آيا ما والدين خوبى هستيم؟
كافى است نگاهى به عكس پروفايلها و صفحات مجازى كنيم؛ سارينا خنديد، سارينا غذا خورد، سارينا خوابيد، سارينا تولد دو سالگی، سارينا گفت مامان، و سارينا و ساريناها…
ما با بچه هايمان شبيه ملكه ها و ستاره هاى هاليوودى رفتار ميكنيم، از بدو تولد دوربين به دست هر حركتش را ثبت ميكنيم، همان حركت ها و رفتارهايى كه قرنهاست نسل بشر انجام داده و رشد طبيعى يك انسان است حالا همگى شده اند رفتارهاى حيرت انگيزى كه شايسته تقدير و ديده شدن هست.. ما ميخواستيم والدين خوبى باشيم… پس تمام هم و غممان شد كشف بهترينها… بهترين مدرسه، معلم، تغذيه، كلاسهاى فوق العاده ى به درد نخور…
گروهى از ما به همين هم اكتفا نكرد و رنج هجرت را هم تحمل كرديم كه بچه هايمان در بهترين باشند، گمان نكنيد بعد از مهاجرت آرام شديم كه حالا كشف هاى جديد داشتيم، خداى من چه كسى ميداند مدرسه اى كه جان لنون ميرفته بهتر است يا مدرسه سلين ديون؟! فرانسوى بخواند يا انگليسى؟ پيانو بنوازد يا ويالون ؟ عده ديگرى حتى از ما هم بيشتر بچه هايشان را دوست داشتند انقدر كه گفتند ” دنيا به اندازه كافى براى بچه ى ما زيبا نيست پس نمى آوريمش” واو… چقدر مسئول و عاشق!…
هفته گذشته بايد جواب ايميلى را ميدادم مبنى بر اين فاجعه كه چرا پسرم در خوابخود راخیسكرده! آخر ميدانيد بايد تحقيق شود كه اعلى حضرت تحت فشار يا استرسى نبوده باشند! چند روز پيش بين همه اين عكس ها و فيلمها از مامان امير على و دويست گرم اضافه وزن پريناز و حساسيت فصلىِ ” همه ى زندگيم” عكسى برايم آمد از يك پسربچه كه به دوربين زل زده بود، نميدانم حتى عكس ، واقعى است يا نه ؟ كجاى اين مملكت است ،؟پسرى كه دست نداشت و پدرش با بطرى آب معدنى برايش دست ساخته بود! باورتان ميشود پسرى كه بايد كلاس پنجم ميبود تازه با دستش كه يك بطرى آب بود تمرين نوشتن ميكرد، تصوير آن نگاه از جلوى چشمم نميرفت ، حالم از خودم به هم ميخورد… از خودم كه ديروز سه بار بابت سردى هوا از پسرم معذرت خواسته بودم ! بله ، بابت سردى هوا !
راستش هر چقدر به بچه خودم و هم نسلانش نگاه ميكنم به جز نسلى نازپروده كه كيفهايشان را هم مادر و پدرانشان حمل ميكنند و هميشه گويى يك غول چراغ جادو براى خواسته هايشان دارند چيزى نميبينم … راستش ما به طور اغراق آميزى مادرى/ پدرى ميكنيم چون به طور غم انگيزى كودكى نداشتيم و در واقع هر دو سر بازنده ايم… ما همه كار ميكنيم و هميشه هم عذاب وجدان داريم كه آيا مادر- پدر خوبى بوده ايم؟ با همه اين دويدن ها و هزينه ها من يكى كه چيزى جز نسلى ضعيف و لوس نميبينم…و والدينى با حسرت و روياهاى از دست رفته…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1396/05/12 ساعت 09:15:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1396/05/16 @ 07:21:42 ب.ظ
ستاره مشرقي [عضو]
بسیار عالی و مفید بود
موفق باشید
1396/05/13 @ 09:26:51 ق.ظ
فردوس تراب علی [عضو]
خیلی ممنون نظرتون
و ممنونتر از حضورتون
1396/05/13 @ 01:34:57 ق.ظ
متین [عضو]
با سلام .
بسیار از نوشته شما لذت بردم ، واقعیت ها را خوب بیان نموده اید .
سربلند باشید .