موضوع: "سیاسی"

اسلام رحمانی از منظر رهبری؟


اهداف و ابعاد سه گانة اسلام رحمانی از منظر رهبری کدام است؟اولین شبهه ای که از سوی معاندین نظام و رهبری مطرح می شود این است که آیا رهبر انقلاب طرفدار اسلام خشونت است؟ در واقع وقتی ترکیب اسلام رحمانی مطرح می‌گردد این مفهوم به ذهن متبادر می‌شود که آیا مگر «‌اسلام غیر رحمانی‌» هم وجود دارد؟ زیرا همواره از رهبر انقلاب و بزرگان نظام شنیده شده که غرب در پی اسلام هراسی است پس چرا رهبر انقلاب این تفکر را قبول ندارد؟
امام خامنه ای: اسلام رحمانیِ نشأت گرفته از لیبرالیزم نه اسلامی است نه رحمانی/اگر منظور از اسلام رحمانی این است که ما به همه‌ی موجودات عالم با چشم رحمت نگاه کنیم، با چشم مودّت نگاه کنیم، این هم درست نیست؛ این هم خلاف قرآن است. صریح قرآن، ناطق برخلاف این حرف است. نظریه پردازان تفکر اسلام رحماني، اسلام خود تفسیری و انحرافی خویش را در قالب کلمات زیبا و قرآنی پوشاندند تا کمترین تنش را به وجود آورند و بدون حساس کردن جامعه نسبت به ابعاد انحرافی این قرائت، آن را در سطح جامعه ترویج و نهادینه کنند. واژه‌ای که در ابتدا می‌تواند ناظر به نشان دادن یکی از ابعاد اسلام عزیز یعنی لطف و رحمانیت و محبت، در ذهن انسان تداعی شود ولی پشت صحنه طرح آن و موارد استعمال آن با رویکردی خاص نشان از مفهوم و منظور دیگری دارد.

ابعاد هستی شناسی،انسان شناسی و روش شناسی اسلام رحمانی

1- بهشت پنداری جهان جهنمی؛ بعد هستی شناسی اسلام رحمانی:

در بعد هستی شناسی اسلام رحمانی معتقد است که تمام عناصر موجود در جهان عناصری همسو با یکدیگرند و هیچ تضاد و تزاحمی در عالم نیست؛ یعنی جهان مانند بهشت است و نیازی به بغض و خط کشی خودی و غیر خودی نیست. اما واقعیت این است که در جهانی که بهشت نیست و تضاد فکری و ستیز عملی ویژگی برجسته آن است، راهی جز شناخت مصالح و مفاسد و شوق به مصالح و بغض نسبت به مفاسد وجود ندارد.

2- اومانیسم ؛ بعد انسان شناسی اسلام رحمانی

نگاه اسلام رحمانی به انسان یک نگاه اومانیستی است. در این نگرش انسان محور و مدار همه چیز و خالق همه ارزشها است. بر خلاف نگاه دین که «خداوند» را مدار و محور همه‌ی ارزشها تلقی می‌کند و اگر به انسان حق تعیین سرنوشت می‌دهد، در محدوده‌ای است که خداوند تعیین و مشخص کرده است. اومانیسم اول انسان را به جای خدا می‌نشاند و آنگاه وی را به گونه‌ای تعریف می‌کند که کاملاً مادی‌گرایانه است. اندیشه اومانیسم انسان را همان «من طبیعی» می‌داند. بنابراین وقتی از حقوق انسان سخن می‌گوید، منظور فقط حقوق طبیعی یعنی حیات، آزادی و مالکیت است. بنابراین اومانیسم به معنای«اصالت انسان» در برابر «اصالت خداوند» و «اصالت رای انسان» در برابر « اصالت وحی خداوند» زیر بنای انسان شناسی اسلام رحمانی است.

3- هرمنوتیک؛ بعد روش شناسی اسلام رحمانی

غربی‌ها مباحثی تحت عنوان هرمنوتیک در جمع‌های روشنفکری مطرح کردند تا بتوانند تفسیرهای خود از اسلام و هر دین دیگری را انجام دهند و بدان مشروعیت ببخشند. امروزه تحت عنوان اسلام رحمانی می‌گویند که ما از اسلام فقط رحمانیتش را می‌فهمیم و غضبش را برداشت نمی‌کنیم و این برداشت ما از اسلام یک برداشت درست است. آن‌ها می‌گویند هرکسی می‌تواند برداشت خودش را داشته باشد که از دل این نوع برداشت‌های متنوع از اسلام بحث «صراط‌ های مستقیم» بیرون آمد. هدف این بود که حس تعصب نسبت به دین و مقاومت بر ارزش‌های دینی را بشکنند و همه نسبت به دین حالت تساهل و تسامح پیدا کنند.

