موضوع: "روزانه با نهج البلاغه"

شرح حکمت 106نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

وقال علیه السلام  لَا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لْاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ.
مردم چیزى از امور دینشان را براى اصلاح دنیایشان ترک نمى‏کنند مگر این‏که خداوند زیان‏بارتر از آن را به روى آنها مى‏گشاید.[۱]

شرح و تفسیر نتیجه تخریب دین براى دنیا

امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه خود اشاره مى‏کند به نکته مهمى درباره تعارض دین و دنیا و کسانى که دنیا را بر احکام دینشان ترجیح مى‏دهند و مى‏فرماید: «مردم چیزى از امور دینشان را براى اصلاح دنیایشان ترک نمى‏کنند مگر این‏که خداوند زیان‏بارتر از آن را به روى آنها مى‏گشاید»؛

(لَا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لْاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ)

. اشاره به این‏که در بسیارى از اوقات، دستورات دینى و منافع دنیوى در برابر هم قرار مى‏گیرند و رعایت هر یک سبب ضایع شدن دیگرى است. انسان‏هاى موحد و یکتاپرستان حقیقى که هیچ مؤثرى را در عالم جز به فرمان خدا نمى‏دانند به منافع دنیوى خویش پشت پا مى‏زنند و براى حفظ دین و ایمان و اطاعت فرمان‏هاى الهى مى‏کوشند، از این رو رحمت الهى شامل حالشان مى‏شود و بهتر از آن عایدشان مى‏گردد. به عکس آنها که دینشان را فداى دنیا و وظایف الهى خود را فداى منافع دنیوى مى‏کنند خداوند بدتر از آنچه را از آن بیم داشتند به سراغشان مى‏فرستد.

فى المثل کسانى هستند که حج واجب خود را که بر طبق حکم شرع جنبه فوریت دارد به تأخیر مى‏اندازند مبادا تشکیلات مادى آنها گرفتار رکود شود.

در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى‏خوانیم:

«مَا مِنْ عَبْدٍ یُؤْثِرُ عَلَى الْحَجِّ حَاجَهً مِنْ‏حَوَائِجِ الدُّنْیَا إِلَّا نَظَرَ إِلَى الْمُحَلِّقِینَ قَدِ انْصَرَفُوا قَبْلَ أَنْ تُقْضَى لَهُ تِلْکَ الْحَاجَهُ؛

هیچ کس حاجتى از حوایج دنیا را بر حج مقدم نمى‏دارد مگر این‏که ناگهان نگاه مى‏کند حجاج خانه خدا که آثار حج در چهره آنها نمایان است از این سفر باز گشتند پیش از آنکه حاجت او برآورده شده باشد».[۲]

در حدیث دیگرى که در کتاب شریف‏ کافى‏ از امام صادق علیه السلام آمده مى‏خوانیم که حضرت به یکى از اصحاب خاصش «سماعه» فرمود:

«مَا لَکَ لَاتَحُجُّ فِی الْعَامِ فَقُلْتُ مُعَامَلَهٌ کَانَتْ بَیْنِی وَبَیْنَ قَوْمٍ وَأَشْغَالٌ وَعَسَى أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ خِیَرَهٌ فَقَالَ لَا وَاللَّهِ مَا فَعَلَ اللَّهُ لَکَ فِی ذَلِکَ مِنْ خِیَرَهٍ؛

چرا امسال حج نمى‏روى؟ عرض کرد:

معامله‏اى میان من و گروهى است و گرفتارى‏هایى دارم و شاید خیر، در آن باشد. چنین نیست».[۳]

یا مثلًا انسان هنگامى که مشغول نماز مى‏شود به دلیل بعضى از کارهاى دنیا آن را به سرعت تمام مى‏کند و چه بسا ارکان نماز آنچنان که لازم است انجام نمى‏شود. این‏گونه افراد که نمازشان را فداى منافعشان مى‏کنند به گفته امیرمؤمنان علیه السلام به جایى نمى‏رسند.

در حدیثى مى‏خوانیم:

«إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی؛

هنگامى که انسانى مشغول نماز شود و نمازش را (براى رسیدن به حوایج دنیا) کوتاه کند، خداوند به فرشتگانش مى‏فرماید: آیا این بنده مرا نمى‏بینید گویى گمان مى‏کند برآورده شدن حاجاتش به دست دیگرى است. آیا نمى‏داند انجام حوایجش همه در دست من است؟».[۴]

آنچه گفته شد در مورد حاجات فردى است؛ اما حاجات و نیازهاى اجتماعى نه تنها از این قاعده مستثنا نیست بلکه شمول این قاعده نسبت به آنها قوى‏تر و آشکارتر است؛ مثلًا- به گفته مرحوم «مغنیه» در شرح نهج‏البلاغه‏ خود- سران کشورهاى اسلامى، امروز دستور جهاد و دفاع از حریم اسلام و کیان مسلمین را براى منافع مادى که دولت‏هاى استعمارى به آنها ارائه مى‏دهند رها کرده‏اند و خداوند آنها را از هر دو محروم ساخته است؛ در دست بیگانگان ذلیل و خوار شده‏اند و دنیاى آنها نیز تأمین نگشته است.

اگر دقت کنیم آنچه مولا در این سخن حکیمانه بیان فرموده به اصل توحید افعالى بازگشت مى‏کند و جلوه‏اى از جلوه‏هاى «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلّا اللَّهُ» محسوب مى‏شود.

قرآن مجید مى‏گوید: « «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛ اگر اهل شهرها و آبادى‏ها ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى‏گشودیم ولى (پیامبران الهى و دستورات ما را) تکذیب کردند و ما آنها را گرفتار نتیجه اعمالشان کردیم».[۵]

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

صاحب غررالحکم- مطابق نقل مصادر نهج‏البلاغه- این جمله حکمت‏آمیز را به اضافه جمله دیگرى در آغاز آن نقل کرده و آن چنین است:« لا یَتّرکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ دُنْیاهُمُ لِإصْلاحِ آخِرَتِهِمْ إلَّا عَوَّضَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ خَیْراً مِنْهُ؛ مردم چیزى را از دنیایشان براى اصلاح آخرتشان ترک نمى‏کنند مگر این‏که خدا بهتر از آن را به آنها عوض مى‏دهد». از این اضافه استفاده مى‏شود که آمدى صاحب غررالحکم آن را از منبع دیگرى جز نهج‏البلاغه گرفته است.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۹۹).

[۲] . من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۲۰، ح ۲۲۲۶٫

[۳] . کافى، ج ۴، ص ۲۷۰، ح ۱٫

[۴] . همان، ج ۳، ص ۲۶۹، ح ۱۰٫

[۵] . اعراف، آیه ۹۶٫

شرح حکمت 104نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

و قال علیه‏السلام‏
یَا نَوْفُ، طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَهِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى‏ مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ، یَا نَوْفُ، إِنَّ دَاوُدَ علیه السلام قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَهِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ: إِنَّهَا لَسَاعَهٌ لَایَدْعُو فِیهَاعَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ، إِلَّا أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً، أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَهٍ.

«نوف بکالى» مى‏گوید: امیرمؤمنان علیه السلام را در یکى از شب‏ها دیدم که براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم.

 

اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغب در آخرتند، همان‏ها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند.

قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند. اى نوف! داود (پیامبر علیه السلام) در چنین ساعتى از خواب برخاست و گفت این همان ساعتى است که هیچ بنده‏اى در آن دعا نمى‏کند جز این‏که به اجابت مى‏رسد مگر آنکه مأمور جمع مالیات (براى حاکم ظالم) بوده باشد یا جاسوس گزارش‏گر یا مأمور انتظامى‏اش، و یا نوازنده طنبور و یا طبل باشد.[۱]

مرحوم سیّد رضى «عَرْطَبه» را به «طنبور» و «کَوْبه» را به «طبل» تفسیر کرده و مى‏افزاید بعضى به عکس گفته‏اند: «عَرْطَبه» «طبل» است و «کَوْبه» «طنبور»؛

(وَهِیَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَهٍ وَهِیَ الطَّبْلُ. وَقَدْ قِیلَ أَیْضاً: إِنَّ الْعَرْطَبَهَ الطَّبْلُ وَالْکَوْبَهَ الطُّنْبُورُ)

شرح و تفسیر زاهدان در دنیا

این کلام نورانى هنگامى از امام علیه السلام صادر شد که «نوف بکالى مى‏گوید: امیر مؤمنان علیه السلام را در یکى از شب‏ها دیدم براى عبادت از بستر خود خارج شده بود.

نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟

عرض کردم: بیدارم» (آن‏گاه این سخن نورانى که نهایت زهد در دنیا را در عباراتى کوتاه شرح مى‏دهد بیان فرمود)؛

(وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ذَاتَ لَیْلَهٍ، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ، فَنَظَرَ فِی النُّجُومِ فَقَالَ لِی: یَا نَوْفُ، أَرَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ: بَلْ رَامِقٌ)

. نوف چنانچه خواهد آمد از دوستان نزدیک یا خادمان امیر مؤمنان بوده که حتى شب‏ها در خدمتش به سر مى‏برده است.

«فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغبان در آخرتند، همان‏ها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند.

قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند»؛

(قَالَ یَا نَوْفُ طُوبى‏ لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَهِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى‏ مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ)

. تعبیر زمین را فرش و خاک را بستر و … کنایه از ساده زیستن در حد اعلى است.

تعبیر به قرآن را لباس زیرین و دعا را لباس رویین قرار دادند، کنایه از این است که دستورات قرآن در درون دل و جان و روحشان قرار دارد و دعا ورد زبانشان است همواره به هنگام قیام و قعود و هرگونه حرکت فردى و اجتماعى از خدا یارى مى‏طلبند و براى توفیق بیشتر دعا مى‏کنند و از این طریق هرگز خدا را از یاد نمى‏برند.

افزون بر این، بدن انسان در حال عادى بسیار آسیب‏پذیر است و لباس، او را از بسیارى آسیب‏ها حفظ مى‏کند، پس دعا را لباس رویین قرار دادن اشاره به این است که آنها در سایه دعا، خود را از خطرات مختلف و عذاب‏هاى دنیا و آخرت و انحرافات اخلاقى حفظ مى‏کنند.

تعبیر به «قَرَضُوا الدُّنْیا ..». اشاره به پیمودن و طى کردن دنیا بر روش بسیار زاهدانه حضرت مسیح است (قرض هم به معناى قطع کردن و بریدن آمده و هم به معناى گذشتن و عبور کردن).

اشاره امام در اینجا به زندگى زاهدانه حضرت عیسى به طور مشروح‏تر در خطبه ۱۶۰ آمده است که فرمود: «و اگر بخواهى (براى نمونه دیگرى) زندگى عیسى بن مریم- که درود خدا بر او باد- را برایت بازگو مى‏کنم؛ او سنگ را بالش خود قرار مى‏داد، لباس خشن مى‏پوشید، غذاى ناگوار (مانند نان خشک) مى‏خورد، نان خورش او گرسنگى، چراغ شب‏هایش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغرب زمین بود (صبح‏ها در طرف غرب و عصرها در طرف شرق رو به آفتاب قرار مى‏گرفت) میوه و گل او گیاهانى بود که زمین براى چهارپایان مى‏رویاند. نه همسرى داشت که او را بفریبد و نه فرزندى که (مشکلاتش) او را غمگین سازد، نه مالى داشت که او را به خود مشغول دارد و نه طمعى که خوارش کند؛ مرکبش پاهایش بود و خادمش دست‏هایش!»

(وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى‏ بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَیَأْکُلُ‏ الْجَشِبَ، وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ، وَظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقُ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ؛ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَهٌ تَفْتِنُهُ، وَلَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ، وَلَا مَالٌ یَلْفِتُهُ، وَلَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ، وَخَادِمُهُ یَدَاهُ!)

