شرح حکمت۱۹۹نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
و قال علیهالسلام فِی صِفَهِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا. وَقِیلَ بَلْ قال علیه السلام: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا.
فَقِیلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَهُ افْتِرَاقِهِمْ؟فَقَالَ: یَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ،کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ،وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.
امام علیه السلام در بیان صفت تودههاى بىبند و بارى که گاه دست به دست هم مىدهند و مفاسدى در جامعه ایجاد مىکنند فرمود:آنها کسانى هستند که هر وقت هماهنگ شوند غالب مىگردند و هنگامى که پراکنده شوند شناخته نخواهند شد. آنها کسانى هستند که هرگاه متحد شوند زیان مىرسانند و هر زمان متفرق گردند سود به بار مىآورند.
کسى سؤال کرد: زیان آنها را به هنگام متحد شدن دانستیم، منفعت آنها به هنگام پراکنده شدن چیست؟
امام علیه السلام فرمود: پیشهوران و اهل کسب (از آنها) به کارهاى خود باز مىگردند و مردم از کار آنها بهرهمند مىشوند؛ بنّا به سراغ بنّایى مىرود و بافنده مشغول بافندگى مىشود و نانوا به پخت نان مىپردازد.[۱]
شرح و تفسیر هیاهوى اوباش
امام علیه السلام در این گفتار پرمعناى خود از تودههاى بىبند و بارى که گاه دست به دست هم مىدهند و مفاسدى در جامعه ایجاد مىکنند، سخن مىگوید.
حضرت در وصف این گروه از اوباش مىفرماید: «آنها کسانى هستند که هر وقت هماهنگ شوند غالب مىگردند وهنگامى که پراکنده شوند شناخته نخواهند شد»؛
(فِی صِفَهِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا). در تعبیر دیگرى گفته شده که امام علیه السلام فرمود: «آنها کسانى هستند که هرگاه متحد شوند زیان مىرسانند و هرگاه متفرق گردند سود به بار مىآورند»؛
(وَقِیلَ بَلْ قال علیه السلام: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا). «کسى سؤال کرد: زیان آنها را به هنگام متحد شدن دانستیم، منفعت آنها به هنگام پراکنده شدن چیست؟»؛
(فَقِیلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَهُ افْتِرَاقِهِمْ؟). «امام فرمود: پیشهوران و اهل کسب (از آنها) به کارهاى خود باز مىگردند و مردم از کار آنها بهرهمند مىشوند؛ بنّا به سراغ بنّایى مىرود و بافنده مشغول بافندگى مىشود و نانوا به پخت نان مىپردازد»؛(فَقَالَ: یَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ)
«غوغاء» در لغت چنانکه بسیارى از واژه پژوهان گفتهاند داراى دو معناست:
نخست معناى وصفى دارد و به کسانى اطلاق مىشود که جزء قشر منحط اجتماع یا به بیان دیگر از اوباش مردماند.
افرادى هستند که از عقل و درایت قابل توجهى برخوردار نیستند و غالباً تحت تأثیر عوامل عاطفى قرار مىگیرند که به آسانى ممکن است آنها را تحریک کرد و براى مقاصد سوئى به کار گرفت؛ کسانى که مدیران فاسد و مفسد جامعه همیشه از آنها بهره مىبرند و نمونههاى روشن آن را در حکومت بنىامیه و بنىعباس مىتوان مشاهده کرد. این واژه مفرد است و مانند سایر اسم جمعها معناى جمعى دارد.
معناى دیگر «غوغاء» همان معناى مصدرى یا اسم مصدرى است که به ایجاد جار و جنجال اطلاق مىشود، این معنا در فارسى امروز ما رایج است ولى معناى اول رایج نیست.
توضیح اینکه جوامع انسانى از گروههاى مختلفى تشکیل مىشود که سه گروه از آن را مىتوان در اینجا نام برد: نخست افراد فهمیده و باسواد و عاقل که آلت دست این و آن نمىشوند.
دوم تودههاى کم اطلاع و پایبند به اصول اخلاق و ایمان که آنها نیز برپایه ایمان و اخلاقشان در گروههاى شرور شرکت نمىکنند، هرچند ممکن است گاهى با نقشههایى آنها را اغفال کرد. این گروه همانها هستند که امیرمؤمنان على علیه السلام از آنها در عهدنامه مالک اشتر تعبیر بلیغى کرده و به عنوان «عامه مردم» آنان را ستوده و پناهگاه روز جنگ و صلح شمرده و به «مالک» توصیه مىکند مصالح آنها را در نظر بگیرد و مصالح خواص پرادعا و زیادهطلب را فداى مصالحشان کند.
«وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَالْعُدَّهُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّهُ مِنَ الْأُمَّهِ فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَمَیْلُکَ مَعَهُمْ».
سوم گروهى که سطح پایینى از فکر و اخلاق دارند و به اصطلاح بىبند و بار و فاقد تربیت لازم اسلامى هستند و در میان آنها گاه افراد شرور و موذى نیز یافت مىشود. امیرمؤمنان على علیه السلام در حدیث معروف کمیل که در کلام حکمتآمیز ۱۴۷ گذشت درباره آنها مىفرماید:
«وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ
؛ و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى که دنبال هر صدایى مىروند و با هر بادى حرکت مىکنند؛ آنهایى که با نور علم روشن نشدهاند و به ستون محکمى پناه نبردهاند».
این گروهاند که چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زیان مىگردند. به کمترین چیزى تحریک مىشوند و بیشترین خسارات را مىرسانند؛ ولى اگر با برنامهریزى صحیح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر کدام به دنبال کار خود باشند و به شغلى که دارند بپردازند، به جامعه منفعت مىرسانند، زیرا بسیارى از کارهاى سنگین اجتماعى معمولا بر دوش این گروه است.
زمامداران و مدیران جوامع اسلامى باید مراقب باشند دشمنان اسلام یا افراد شرور جامعه از وجود این گروه استفاده نکنند و آنها را در مسیر اهداف شوم خود به کار نگیرند.
***
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
همانگونه که مشاهده مىشود این کلام حکیمانه به دو صورت در متن نهجالبلاغه در همین حکمت ۱۹۹ آمده است و در منابع دیگر گاه اشاره به روایت اول شده و گاه اشاره به روایت دوم. خطیب رحمه الله در مصادر مىگوید: ابو عثمان جاحظ در رساله نفى التشبیه عبارتى نقل کرده که شبیه روایت اول است ولى زمخشرى عین عبارت مرحوم سید رضى را آورده است و ابن عبد ربه در العقد الفرید روایت دوم را به ابنعباس نسبت داده است و بدون شک ابن عباس آن را از امیرمؤمنان گرفته، زیرا خودش مىگفت:« عِلْمى مِنْ عِلْمِ عَلىّ» و بلاذرى در انساب الاشراف این روایت را با کلام حکمتآمیز بعد عیناً آورده است. همانگونه که زمخشرى در ربیع الابرار آن را ذکر کرده است.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۱۶۳).
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1396/05/21 ساعت 09:47:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |