موضوع: "عقیدتی"

معنای توحید به روایت تصویر...

توحید

قانون اعتصام

گیف

 منْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ الى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (101 آل عمران)

 آنها كه به او چنگ زدند و با او آمدند، به صراط رسيده ‏اند.

استاد صفایی در توضیح این آیه و این قانون چنین می نویسند:

“اينها با لفظ ماضى مجهول از رسيدنشان حكايت شده، در حاليكه از ايمان و عشق با وعده سخن رفته است، كه: “إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ” (54 حج)

ايمان پس از فكر و عقل، در انسان شكل مى ‏گيرد و اعتصام پس از بلاء و عجز.
و اينها وسيله ‏هايى هستند كه ما را مى‏ رسانند و مركب‏ هايى هستند كه در صراط پيش مى‏ برند.

با ارزيابى و شناخت معبودها، به مقايسۀ آنها و سپس انتخاب و گرايش مى ‏رسيم.

با شروع حركت، شروع جهاد و درگيرى است و نوبت بلاء است كه ضعف ‏ها را نشان بدهد و بندها را باز كند و دلبستگى ‏ها را كنار بزند. و آنقدر اين بلاء ادامه مى‏ يابد كه به عجز مى‏ رسى و به او چنگ مى‏ زنى.

 آنها كه با پاى عشق و ايمان حركت كرده ‏اند، آنها را مى‏ رساند؛
“لَهادِ الذَّينَ آمَنُوا الى‏ صِراط مُسْتَقيم”

 ولى آنها كه به او چنگ مى ‏زنند، رسيده ‏اند؛
“مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ الى‏ صِراط مستقيم”

هنگامى كه تو تمام مى‏ شوى و نيست مى‏ شوى و به عجز مى ‏رسى، تازه شروع قدرت است و اوج نيرومندى و آغاز هستى كه فنا شرط بقاست.
وقتى ديوار وجود تو در هم مى ‏ريزد، آن وقت با توانى ديگر راه مى ‏افتى، كه:

 تمام فشارها به همين خاطر بود كه اين ديوارها بشكند و تو به اين وسعت راه يابى!

و اين جاست كه در نااميدى اميد است و آنجا كه نااميدترى، اميدوارتر خواهى شد.

كسى كه جز او نمى‏ شناسد و جز او دستگيرى نمى‏ بيند، اين وجود به توحيد رسيده، رها نمى ‏شود.
او را پروريده‏ اند كه نگهدار باشند، چگونه پس از پرورش رهايش مى‏ كنند و كنارش مى ‏گذارند!

او را با شور و طلب همراه كرده‏ اند، اين آتش را در او برافروخته ‏اند و سپس او را با عجز و يأس همراه كرده ‏اند و خودش را نيست كرده ‏اند، ولى همراه شور و طلب و عجز و يأس از خويش، يقين به همراهى و امداد او را در درونش ريخته ‏اند.

و همين است كه به دعا رو مى ‏آورد و مى ‏خواند.

 و اين اوست كه اين دعا را مى‏ خواهد و براى اين خواستن حساب باز مى ‏كند؛
“قل ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبّى‏ لَوْ لا دُعاؤُكُمْ” (77 فرقان)
بگو پروردگار من براى شما ارزشى نمى‏ شناخت، اگر اين دعاى شما نبود.

با دعا و خواندن تو، برايت حساب باز مى ‏كنند و راهت مى ‏دهند.

 صراط، تفسیر سوره حمد، صص 138-139

استاد صفایی

آیا زمان حضرت علی(ع) هم گوگل وجود داشت؟

عده ای معتقدند که گوگل، محصول هزاره سوم است و: ربطی به مسائل قبل از آن ندارد. ولی این جمله از چند جهت بی معنی است: زیرا باید دانست لفظ گوگل به معنی: چشم چرخاندن و نظر کردن است. وما در زبان مشهدی و بسیاری از اقوام، آن را داریم که البته گفته شده ریشه فارسی دارد. نظر کردن یا چشم چرخاندن هم، امری تازه نیست. سعدی می فرماید: یا رب نظر تو برنگردد. برگشتن روزگار سهل است. یعنی خدایا در چشم چرخاندن خودت، به ما هم نظری کن اینطور نباشد که: ما از حوزه نظر خدا دور بمانیم.