درحالی‌که تعصب صحیح یعنی اینکه انسان متدین نسبت به مقدسات، باورها و آموزه‌های دینی احساس مسئولیت داشته باشد و از آن‌ها دفاع کند. این ترفندی که تحت عنوان هرمنوتیک و برداشت‌های متفاوت از دین و صراط‌های مستقیم سال‌هاست شروع شده، بدان جا منجر شد که قرآنی در آمریکا چاپ شد که آیات جهاد قرآن را از آن حذف کردند و فقط آیات رحمانی را باقی گذاشتند. توجیه شان برای این اقدام این بود که زمان، زمانه تمدن است و زمانی که قرآن حرف از «قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ» می‌زند زمانه‌ای بوده است که اسلام مواجه با انسان‌های وحشی و جاهل است؛ اما امروزه همه انسان‌ها متمدن شده اند و درنتیجه آن دستورات اسلام مربوط به این زمان نیست.

4- شعار اسلام رحمانی؛ مصداق سطحی نگری

رهبر انقلاب در بحث تاثیر گذاری تشکل های دانشجویی،ضمن بیان اهمیت این تشکل ها در تصمیم سازی به رغم عدم حضور در نهادهای تصمیم گیرنده به آسیب شناسی این گروه ها پرداخت.یکی از آسیب های گروه های دانشجویی سطحی نگریست"اگر تشکّلهای دانشجویی و جریان دانشجویی بخواهند یک چنین تأثیرگذاری‌ای را به‌دست بیاورند، الزاماتی دارد؛ این الزامات را باید رعایت کنند. یکی از این الزامات عبارت است از کار بر روی مفاهیم اسلامی، یعنی عمقی روی مسائل کار کردن؛ سطحی ‌نگری ضرر میزند."( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان)

رهبر انقلاب یکی از مصادیق این سطحی نگری را شعار اسلام رحمانی می داند.البته می توان در این مورد این آسیب را به موارد دیگر تعمیم داد زیرا افراد گوناگون در مناصب مختلف به اسلام رحمانی از سر آگاهی یا عدم آگاهی اشاره کردند.

اهداف سه گانة اسلام رحمانی

1- هدف اولیه اسلام رحمانی: لیبرالیزه کردن اسلام

درست است که به کار بردن اسلام رحمانی لزوماً به معنی قرائت لیبرالی از اسلام نیست ولی از آنجایی که استفاده از این واژه تا حدود بسیار زیادی مفهوم نفی دیگر ابعاد اسلام را به دنبال دارد، می‌توان به کار بردن آن را قائل بودن به قرائت لیبرالی از اسلام دانست؛ ‌قرائتی که نقش دین را نهایتاً در حوزه‌های فردی می‌داند آن هم به دلیل آزادی فرد در انتخاب دین و نه به دلیل اصالت دین یا وحیانی بودن آن . قرائتی که نقش دین را در اداره جامعه به هیچ عنوان پذیرا نیست چراکه با اندیشه لیبرالی، دین در حوزه اجتماعی مانع آزادی‌ها و خواست‌های فردی دیگر افراد جامعه خواهد بود و اصل اساسی لیبرالیسم یعنی آزادی بی‌قید و شرط و خواست نفسانی انسان‌های دیگر جامعه زیر سؤال می‌رود. لیبرالیسم هیچ باید و نبایدی را خارج از اراده فرد نمی‌پذیرد، حال آنکه در اسلام باید و نباید وجود دارد و مسلمان قائل به رعایت باید و نباید‌های آن و ملتزم به آن است.

رهبر انقلاب در ریشه یابی این تفکر،آن را نشات گرفته از لیبرالیسم و لیبرالیسم را در اومانیسم اروپا می داند” این اسلام رحمانی یک کلیدواژه‌ای است برای معارف نشئت‌گرفته‌ی از لیبرالیسم، یعنی آن چیزی که در غرب به آن لیبرالیسم گفته میشود…. اگر اسلام رحمانی اشاره‌ی به این است، این، نه اسلام است، نه رحمانی است؛ مطلقا. تفکّر لیبرالیستی از تفکّر اروپای قرن هجدهم و نوزدهم -یعنی زیربنای فکری اومانیستی که نفی معنویت و خدا و مانند اینها است- سرچشمه میگیرد. چون خدایی نیست، پس سلیقه‌ای است."( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان)