ادامه »

شرح حکمت 101نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

و قال علیه السلام  لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ.
برآوردن حاجات مردم کامل نمى‏شود مگر به سه چیز: کوچک شمردنش تا بزرگ گردد، و مکتوم داشتنش تا آشکار شود، و تعجیل در آن تا گوارا گردد.[۱]

شرح و تفسیر سه شرط خدمت به مردم‏

مى‏دانیم برآوردن حوایج نیازمندان و حل مشکلات مردم از مهم‏ترین مستحبات و بهترین طاعات است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم:

«مَنْ سَعَى فِی حَاجَهِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَهٍ یَغْفِرُ فِیهَا لِأَقَارِبِهِ وَ جِیرَانِهِ وَ إِخْوَانِهِ وَمَعَارِفِه؛

کسى که براى برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند براى جلب رضاى پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او مى‏نویسد و حتى به سبب آن بستگان و همسایگان و برادران دینى و آشنایانش مشمول غفران الهى مى‏شوند».[۲]

امام علیه السلام در این گفتار نورانى‏اش شرایط کمال قضاى حوایج را در سه چیز خلاصه کرده، مى‏فرماید: «برآوردن حاجات مردم کامل نمى‏شود مگر به سه چیز کوچک شمردنش تا بزرگ گردد و مکتوم داشتنش تا آشکار شود و تعجیل در آن تا گوارا گردد»؛

(لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ)

. بسیارند کسانى که وقتى حاجت نیازمندى را بر مى‏آورند آن را بزرگ مى‏شمرند و همه جا عنوان مى‏کنند و گاه براى انجام دادن آن امروز و فردا دارند،به گونه‏اى که حاجتمند، خسته و شرمنده مى‏شود. این‏گونه قضاى حاجات ارزشى ندارد؛ انجام خواسته‏هاى مردم در صورتى ارزش پیدا مى‏کند که انسان آن را کوچک بشمرد و این نشانه بزرگى شخصى است که حاجت را برآورده است. هنگامى که او در نظرها بزرگ شد کار او نیز بزرگ شمرده مى‏شود.

همچنین در صورتى ارزشمند است که آن را پنهان دارد تا آبروى تقاضا کننده نزد همه محفوظ بماند؛ ولى از آنجا که حس کنجکاوى در مردم زیاد است، سرانجام این‏گونه خدمات آشکار مى‏شود و با اهمیت از آن و صاحبش یاد مى‏کنند و او را به فضایل اخلاقى مى‏ستایند.

اضافه بر این اداى حاجتى ارزشمند و گواراست که به سرعت انجام گیرد، زیرا در غیر این صورت حاجتمند ناچار است بارها به در خانه کسى که به او نیاز دارد برود و هر بار رنج تازه‏اى را بر روح خود تحمیل کند. در این هنگام چنانچه حاجت او برآورده شد برایش گوارا نخواهد بود.

لام در جمله «لِتَعْظُمَ» و «لِتَظْهَرَ» و «لِتَهْنُؤَ» به اصطلاح لام عاقبت است نه لام علت؛ یعنى این سه کار، این سه نتیجه را در پى دارد.

گفتنى است که در دستورات اسلامى نه تنها مسئله قضاى حوائج از بزرگ‏ترین کارهاى خیر شمرده شده، بلکه چگونگى آن از جهات مختلف نیز تعلیم داده شده است تا قضاى حوائج به صورت کاملًا انسانى و گوارا صورت گیرد.

شبیه همین کلام به تعبیر دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است؛ آنجا که مى‏فرماید:

«رَأَیْتُ الْمَعْرُوفَ لَایَصْلُحُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَصْغِیرِهِ وَتَسْتِیرِهِ وَتَعْجِیلِهِ فَإِنَّکَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَإِنْ کَانَ غَیْرُ ذَلِکَ سَخَّفْتَهُ وَنَکَّدْتَهُ؛