امام خمینی ره هم می فرماید: عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید. یعنی دیدگان یا ابصار خدا در: همه جا هست و همه چیز را می بیند. بصیر یکی از صفات الهی است و در قران هم آمده که او شما را می بیند ولی شمار اورا نمی بینید زیرا چشمان شما ظرفیت کم است (لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ). البته اینکه مکانیزم دیدن چگونه است؟ شاید مثل گوگل مپ باشد! یعنی میتوان گفت تمام جهان در دیدگاه خداوندی است، ولی هرگاه بخواهد می تواند: زوم کند و آن را بزرگتر از دیگران ببیند. ما میدانیم که دیدگان خدا بسوی ما است، ولی دوست داریم که نگاه ویژه به ما داشته باشد، یعنی مشکلات ما را ببیند و راه چاره آن را، برایمان اس کند! تا در ذهن ما مانند جرقه جایگزین شود.

امام جعفر صادق هم می فرماید: معجزه خدا را ببینید که: با جسم چربی به اندازه ای کوچکتر از تخم مرغ، همه اطلاعات تصویری آسمان و زمین را ذخیره می کنید! و منظور ایشان اشاره به چشم چرخاندن آدمی، در آسمانها و کهکشان ها و بر روی زمین، در زندگی معمولی است. ایشان در کتاب توحید مفضل، سخنانی دارند که بسیاری از آنها برای امروز ما روشن شده. ولی هنوز بسیاری برما پوشیده است: زیرا همه چیز را همه کس دانند و: همه کس هنوز به دنیا نیامده اند.

حضرت علی ع می فرماید: هرچه می خواهید از من بپرسید(سلونی قبل ان تفقدونی ) ومن همه آنها را جواب خواهم داد. حتی ایشان می فرماید من به راههای آسمان، و موجودات آن آشنا ترم تا موجودات و علوم انسانی و زمینی. و این یعنی اگر کسی یا موجودی در آسمان، راه خود را گم کند میتواند از: حضرت ایشان می پرسد. یا می فرماید: من آنقدر تاریخ اقوام گذشته و آینده را دقیق می دانم، که گویا در بین آنها زندگی کرده ام! اینهمه گفتار حضرت علی ع، شاید تا قبل از موتور جستجو گر مشکل درک می شد. ولی الان بسیار قابل فهم است که: یعنی امامان و معصومین ما داری مخزن کامل اطلاعات بودند، و روش جستجو در ان را هم داشتند.

برای درک بهتر این موضوع باید بدانیم که دراختراع اولیه کامپیوتر ما مواجه با دستگاههای بزرگ و حجیم جمع آوری اطلاعات و دسته بندی و ذخیره و بازیابی آنها بوده ایم ولی بر اثر پیشرفت و استفاده از مواد سیلیکان و کوارتز و غیره این حجم کاهش یافت تا به آی سی های امروزی رسید فلش مموری ها ابزار ذخیره ساز هر روز کوچکتر و پر توان تر می رسند و شاید روزی برسد که به اندازه سلول های مغز بشری باشند ولی آن روز نزدیک نیست در حالیکه مغز بشر و سلولهای عصبی موجود هستند و بوده اند!

بعنوان نمونه وقتی پیامبر از دنیا رحلت می فرمود چند لحظه ای غلی غ را خواست و در گوش مبارکش نجوا نمود. بعد مردم پرسیدند چه گفت؟ فرمود پیامبر علم دنیا و آخرت همه را به من آموخت. در واقع پیامبر پسورد یا رمز عبور یا کلید دروازه  شهر علم را در آن لحظه داد. مشابه و قدر نازل آن  برای همه اتفاق می افتد، که گاهی با یک کلمه، تلنگری به انسان وارد می کند که: بسیاری از مجهولات او روشن می گردد.

اینها نشان می دهد کپی برداری از: عملکرد مغز، خود عملکرد آن را به فراموشی سپرده! و کاری که مغز و چشم و اعصاب انسان می تواند انجام دهد را، اصلا از دایره خارج کرده است. مانند کودکی که وقتی یک اسباب بازی پیدا می کند، پدر و مادرش را فراموش می کند.

اینترنت و دنیای سایبر هم از روی سلول های عصبی، و عملکرد مغزی الگو برداری شده است. ولذا نباید فراموش کرد که موتور های جستجو گر، فقط همین شکل گوگل هستند و بس، آنها از قدیم اینطور نبوده اند و بعدا هم، همینطور باقی نخواهند ماند. و این برش زمانی ما را نباید دچار خود خواهی، یا غرور علمی و تکنوکراتی نماید.