درسخنرانی محسن کدیور که این تفکر را تئوریزه کرد به انسان محور بودن (اصالت انسان) ایشان پی برده می شود؛ یعنی تا جایی احکام الهی را قبول دارند که مطابق خواستشان باشند و با گزینش آیات و احادیث سعی در اثبات نظر خود با دین هستندمقام معظم رهبری فرمودند: « در این قرائت از اسلام چیزی از تعالیم اسلامی حذف نمی شود، تنها برخی از احکام و شعائر که در خارج از زمینه خود و مجزا از شرایط زمانی مکانی عصر نزول درک شده اند و در نتیجه ی این سوء فهم از جوهره رحمانی خود فاصله گرفته اند تصحیح می شوند و برخی احکام عقلایی که ناسازگار با تعالیم اسلامی نیستند، مورد پذیرش قرار می گیرند.» رهبر انقلاب این تفکر غیرخدایی را سلیقه ای ناقص می دانند.” فکّر وقتی خدایی نشد، سلیقه‌ای است؛ سلیقه‌ای که شد، آن‌وقت ارزشها بر اساس منافع گروه‌های قدرتمند تعریف خواهد شد.” ( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان)

2- هدف میانی اسلام رحمانی؛ بی اعتبار کردن مناسک واحکام دینی و قضایی اسلام

پروژه اسلام رحمانی به معنای عام و کلان پروژه‌ای است که به اندازه کافی درباره آن منابع موجود است و آگاهانه هم رقم خورده است، هدف از طرح این پروژه هم کمرنگ کردن بخشی از مناسک دین است، اینها می‌خواهند بگویند که دینداری به سجده و مهر نیست کافی است که دلت پاک باشد ، آنگاه دیندار هستی! مباحثی چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، ساحت ظاهری دین که عمدتاً مناسک دین هستند را می‌خواهند از اعتبار بیاندازند و دین را صرفاً یک امر باطنی غیر متدین، غیر منضبط و غیر قابل سنجش به شمار بیاورند به گونه‌ای که دیگر نتوان ارزیابی کرد چه کسی دیندار و چه کسی غیر دیندار است ،‌چه عملی جزو مصادیق دین است و چه اعمالی از مصادیق آن نیست؟ یعنی عملاً‌ همان ادعای کلانی که سکولاریسم یعنی حذف مرجعیت دین در عرصه اجتماع دارد.

منظومه فکری رهبری نگاه همه جانبه به دین است در حالی که متفکران این حوزه وبه ویژه تئورسین این تفکر به طرز ناشیانه ای صرفا به یک جنبه از ویژگی رحمانی دین توجه کرده و فقط با آوردن آیات و احادیث درصدد اثبات یک وجه از آن بوده “رحمت از سنن الهی است. از قواعدی است که به آدمی قدرت پیش بینی و احتجاج می دهد و خبر از سرشت دستگاه آفرینش می دهد. به تعبیر بشری، استراتژی خداوند استراتژی رحمت است. دینی که خدایش رحمان و رحیم است، پیامبرش رحمة للعالمین است، ، رحمت از سنن الهی آن است، طبیعی است که دینش دین رحمت باشد، نه دین قساوت و خشونت و انتقام” خب،این منظر از دین که همه به آن اعتقاد دارند و شکی در آن نیست. ولی سوال اینجاست که مثلا وقتی در قرآن قصاص مساوی با حیات اجتماعی معرفی شده ،آیا دین دست به خشونت زده است یا این قصاص عین رحمت برای اجتماع مسلمین است.

خدای متعال در سوره حجر از کسانی که قائل به ایمان به بخشی از دین و انکار بخشی دیگر هستند، به «مقتسمین» یاد کرده و به آنان وعده عذاب داده است. در ص 136 از جلد 11 تفسیر نمونه ذیل آیات 89 تا 91 سوره مبارکه حجر آمده است: ‌«مقتسمین بیمار دلانی هستند که می‌خواهند دین و حکم خدا را به خدمت منافع خویش گیرند، تنها آن قسمتی را می‌پذیرند که به سود آن‌هاست و بقیه را پشت سر می‌افکنند، آنان آیات قرآن و حتی گاهی یک آیه را تجزیه می‌کنند، بخشی را که در مسیر تمایل خود می‌بینند قبول کرده یا بازگو می‌کنند و بخش دیگر را کنار می‌گذارند».

3- هدف غایی اسلام رحمانی: موجه جلوه دادن آزادی های غربی

غایت نظر اشاعه دهندگان تفکر مذکور بهره‌گیری و موجه جلوه دادن ��زادی‌های غربی و غربی شدن، نزدیک شدن به مدل نگاه کدخدا محور، دست کشیدن از آرمان‌ها و روحیات انقلابی و در یک کلام قرار‌گیری در باشگاه شیطان بزرگ باشد. قرائت‌های اقتباسی از اسلامِ همخوان با مدرنیته در عرصه‌های سیاسی – اجتماعی که توسط برخی نظریه پردازان سیاست‌پیشۀ مسلمان مطرح می‌شود، افراد را ناچار از تحملِ مذهبی با شاخص‌های لیبرالیسم می‌نمایاند و آنرا تنها مسیر زندگی بهتر معرفی می‌کند.