چنین دیدم که کارهاى نیک جز به سه خصلت اصلاح نمى‏پذیرد: کوچک شمردن و پنهان داشتن و تعجیل کردن در آن، زیرا هنگامى که آن را کوچک بشمرى نزد کسى که به او نیکى کرده‏اى بزرگ خواهد بود و زمانى که پنهانش دارى آن را به کمال رسانده‏اى و چون در آن تعجیل کنى گوارایش ساخته‏اى و اگر غیر از این باشد آن را سخیف و بى‏ارزش کرده‏اى».[۳]

البته در قرآن مجید دستور به انفاق‏هاى پنهان و آشکار هر دو داده شده و کسانى را که اموال خود را در شب و روز به صورت پنهان و آشکار انفاق مى‏کنند اجر الهى وعده داده شده و هرگونه ترس و غم (از عذاب‏هاى آخرت و مشکلات دنیا) از ایشان نفى شده است. «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ».[۴]

ولى این دستور با آنچه در بالا آمد منافاتى ندارد، زیرا گاه انفاق آشکار سبب تشویق دیگران مى‏گردد و سرمشقى براى سایرین است و در نتیجه انفاقى انفاق‏هاى دیگر را در پى دارد و از این نظر مطلوب است افزون بر این تظاهر به انفاق سوء ظن مردم را به اشخاص در مورد صفت بخل و خسیس بودن و عدم اداى واجبات از میان مى‏برد و این خود هدف مهم دیگرى است؛ ولى در هر حال اصل و اساس بر این است که انفاق و قضاى حوایج مکتوم باشد جز در موارد استثنایى مثل آنچه در بالا آمد.

از این رو در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است که‏

«إِنَّ صَدَقَهَ السِّرِّ فِی التَّطَوُّعِ تَفْضُلُ عَلَانِیَتَهَا بِسَبْعِینَ ضِعْفاً وَصَدَقَهَ الْفَرِیضَهِ عَلَانِیَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ سِرِّهَا بِخَمْسَهٍ وَعِشْرِینَ ضِعْفاً؛

صدقه مستحب اگر پنهان باشد از صدقه آشکار هفتاد مرتبه بالاتر است و صدقه واجب اگر آشکار باشد از صدقه پنهان بیست و پنج بار افضل است».[۵]

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

یعقوبى( متوفاى ۲۸۴) پیش از مرحوم سیّد رضى در تاریخ خود این کلام حکمت‏آمیز را با اضافاتى فراوان و تفاوت‏هایى در تعبیر ذکر کرده است و احتمال دارد کلام سیّد رضى یا کلام یعقوبى نقل به معنا شده باشد. از دیگر کسانى که پیش از سیّد رضى آن را در کتاب خود نقل کرده‏اند، ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب است. و آمدى نیز آن را در غررالحکم با تفاوتى نقل کرده؛ ولى زمخشرى در ربیع الابرار عین عبارت نهج‏البلاغه را آورده است.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۹۴).

[۲] . کافى، ج ۲، ص ۱۹۷، ح ۶٫

[۳] . کافى، ج ۴، ص ۳۰، ح ۱٫

[۴] . بقره، آیه ۲۷۴٫

[۵] . مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۳۳، ح ۳٫
 

شرح حکمت 200 نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

و قال علیه‏السلام وَأُتِیَ بِجَانٍ وَمَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ: لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَاتُرَى إِلَّا عِنْدَ کُلِّ سَوْأَهٍ.
هنگامى که جنایتکارى را به همراه جمعى از اوباش خدمت امام علیه السلام آوردند.

امام علیه السلام فرمود:خوش‏آمد مباد بر چهره‏هایى که جز به هنگام «حوادث بد» دیده نمى‏شوند.[۱]

شرح و تفسیر غوغاطلبان‏

این کلام حکیمانه تکمیلى است براى کلام گذشته و ماجرا از این قرار است که جنایتکارى را خدمت آن حضرت آوردند و عده‏اى از اوباش همراه او بودند (گویا مى‏خواستند مجازات او را تماشا کنند) امام علیه السلام فرمود: «خوش‏آمد مباد بر چهره‏هایى که جز به هنگام حوادث بد دیده نمى‏شوند»؛

(وَأُتِیَ بِجَانٍ وَمَعَهُ غَوْغَاءُ، فَقَالَ لَامَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَاتُرَى إِلَّا عِنْدَ کُلِّ سَوْأَهٍ)

. «مرحبا» از ماده «رحب» به معناى وسعت مکان است و معمولا هنگامى که میهمانى وارد مى‏شود، عرب به او مرحبا مى‏گوید؛ یعنى بفرمایید که در محل وسیع و مناسبى وارد شده‏اید. معادل آن در فارسى «خوش آمدید» است و ضد آن «لا مَرْحَباً» به معناى «خوش نیامدید» و یا «خوش‏آمد بر شما مباد».