بر هر گردش چشم مهدی صلوات

حان الوقت الإمام علی، کان هناک جوجل؟
یقول البعض أن جوجل هی نتاج الألفیه الثالثه: ذات الصله فی المسائل المعروضه علیها. ولکن هذه الجمله لا معنى له لعده أسباب: لأن جوجل یجب أن یفهم هذا المصطلح لیعنی: هو العین تحول والتعلیق علیه. ولغتنا مشهدی والکثیر من الناس، ویقال أن لها جذور فارسیه. أعلى أو تحول العین، لیست جدیده. یقول السعدی انه لا عوده أو لصق رأیک. وقت العوده أمرا سهلا. فی عینی الرب، وتحول نفسک، ونحن لا نعتقد الآن أن نبقى بعیدا عن المناطق مع الله.
یقول الإمام الخمینی أیضا فی العالم هو وجود الله، ولیس خطیئه أمام الله. العین أو رؤیه الله: فی کل مکان ویرى کل شیء. بصیر هی واحده من صفات الله فی القرآن الکریم تقول إنها یراک ولکن لا نرى له بسبب انخفاض قدره عینیک (). ومع ذلک، هذه الآلیه هی لوصف کیف؟ هو مثل خرائط جوجل! وهذا هو القول، والعالم کله فی عینی الله، ولکن فی أی وقت یمکنک التصغیر ونرى أنه أکبر من غیرها. ونحن نعلم أن عیون الله فینا، ولکن کنا نحب أن یکون هذا نظره خاصه، ونحن نرى المشکله وعلاجها، ق لیس لنا! لیحل محله فی عقولنا مثل شراره.
وقال الإمام جعفر الصادق: لنرى معجزه الله: الدهون فی الجسم إلى حجم أصغر من البیض، وجمیع البیانات صوره تخزین السماء والأرض! وأشار إلى تدویر العین البشریه، والمجرات فی السماوات وما فی الأرض، فی الحیاه العادیه. فی کتابه التوحید MUFADDAL، قائلا أن العدید منهم الواضح لنا الیوم. ومع ذلک، کثیر یرتدی لنا: أنهم یعرفون کل شیء والجمیع: لم یتم بعد ولدوا لا أحد.
یقول الإمام علی: کل ما ترید أن تسألنی () وسأجیب على کل منهم. حتى یقول لی طرق السماء، وأشیاء المدى مألوفه لدى البشر والعلوم والأرض. هذا یعنی أنه إذا کان واحد أو فی السماء، وانه یمکن تفقد طریقها: یسأل عنه. أو یقول: أنا کان التاریخ الدقیق لذلک من الماضی والأقارب فی المستقبل یعرف، کما لو عشت بینهم! لکن أقوال الإمام علی، وربما محرک البحث لفهم المشکله. ولکن الآن أنه من المفهوم جدا أن الأئمه المعصومین، ونحن لم تکن لها کامل للدبابات، وکان طریقه البحث.

على سبیل المثال، عندما أقر النبی بعیدا قلت لحظات قلیله من الهمس المبارکه فی وظیفه الأذن وغیر طلب. بعد یسأل ما یقول الناس؟ علمنی کل أنبیاء الدنیا والآخره. فی الواقع، کانت للنبی کلمه المرور أو کلمه السر أو مفاتیح أبواب المدینه فی تلک اللحظه. کما کشفت شابه ذلک، ویحدث ذلک على الجمیع، وأحیانا مع کلمه، والوجه إلى البشر أن الکثیر من المجاهیل، وقال انه هو واضح.
وتظهر هذه النسخ من وظائف المخ، والأداء نسیان ذلک! وما یمکن للإنسان القیام به لالدماغ والعینین والأعصاب، هو الخروج من الدائره. مثل عندما یجد الطفل لعبه، ینسى والدیه.
وعلى غرار الانترنت وعالم الانترنت من وظیفه الخلایا العصبیه والمخ. وهکذا ینبغی للمرء أن لا ننسى أن محرکات البحث، ولیس مجرد مشتبه به على هذا الطریق وذاک، أنها لم تکن قدیمه جدا وفی وقت لاحق، وکذلک لا تزال قائمه. وهذه المره یجب أن لا تکون قطع الأنانیه، أو فخر العلمیه والتکنوقراط

آیا دین هر انسانی، وابسته به موقعیت جغرافیایی او می باشد؟

برخی بر این باورند که دین ما را موقعیت جغرافیایی ما مشخص می کند، بدین معنا که اگر من در ایران به دنیا آمده باشم، شیعه و اگر در اروپا به دنیا آمده باشم، مسیحی و در هر جایی دیگر، دینی مطابق با جغرافیایی آنجا خواهم داشت و این دین را از آن ارزش خود می‌کاهد.