ایدئولوژی لیبرالیسم مبتنی بر ابرگفتمان اومانیسم، سبک زندگی‌ای با شاه‌کلید «لسفر»، بدست می‌دهد. لفسر، به مفهوم «ولش کن بگذار هرچه می‌خواهد و می‌شود، بشود»، اجازۀ ظهور و بروز دینی شخصی و دلخواه فرد را ارائه می‌دهد. لیبرالیسم نمی‌گوید خدایی وجود ندارد؛ لیبرالیسم به لحاظ جایگاهی که برای خود تعریف کرده است می‌تواند از هر مذهبی و هر اندیشه‌ای عضو گیری کند. «مسلمان لیبرال»، واژه‌ای نامأنوس برای لیبرالیسم نمی‌باشد. خدایی که برای مسلمان لیبرال معرفی و جا انداخته شده است، خدایی فقط مهربان و کاملاً بی‌خیال! است که اصولاً کاری ندارد چه کسی چه اتفاقی را رقم می‌زند، خدای لیبرالیسم، نه اقتصاد بلد است، نه سیاست می‌داند، نه پیامبری دارد و نه کسی را معصوم قرار داده است. «اسلام رحمانی» فرزند همین لیبرالیسم است. رهبر انقلاب می فرماید«اگر معنای اسلام رحمانی این است که ما با دشمنانی که علیه اسلام، علیه ایران، علیه ملّت ایران، علیه پیشرفت ایران دارند تلاش می کنند و از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند، بایستی با چهره‌ی محبّت‌آمیز، با دل صاف و پاک برخورد کنیم، نه، این اسلام نیست. این‌جور معارفِ من‌درآوردی خودساخته را من توصیه نمیکنم، امّا به معارف واقعی اسلامی توصیه می کنم»( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان)

هویت طرفداران اسلام رحمانی

عمده افرادی که با آگاهی از اسلام رحمانی صحبت می کنند کسانی هستند که دل خوشی از مشی انقلاب اسلامی در ابعاد مبارزه با استکبار، دفاع از مظلومان و مستضعفان و پیشه کردن عدالت و مفاهیمی از این قبیل ندارند و با طرح مفاهیمی همچون اسلام رحمانی در حال عقده گشایی هستند. از سال‌ها پیش عده‌ای در دنیای اسلام پروژه‌ای را رقم زدند تا اسلام را به وجه باطنی آن تقلیل دهند و منحصر کنند، به عنوان مثال پروفسور سیدحسین نصر حدود دوازده سال پیش کتابی با عنوان «قلب اسلام» منتشر کرد که در مقدمه و مؤخره آن تصریح کرده؛ از نظر من قلب اسلام، اسلام قلبی است یعنی همان اسلام باطنی! یا کدیورکه اسلام رحمانی را چارچوب بندی کرد یا سروش که به پلورالیسم دینی و تجربه گرایی دینی معتقد است ونهایتا همین پروژه معنویت «ملکیان» که داعیه چنین عنوانی را نیز دارد رسماً، آشکارا و آگاهانه از دین فاصله می‌گیرد و تصریح می‌کند که دین متافیزیک سنگین و مناسک زیادی دارد و معمولاً به خشونت ختم می‌شود ما به جای دین و پروژه دین‌ورزی می‌خواهیم از پروژه معنویت‌ورزی حمایت کنیم.

سکولاریسم عینی آمریکایی؛ مدینة فاضلة اسلام رحمانی

در نتیجه گیری سخنرانی محسن کدیور، وی مدل موردنظر خود را آمریکا می داند” نوعی سکولاریسم عینی معتدل - نزدیک به تجربه آمریکا- امری قابل دفاع است و اسلام رحمانی با چنین سکولاریسمی مشکلی ندارد"رهبر انقلاب حتی نکات مثبت ارزش های آمریکایی را در رفتار دولتمردان آمریکایی ندیده است” امروز یک چیزی به نام ارزش آمریکایی وجود دارد؛ می‌شنوید در حرفهای آمریکایی‌ها، [میگویند] ارزشهای آمریکایی، ارزشهای ما…. ؛ همان چیزهایی است که منتهی میشود به این وضعیت جهان‌خوارگی امروزِ نظام سلطه؛ ….. اینها امروز در رفتار دولت آمریکا و رژیم ایالات متّحده‌ی آمریکا وجود ندارد؛ حالا، همانی که هست. اگر این اصطلاح «اسلام رحمانی» اشاره‌ی به یک‌چنین چیزی است که خب، این صددرصد غلط است"( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان)

قلب ماهیت محبت و مودت اسلام اصیل در نظریة اسلام رحمانی

وقتی یک شاخه گل لطیف برای دفاع از خود خارهای سخت و برنده دارد چگونه می‌توان پذیرفت که یک مکتب و مذهب جهانی که داعیه‌دار مبارزه با مستکبرین جهان است، نظام دفاعی، احکام دفاعی و تربیت دفاعی و تجهیزات دفاعی نداشته باشد و جنایتکاران و غارتگران و متجاوزان خارجی و داخلی را به حال خود واگذارد؟ وقتی بیش از 150 آیه از قرآن کریم مربوط به جهاد و شهادت و مبارزه و مقابله و مشتقات آن و مفاهیم آن است چگونه می‌توان برای خوشامد جنایتکاران، غارتگران و متجاوزان، این بخش عظیم از معارف اسلامی را نادیده گرفت و حذف کرد؟