آرى همواره گروهى در جوامع بشرى در پى جنجال آفرینى یا حضور در حوادث جنجالى هستند؛ به محض این‏که نگاه کنند دو نفر با هم در گوشه خیابان دعوا مى‏کنند از اطراف جمع مى‏شوند؛ نه براى میانجیگرى، بلکه براى این‏که آن صحنه زشت را بنگرند و یا هنگامى که بشنوند بنا هست فلان کس را در ملأ عام مجازات کنند، دوان دوان به سوى آن صحنه مى‏روند.

از بعضى روایات که در باب حدود آمده به خوبى استفاده مى‏شود که امیرمؤمنان على علیه السلام از این گروه متنفر بود. در کتاب‏ وسائل الشیعه‏ در کتاب الحدود حدیثى به این مضمون در باب کراهت اجتماع مردم براى نگاه کردن به‏

شخصى که حرام مى‏خورد آمده است هنگامى که امیرمؤمنان علیه السلام در بصره بودند مردى را خدمتش آوردند که بنا بود حد بر او اجرا شود، ناگهان گروهى از مردم براى تماشاى آن منظره اجتماع کردند، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: اى قنبر نگاه کن این گروه کیانند و براى چه آمدند عرض کرد مردى هست که مى‏خواهند حد بر او اقامه کنند (و اینها تماشاگرند)، هنگامى که نزدیک شدند امام نگاه در چهره آنها کرد و فرمود:

«لا مَرْحباً بِوُجُوهٍ لا تُرى‏ إلّافی کُلّ سُوءٍ هؤُلاءِ فُضُولُ الرّجالِ أمِطْهُمْ عَنّى یا قَنْبَرُ

؛ خوش آمد مباد بر چهره‏هایى که جز در صحنه‏هاى بد دیده نمى‏شود آنها افراد بیهوده جامعه هستند اى قنبر آنها را از من دور ساز».[۲]

درست که در قرآن مجید و روایات دستور داده شده است اجراى حد در حضور جمعى باشد تا مایه عبرت مردم گردد؛ اما این گروه از افراد هرگز براى عبرت گرفتن نمى‏آمدند، بلکه هر جا جنجالى برپا شود در آنجا حضور مى‏یابند و در صورتى که فرصت پیدا کنند خودشان نیز وارد صحنه مى‏شوند.

ولى جالب توجه این‏که زمامداران ظالم و ستمگر در دنیاى دیروز و امروز از وجود این گروه براى پیش بردن مقاصد نامشروع خود بهره فراوان مى‏گیرند و براى درهم شکستن مخالفان خود و آمران به معروف و ناهیان از منکر این گروه را تحریک کرده و به مصاف آنها مى‏فرستند.

ابن ابى‏الحدید از «احنف» چنین نقل مى‏کند که مى‏گفت: سفیهان جامعه را گرامى دارید، زیرا آنها شما را از این و آن حفظ مى‏کنند. (منظورش این بود که مى‏توانند دشمنان شما را دفع کنند) سپس شعرى از شاعرى نقل کرده که مضمونش این است: من این افراد بدرفتار را براى خودم حفظ مى‏کنم تا در مقابل مخالفان از آنها استفاده کنم، اگر سگ‏هایى که نزد من‏اند حضور نداشته باشند از سگ‏هاى مخالفین در هراسم.[۳]

 

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

خطیب رحمه الله در مصادر از دانشمندانى که قبل و بعد از سید رضى مى‏زیستند این کلام حکمت‏آمیز را نقل کرده از جمله بلاذرى در انساب الاشراف با تفاوت مختصرى و همچنین یعقوبى در کتاب تاریخ و آمدى در غررالحکم.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۶۴).