در چند بخش و به طور مختصر می‌توان به این مسئله آن پاسخ داد:

1. دین یک مقوله علمی است، بدین معنا که می‌توان با شاخص و خط کش منطق آن را سنجید و اگر اساس و بنیان آن درست باشد آن را پذیرفت و این هیچ ارتباطی به موقعیت اجتماعی ندارد. ضمن آنکه بسیاری را در همه نقاط دنیا مشاهده می‌کنیم که دین خود را عوض می کنند، زیرا دینِ جدیدِ خود را دینی محکمتر و مستدل تر یافته اند و اساس رشد اسلام نیز به همین منوال است که از ادیان دیگر نیز به آن می گروند.

2. اگر بپذیریم که دین یک مقوله علمی است، می توانیم آن را با سایر مکتب های علوم دیگر قیاس کنیم، بدین معنا که مکتب های یک علم را مانند ادیان مختلف در نظر بگیریم؛ حال مثلاً اگر انسانی مکتبی از مکاتب فلسفه را درست می‌داند و مکاتب دیگر را اشتباه، و در به مقابل، دانشمندِ دیگری برعکس عمل می کند، و هر دو طبیعتاً متأثر از اساتید و موقعیت زمانی خود بوده اند، این بدان معنا نیست که هر دو خطا می گویند و یا هر دو می توانند درست بگویند زیرا موقعیت آنان، مکتب آنان را انتخاب کرده، بلکه باید بگوییم که این به آن معناست که یکی امکان درست گفتن دارد و باید با معیار و شاخص منطق آن را محک بزند،زیرا هر کدام دلایل خود را دارند که این دلایل قابل بررسی است، حال چه بخواهند تحت تاثیری خاص آن مکتب را بپذیرند، چه نخواهند، زیرا این خواستن یا نخواستن، در اصل حقانیت و در اصل قابل بررسی بودن آن مکتب، دخل و ضرری نخواهد داشت.

دین نیز این چنین است: هرچند هر کدام از ما در موقعیت جغرافیاییِ متفاوتی آفریده شده ایم، اما خداوند به ما عقل داده تا راه صحیح را از باطل بسنجیم. حال اگر کسی کاملاً به دور از اسلام، اسلام را بپذیرد، طبیعتاً اجر بیشتری نسبت به کسی خواهد داشت که اسلام را با آشنایی قبلی پذیرفته است؛ زیرا خداوند پاداش هر کس را به میزان تلاش او خواهد داد.

3. اگر انسانِ مسلمانی صرفاً به خاطر آنکه پدران او این دین را داشته اند، خود را مسلمان بداند، خداوند از او نخواهد پذیرفت، بلکه باید آن را با عقل و با منطق پذیرفته و به جان او رسوخ کرده باشد. برای این مطلب نیز دو شاهد ارائه می دهیم.

الف. اسلام، تقلید در اصول دین را حرام می داند، به این معنا که کسی حق ندارد بگوید که من اعتقاداتم را از فلان کتاب گرفته ام، بلکه باید خود، پیرامون آن فکر کند و با همان میزان فهم و درکی که دارد، اسلام را برای خود مستدل داشته باشد.

ب. در فقه، کودک نابالغی که از پدر و مادری مسلمان زاده شده است را مسلمان نمی نامند بلکه اصطلاحاً «ملحق به مسلمان» می خوانند، این بدان معناست که چون یک کودک هنوز به بلوغ فکری و قدرت تشخیص حق از باطل نرسیده است، مسلمان خوانده نمی شود، اما چون تابع پدر و مادر خویش است، ملحق به مسلمان دانسته می شود تا هنگامی که به بلوغ و رشد برسد و خود، دین خویش را با عقل انتخاب کند.

4. قرآن کریم بیان می دارد که «بر انسان نیست، مگر سعی و کوشش او»، این بدان معناست که خداوند کوشش انسان را می بیند، و اگر انسانی واقعاً در راه خداوند گام برداشته باشد و در مسیر او کوشیده باشد، خداوند حق را به قلب او نمایان خواهد کرد، که به قول معروف، جوینده یابنده است.