سوال جالبی که به ذهن متبادر می شود این است که چگونه الگوی مد نظر تئورسین این تفکر که آمریکاست (آمریکا800 و اندی پایگاه نظامی خارجی در سراسر دنیا دارد) با ویژگی رحمانیت مد نظر این فرد قابل جمع شدن است.این اسلام یعنی اسلام خلع سلاح شده.

آیا با اسلام رحمانی مدنظر این افراد، پیروزی انقلاب اسلامی،پیروزی در جنگ تحمیلی و مقاومت12ساله هسته ای قابل تحقق بود؟ آیا با اسلام رحمانی مدنظر این افراد، پیروزی حزب الله و حماس مقابل رژیم صهیونیستی قابل تحقق بود؟

اصولا امور قدسی حوزه خوف و رجا هستند. خداوند اگر الرحمن الرحیم است، قاصم الجبّارین نیز می باشد این عین عدالت الهی است. رهبر انقلاب به صورت شفاف به این موضوع پرداخته و فرمودند:

«اگر منظور از اسلام رحمانی این است که ما به همه‌ی موجودات عالم با چشم رحمت نگاه کنیم، با چشم مودّت نگاه کنیم، این هم درست نیست؛ این هم خلاف قرآن است. صریح قرآن، ناطق برخلاف این حرف است. بله، محبّت و مودّت و مَعدِلت (دادگری‌) را مخصوص مسلمانها نمی‌داند؛ می‌گوید شما که توانایی دارید، نسبت به غیر مسلمان هم بایستی با مودّت و مَعدِلت رفتار کنید، به شرطی که با شما دشمنی نکرده باشند و دشمنی نخواهند بکنند. امیرالمؤمنین در آن خطبه‌ی معروف [می‌فرماید] : بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم کانَ یدخُلُ عَلَی المَرأَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخری‌ المُعاهِدَة (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 27) بعد در آخرش حضرت می‌فرماید که جا دارد که انسان مسلمان از این غصّه دق کند؛ چرا دق کند؟ برای اینکه سپاه معاویه بر زنان غیر مسلمان - زنان «معاهَد»، یعنی مسیحی یا یهودی‌ای که در ذمّه‌ی اسلام زندگی میکند- وارد شدند و به او اهانت کردند و مثلاً دستبندش را و زیورآلاتش را از دستش کندند و بردند. حضرت میگوید از این غصّه انسان باید دق کند. بله، نسبت به غیر مسلمانی که دشمنی نمیکند، این است. قرآن میگوید: لا ینهکُمُ اللهُ عَنِ الذَّینَ لَم یقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِ (سوره‌ی ممتحنه، بخشی از آیه‌ی 8) [کسانی که] کافرند امّا به شما دشمنی نکردند و دشمنی نمیکنند، با اینها نیکی کنید، با اینها قسط و عدل به‌کار ببرید؛ امّا از آن طرف میفرماید که «اَلا تُقاتِلونَ قَومًا نَکَثوا اَیمنَهُم وَ هَمّوا بِاِخراجِ الرَّسولِ وَ هُم بَدَءوکُم اَوَّلَ مَرَّة»؛(سوره‌ی توبه، بخشی از آیه‌ی13) با آن کسانی که عهدشکنی میکنند، به بر هم زدن کانون زندگی شما و پیغمبرتان همّت میگمارند و آنها شروع کننده‌اند به دشمنی، میخواهید مبارزه نکنید؟ این آیه‌ی قرآن است؛ با خطاب عتاب‌آمیز و گلایه‌آمیز یا ملامت‌آمیز میگوید: اَتَخشَونَهُم؛ از اینها میترسید؟ بعد میفرماید: فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوه؛ اگر راست میگویید، اگر مؤمنید، از خدا باید بترسید، نه از این کسان» ( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان)

منابع:

http://www.mashreghnews.ir/fa/news

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn

http://www.dana.ir/News

http://jahannews.com/vdcfetdj

http://www.siasi.porsemani.ir/content

ولایت معنوی ولی فقیه


آیا ولی فقیه همچون پیامبر اکرم (ص) می تواند واسطه ی خیر و برکت الهی (ولایت معنوی) برای امت باشد یا خیر؟
ولايت فقيه استمرار ولايت سياسي و معنوي ائمه معصومين (ع) است. ولي فقيه بدليل:
1. فضايل اخلاقي و کمالات معرفتي خويش،
2. کارويژه هايي که درتحقق احکام و معارف ديني و هدايت و تکامل جامعه اسلامي دارد،
3 .نيابت و عنايت امام زمان(عج)،