مرحوم شیخ طوسى نیز آن را در کتاب تهذیب، مستند و مبسوطتر آورده است.( تهذیب، ج ۱۰، ص ۵۰، ح ۳۴).

[۲] . وسائل‏الشیعه، ج ۱۸، باب ۲۲، ص ۴۵، کتاب الحدود، ح ۱٫

[۳] . شرح نهج ‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج ۱۹، ص ۲۰، ذیل حکمت مورد بحث.

شرح حکمت۱۹۹نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

 

و قال علیه‏السلام فِی صِفَهِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا. وَقِیلَ بَلْ قال علیه السلام: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا.
فَقِیلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَهُ افْتِرَاقِهِمْ؟فَقَالَ: یَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ،کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ،وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.

امام علیه السلام‏ در بیان صفت توده‏هاى بى‏بند و بارى که گاه دست به دست هم مى‏دهند و مفاسدى در جامعه ایجاد مى‏کنند فرمود:آنها کسانى هستند که هر وقت هماهنگ شوند غالب مى‏گردند و هنگامى که پراکنده شوند شناخته نخواهند شد. آنها کسانى هستند که هرگاه متحد شوند زیان مى‏رسانند و هر زمان متفرق گردند سود به بار مى‏آورند.

کسى سؤال کرد: زیان آنها را به هنگام متحد شدن دانستیم، منفعت آنها به هنگام پراکنده شدن چیست؟

امام علیه السلام فرمود: پیشه‏وران و اهل کسب (از آنها) به کارهاى خود باز مى‏گردند و مردم از کار آنها بهره‏مند مى‏شوند؛ بنّا به سراغ بنّایى مى‏رود و بافنده مشغول بافندگى مى‏شود و نانوا به پخت نان مى‏پردازد.[۱]

شرح و تفسیر هیاهوى اوباش‏

امام علیه السلام در این گفتار پرمعناى خود از توده‏هاى بى‏بند و بارى که گاه دست به دست هم مى‏دهند و مفاسدى در جامعه ایجاد مى‏کنند، سخن مى‏گوید.

حضرت در وصف این گروه از اوباش مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که هر وقت هماهنگ شوند غالب مى‏گردند وهنگامى که پراکنده شوند شناخته نخواهند شد»؛

(فِی صِفَهِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا). در تعبیر دیگرى گفته شده که امام علیه السلام فرمود: «آنها کسانى هستند که هرگاه متحد شوند زیان مى‏رسانند و هرگاه متفرق گردند سود به بار مى‏آورند»؛

(وَقِیلَ بَلْ قال علیه السلام: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا). «کسى سؤال کرد: زیان آنها را به هنگام متحد شدن دانستیم، منفعت آنها به هنگام پراکنده شدن چیست؟»؛

(فَقِیلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَهُ افْتِرَاقِهِمْ؟). «امام فرمود: پیشه‏وران و اهل کسب (از آنها) به کارهاى خود باز مى‏گردند و مردم از کار آنها بهره‏مند مى‏شوند؛ بنّا به سراغ بنّایى مى‏رود و بافنده مشغول بافندگى مى‏شود و نانوا به پخت نان مى‏پردازد»؛(فَقَالَ: یَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ)

«غوغاء» در لغت چنان‏که بسیارى از واژه پژوهان گفته‏اند داراى دو معناست:

نخست معناى وصفى دارد و به کسانى اطلاق مى‏شود که جزء قشر منحط اجتماع یا به بیان دیگر از اوباش مردم‏اند.

افرادى هستند که از عقل و درایت قابل توجهى برخوردار نیستند و غالباً تحت تأثیر عوامل عاطفى قرار مى‏گیرند که به آسانى ممکن است آنها را تحریک کرد و براى مقاصد سوئى به کار گرفت؛ کسانى که مدیران فاسد و مفسد جامعه همیشه از آنها بهره مى‏برند و نمونه‏هاى روشن آن را در حکومت بنى‏امیه و بنى‏عباس مى‏توان مشاهده کرد. این واژه مفرد است و مانند سایر اسم جمع‏ها معناى جمعى دارد.