از این رو ممکن است کسی که در دامان اسلام بزرگ شده است و یک عمر با فرهنگ اسلامی زیسته، حظ و بهره ای نداشته باشد (مانند برخی از صحابه پیامبر (ص) که اسلام به جانشان رسوخ نکرده بود) در مقابل، کسی که یک عمر در فرهنگی غیر اسلامی و از پدر و مادری نامسلمان زاده شده، با یک پذیرش قلبی نسبت به اسلام، مسلمانان و از نجات یافتگان باشد. (مانند نجاشی حاکم حبشه که مسیحی بود.)

کره زمین

 

"بررسی موضوع بعثت بر اساس لوازم، علل، رفتارها و نتایج فرازمانی آن"(2)

بعثت، نقطه شروع حرکت عظیم مقابله جبهه حق با جبهه جاهلیت و باطل
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
جاهلیت اخری از نشانه‌هایی بهره دارد که جاهلیت اولی بهره‌مند بوده. اتفاقاً این نشانه‌ها در جاهلیت اخری به شکل تشدید‌شده دارد دیده می‌شود. به مدد فضای رسانه‌ای که در جهان حاکم شده و فتنه‌ای که صهیونیسم شکل داده، به شکل تشدید‌شده‌ای دارد دیده می‌شود.
بنابراین اگر بپذیریم که بعثت ادامه دارد و آن چیزی که در مقابل بعثت است جاهلیت است، حقیقتاً این بحث یک بحث قرآنی است. واقعیت دارد. حقیقت دارد و امروز نبرد بین پیام‌های بعثت و پیام‌های جاهلیت در اوج خودش جریان دارد و دیده می‌شود.

اگر پیامبر اکرم یک نقطه‌ای را برای آغاز حرکت در عالم شکل دادند و معرفی کردند و یک پرچمی را برافراشتند، آن پرچم هنوز به دست پیامبر اکرم است. نه در ذهن، نه در بحث، نه در فضای فلسفی، حقیقتاً همین پرچم امروز در دست پیامبر اکرم است. در دست پیامبر اکرم بوده. در زمان امام حسین باز هم این پرچم دست پیامبر اکرم بوده. در زمان ائمه معصومین باز هم این پرچم در دست پیامبر اکرم بوده و این ماجرا تا به سر منزل مقصود رسیدن با محوریت و قافله‌سالاری حضرت شکل می‌گیرد و تا این جا شکل گرفته است.

این که امام حسین علیه السلام در هنگام وداع از پیامبر در مدینه، بعد از شهادت پیامبر اکرم، بعد از شهادت امیر مؤمنان، بعد از شهادت صدیقه طاهره و امام مجتبی علیه السلام، در سال شصت و یک هجری در هنگام وداع با پیامبر اکرم و حرکت به سمت قتلگاه این تعبیر را مطرح می‌کند که یا رسول‌الله، مرا با خودت قرار بده. او دارد حرکت می‌کند. او خودش کاروان‌سالار این حریم عظیم الهی است اما دستش را به سمت آسمان بلند می‌کند و تقاضای همراهی خودش با پیامبر اکرم را به محضر حضرت مطرح می‌کند، این حاکی از این است که پیامبر حضور دارد، وجود دارد، نظارت دارد و این کاروان عظیم با محوریت او به سمت این آینده مقدس در حرکت است. اتفاقاً در شهادت شهیدان هم همین دیده می‌شود. مثال آن ماجرای علی اکبر است دیگر، پیغمبر حاکم بر صحنه است. این موضوع در آیات سوره صف و توبه و فتح و دیگر آیات هم مشهود است.

اما ما همین بحث را از زاویه دیگری مورد مطالعه قرار بدهیم. یعنی بعثت را به عنوان یک نقطه‌ای که گذشته نبینیم. به عنوان یک شروع ببینیم اما نه شروعی که در صدر اسلام و در فلان تاریخ مشخصی که دیده شده و امروز به نوعی سالروز آن است. نه این که این را بدون پشتوانه ببینیم. بیبنیم اصلاً جریان از کجا شروع می‌شود.
این بعثت یک اتفاق بود؟ این بعثت یک ماجرایی بود که مثلاً ریشه یک ساله و دو ساله داشت؟ این بعثت یک ریشه بیست ساله و سی ساله و چهل ساله داشت؟ باید پیامبر اکرم چهل سالش می‌شد و بعد ایشان مبعوث می‌شد؟ چون سن چهل سالگی سن پختگی مرد است؟ این استدلال‌هایی که مطرح می‌شود. ماجرا یک ماجرای فراتر است. ریشه در برنامه‌های خدای متعال در عالم دارد و بسیار اعجاب‌آور است…