علاوه بر زعامت سياسي، قطعاً واسطه خير و برکت الهي است. و به هر ميزان فقيه از اين کمالات برخوردار باشد مي تواند مظهري از انسان کامل بوده و به همان مقدار از مقام ولايت معنوي برخوردار باشد.
ر.ک: http://www.porseman.org/q/show.aspx?id=112294
و؛از ولايت سياسي تا ولايت معنوي ،دکتر سید سلمان صفوی،ملت آن لاين. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 3/100141986)

تئوري توطئه يا توهم توطئه؟


تئوري توطئه يا توهم توطئه را شرح داده و بگوييد چه اختلالاتي باعث ان ميشود؟
با سلام، تئوري توطئه يا توهم توطئه يكي از تئوري‌هاي مطرح در بين نظريه‌پردازان و تحليل‌گران سياسي است كه علاوه بر رواج در بين بسياري از سياستمداران و صاحبان قدرت، بسياري از افراد جامعه نيز در تحليل‌هاي عاميانه خود آن را به كار مي‌گيرند؛ به‌گونه‌اي كه به فرهنگ سياسي در جامعه تبديل شده است.
از اين تئوري تعاريف متعددي ارائه شده است كه حاصل همه اين تعاريف اين است كه تئوري توطئه نظريه‌اي است كه حوادث تاريخي و تحولات آشكار اجتماعي را محصول مستقيم دسيسه‌هاي پشت پرده‌ي گروهي معدود از توطئه‌گران مي‌داند و فرض را بر اين مي گذارد كه دست‌هاي آشكار ـ و بيشتر ـ پنهان رقم زننده مقدرات فرد، جامعه و يا يك ملت هستند. اين نوع تبيين معمولا داراي سه ويژگي بنيادي است كه بارزترين آن انتساب حوادث به عوامل خارجي است؛ خواه اين عامل خارجي يك قدرت بيگانه باشد يا يكي از احزاب و جناح‌هاي رقيب باشد. ويژگي ديگر اين تئوري فراگيري آن نسبت به همه حوادث سياسي و اجتماعي و حتي فرهنگي و مذهبي است. از ديدگاه طرفداران اين تئوري همه انقلاب‌ها، شورش‌ها، جنگ‌ها، عقب‌ماندگي‌ها و وابستگي‌هاي سياسي و اقتصادي، ترورهاي سياسي و كمبودهاي اقتصادي و… را دست پنهان بيگانه كارگرداني مي‌كند. ويژگي ديگر اين تئوري فقدان استدلال و تحليل علمي در آن است. همه كساني كه بر اين اساس به تحليل حوادث مي‌پردازند بسياري از وقايع اجتماعي را بدون كاوش‌هاي علمي‌ و كشف علل حادثه به توطئه ديگران نسبت مي‌دهند به‌طوري كه گويا حوادث عالم به غير از توطئه نمي‌تواند علل ديگري داشته باشد. به عنوان نمونه در تبيين علي انقلاب‌ها هوادران انقلاب يا كساني كه از آن سود جسته‌اند انقلاب را به قيام دليرانه توده‌هاي ناراضي مردم نسبت مي‌دهند ولي مخالفان انقلاب‌ها و محافظه‌كاران سياسي غالبا علت انقلاب را به دست پنهان و توطئه‌گر بيگانه نسبت مي‌دهند و فراماسون‌ها و صهيونيزم بين‌المللي و كارتل‌هاي نفتي و دستگاه‌هاي جاسوس و ابرقدرتها يا تركيبي از آنان را عامل وقوع انقلاب مي‌دانند.
به اعتقاد برخي‏ صاحب‏نظران، تئوري توطئه در خاورميانه، بيش از ديگر مناطق جهان و در ايران بيش از كشورهاي‏ ديگر خاورميانه مطرح است. در ايران اين نوع تفكر را «دايي جان ناپلئوني» مي‌نامند كه برگرفته از رمان و مجموعه تلويزيوني معروفي به اين نام است. به‌طور كلي دو رويكرد افراطي و منطقي در زمينه تبيين پديده‌هاي سياسي و اجتماعي ايران بر اساس توطئه و دخالت بيگانگان وجود دارد. در رويكرد افراطي اولويت دادن به نقش عوامل خارجي به صورت مطلق در نظر گرفته مي‌شود. بر اين اساس تمامي‌ رويدادها، عزل و نصب‌ها، تغيير دولت‌ها و حتي جنبش‌هاي بزرگ انقلابي در ايران از جمله انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي ‌1357 از ابتدا تا انتها به وسيله بيگانگان طراحي گرديده و توسط عناصر داخلي آنان به اجرا درآمده است. از اين ديدگاه هر اتفاقي، حتي بي‌اهميت‌ترين اتفاقات، برخاسته از تباني و توطئه‌چيني قدرت‌هاي خارجي است و دست‌هاي پنهان پشت پرده آن را ترتيب داده‌است. اما با رويكرد متعادل و منطقي، رويدادهاي مهم و برجسته بر اساس دخالت موثر و تعيين‌كننده‌ عواملي داخلي تحليل مي‌شود و در سطح پايين‌تري براي عوامل خارجي نيز استقلال و تأثير قائل است.
علل گرايش به تئوري توطئه
گرايش به كاربرد اين تئوري در تحليل‌هاي سياسي و اجتماعي در دو سطح عام و خاص قابل بررسي است. به طور عموم كساني كه به اين نوع تحليل روي مي‌آورند به منظور فرافكني و توجيه عدم موفقيت‌هاي خود مي‌باشد. بسياري از حاكمان نالايق شكست‌ها، عقب‌ماندگي‌ها و مشكلات دروني‌شان را با فرافكني به جوامع بيروني و عوامل خارج از مرزهاي ملي نسبت مي‌دهند. سياستمداران فعال در حوزه قدرت غالبا از آن به عنوان سپر بلا و يا ضد حمله‌هايي عليه مخالفان بهره مي‌گيرند. به علاوه رژيم‌هاي سركوبگر براي حذف و نابودي مخالفان، آنان را بر پايه ترويج توطئه‌گرايي در ميان جامعه به آساني به بالاترين جنايات سياسي مانند خيانت، جاسوسي و براندازي خارجي متهم نمايند. در كنار عللي مانند توجيه ضعف‌هاي داخلي و سركوب مخالفان، اهداف ديگري مانند ساده كردن تحليل حوادث و ايجاد حالت اقناع و كاستن از انتقاد به بهانه‌ي بهره‌گيري بيگانگان مي‌تواند از علل گرايش دولت‌ها و گروه‌هاي سياسي و تحليلگران اجتماعي وابسته به آنان به تئوري توطئه باشد.