معناى دیگر «غوغاء» همان معناى مصدرى یا اسم مصدرى است که به ایجاد جار و جنجال اطلاق مى‏شود، این معنا در فارسى امروز ما رایج است ولى معناى اول رایج نیست.

توضیح این‏که جوامع انسانى از گروه‏هاى مختلفى تشکیل مى‏شود که سه گروه از آن را مى‏توان در اینجا نام برد: نخست افراد فهمیده و باسواد و عاقل که آلت دست این و آن نمى‏شوند.

دوم توده‏هاى کم اطلاع و پایبند به اصول اخلاق و ایمان که آنها نیز برپایه ایمان و اخلاقشان در گروه‏هاى شرور شرکت نمى‏کنند، هرچند ممکن است گاهى با نقشه‏هایى آنها را اغفال کرد. این گروه همان‏ها هستند که امیرمؤمنان على علیه السلام از آنها در عهدنامه مالک اشتر تعبیر بلیغى کرده و به عنوان «عامه مردم» آنان را ستوده و پناهگاه روز جنگ و صلح شمرده و به «مالک» توصیه مى‏کند مصالح آنها را در نظر بگیرد و مصالح خواص پرادعا و زیاده‏طلب را فداى مصالحشان کند.

«وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَالْعُدَّهُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّهُ مِنَ الْأُمَّهِ فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَمَیْلُکَ مَعَهُمْ».

سوم گروهى که سطح پایینى از فکر و اخلاق دارند و به اصطلاح بى‏بند و بار و فاقد تربیت لازم اسلامى هستند و در میان آنها گاه افراد شرور و موذى نیز یافت مى‏شود. امیرمؤمنان على علیه السلام در حدیث معروف کمیل که در کلام حکمت‏آمیز ۱۴۷ گذشت درباره آنها مى‏فرماید:

«وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ‏

؛ و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى که دنبال هر صدایى مى‏روند و با هر بادى حرکت مى‏کنند؛ آنهایى که با نور علم روشن نشده‏اند و به ستون محکمى پناه نبرده‏اند».

این گروه‏اند که چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زیان مى‏گردند. به کمترین چیزى تحریک مى‏شوند و بیشترین خسارات را مى‏رسانند؛ ولى اگر با برنامه‏ریزى صحیح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر کدام به دنبال کار خود باشند و به شغلى که دارند بپردازند، به جامعه منفعت مى‏رسانند، زیرا بسیارى از کارهاى سنگین اجتماعى معمولا بر دوش این گروه است.

زمامداران و مدیران جوامع اسلامى باید مراقب باشند دشمنان اسلام یا افراد شرور جامعه از وجود این گروه استفاده نکنند و آنها را در مسیر اهداف شوم خود به کار نگیرند.

***

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

همان‏گونه که مشاهده مى‏شود این کلام حکیمانه به دو صورت در متن نهج‏البلاغه در همین حکمت ۱۹۹ آمده است و در منابع دیگر گاه اشاره به روایت اول شده و گاه اشاره به روایت دوم. خطیب رحمه الله در مصادر مى‏گوید: ابو عثمان جاحظ در رساله نفى التشبیه عبارتى نقل کرده که شبیه روایت اول است ولى زمخشرى عین عبارت مرحوم سید رضى را آورده است و ابن عبد ربه در العقد الفرید روایت دوم را به ابن‏عباس نسبت داده است و بدون شک ابن عباس آن را از امیرمؤمنان گرفته، زیرا خودش مى‏گفت:« عِلْمى مِنْ عِلْمِ عَلىّ» و بلاذرى در انساب الاشراف این روایت را با کلام حکمت‏آمیز بعد عیناً آورده است. همان‏گونه که زمخشرى در ربیع الابرار آن را ذکر کرده است.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۶۳).
 

1 3 4