اما به طور خاص و در مورد ايران، علل و زمينه‌هاي مختلفي براي توطئه‌پنداري وجود دارد. عوامل مؤثر در جذابيت توهم توطئه در فكر ايراني را مي‌توان در عوامل سياسي، فرهنگي و رواني ـ اجتماعي بررسي كرد، اما در اين ميان نقش عوامل سياسي بسيار برجسته و ديگر عوامل، مكمل و تقويت‌كننده‌ي عوامل سياسي هستند.
مهم‌ترين علل و زمينه‌هاي توطئه‌پنداري در ايران عبارتند از:
1. فرار عمدي از بحران براي گروهي كه انديشه‌هاي آرماني را اعلام مي‌نمايند ولي از عملي كردن اين انديشه‌ها ناتوان هستند. در اين موارد تنها راه حل براي توجيه ناسازگاري آرمان‌ها با واقعيات بيروني جامعه تمسك به عوامل بيروني به عنوان مانع دستيابي به آرمان‌ها مي‌باشد.
2. اطلاعات محدود، سانسور و فقدان آزادي بيان و تعامل آزادانه آراء و عقايد گوناگون نيز موجب آسيب‌پذيري مردم در برابر شايعات گوناگون توطئه‌پردازان مي‌شود.
3. ساختارهاي قدرت مطلقه در ايران و استبداد سياسي.
4. برخي عوامل تاريخي و جامعه‌شناختي نظير سابقه تاريخي دخالت و نفوذ سياسي قدرت هاي خارجي در ايران.
5. فقدان روحيه كندوكاو در تحقيقات اجتماعي ـ تاريخي نيز كمك زيادي به شكل‌گيري اين فرهنگ و باور اجتماعي نموده و فرهنگ سياسي جامعه به طور فزاينده‌اي متاثر از ذهنيت توطئه‌اي در تمامي‌ ابعاد گرديده است.
برخي از نويسندگان علل دوام تئوري توطئه را علي رغم ضعف‌هاي بارز در مباني روش‌شناختي در آن، وجود حجم بالايي از اسناد تاريخي مبتني بر دسيسه‌ها و توطئه‌گري‌ها در ايران است. همچنين نقاط قوت اين تئوري در قبال تئوري‌هاي ساختارگرايانه كه صرفا خود را منحصر در حصار تنگ ساختارهاي اجتماعي نموده‌اند از ديگر علل تقويت‌كننده اين تئوري مي‌باشد. افرادي مانند مهدي بازرگانان‏، ماروين‏ زونيس‏، گراهام فولر و دانيل پاييز نيز به عامل‏ «دخالت قدرت‏هاي خارجي»در ترويج تئوري‏ توطئه در فرهنگ سياسي معاصر ايران اشاره‏ دارند.
نقد تئوري توطئه
تئوري توطئه از مباحث «تبيين علي» در علوم انساني و اجتماعي است كه به دنبال يافتن علت براي رويدادهاي اجتماعي است، لكن در اين راستا ره به خطا برده و همه علت‌ها را به توطئه منتهي مي‌كند. اينگونه تحليل‌ها بدون توجه به عوامل داخلي زمينه‌ساز توطئه خارجي و نقش نيروهاي اجتماعي، هيچ‌گونه جايگاهي براي رقابت، حوادث عادي و طبيعي و كنش و واكنش انسان‌ها و جوامع در سطوح عقلاني و عاطفي در نظر نمي‌گيرند. در حاليكه ماهيت بسياري از حوادث و مسايل سياسي و اجتماعي اين‌گونه است كه ارتباط تنگاتنگي با ساير پديده‌هاي اجتماعي و با بسترهاي تاريخي دارد. بنابراين منحصر دانستن علل و عوامل پيچيده پديده‌هاي مختلف اجتماعي در توطئه بيگانه روشي نادرست است كه امكان درك و تبيين صحيح از تحولات و رويدادهاي اجتماعي را از بين مي‌برد. البته رد تئوري توطئه بدين معنا نيست كه اساسا هيچ توطئه‌اي در هيچ موردي در كار نيست و آنچه كه توطئه خوانده مي‌شود همه خواب و خيال و توهم است بلكه منظور آن است كه در تبيين‌هاي علي از حوادث سياسي و اجتماعي بايد ابعاد و جنبه‌هاي گوناگون را به صورت علمي ‌مورد بررسي قرار داد. در برداشت علمي، «توطئه» به عنوان فرضيه‌اي در نظر مي‌آيد كه قابل رد يا اثبات است و در پرتو داده‌هاي عيني و اسناد و مدارك تاريخي و بدون جانبداري عاطفي مورد بررسي و تحليل علمي‌ قرار مي‌گيرد و از اين رو قابل اثبات و يا رد و انكار است. اما با نگاه جزم‌گرايانه و غيرعلمي‌ راهي جز توطئه بيگانه براي تبيين حوادث وجود ندارد.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- آبراهاميان، يرواند؛ و اشرف، احمد؛ و همايون كاتوزيان، محمدعلي؛ جستارهايي درباره تئوري توطئه در ايران، ترجمه محمدابراهيم فتاحي، تهران، نشر ني، 1382، چاپ اول.
2- كاشي، غلامرضا؛ تئوري توطئه يا فرايندهاي پنهان سياسي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 3، پاييز 1376.
3- تربتي، سروناز؛ تئوري توطئه، تهران، گفتمان، چاپ اول، 1378.
4-غفاري هشجين، زاهد؛ «نقش نيروهاي بيگانه در پاگيري و گسترش تئوري توطئه در ايران از مشروطيت تا انقلاب اسلامي»، اطلاعات سياسي اقتصادي، 29 شهريور 1382، سال 17، ش 191ـ 192.
5- رمزي، رابين؛ تئوريهاي توطئه، ترجمه احمد سيف، تهران، فصل سبز، چاپ اول، 1382.

تفاوت مصلحت در انديشه سياسي اسلام با مصلحت در مكاتب سكولاريستي چيست؟

مفاهيم مشابه مصلحت را بررسي كنيد؟
(مصلحت) از ماده(صلح) گرفته شده و(صلاح) به معنايِ(ضد فساد) است. لذا(مصلحت) يعنى(صلاح) كه جمع آن(مصالح) مى باشد. اصلاح نيز به معناى (راست نمودن و به راه آوردن امر و يا چيزى است, آن هم بعد از آن كه از راه به در شده و دچار فساد گرديده است). [در لسان العرب اين مثال آمده كه](اصلح الدّابه)(يعنى در حق چارپا نيكى كرد و او را به سامان ساخت). و(صلح) به معناى(سلم) آمده است.در اين ارتباط نگاه كنيد به ماده(صلح) در:
ـ لسان العرب, ابوالفضل جمال الدين محمدبن منظور(بيروت, دارصاد);
ـ المفردات في غريب القرآن, الراغب الاصفهانى;
ـ القاموس المحيط, فيروز آبادى, المطبعةاليمنية بمصر, د.ت. بديهى است كه محور اصلى اين واژه و مشتقات آن عبارت است از(نفع) و(فرق نمى كند كه اين نفع از طريق تلاش براى فرد حاصل آمده باشد, مثل اكتسابِ فوايد و لذايد, و يا اين كه از طريق دورى كردن و پرهيز نمودن از چيزى به دست آمده باشد; مثل اين كه فرد خود را از شرّ مضار و يا رنج هايى به دور دارد). د. محمدسعيد رمضان البوطى, ضوابط المصلحة فى الشريعة الاسلامية(بيروت, مؤسسه الرسالة, ط5, 1986)ص23.
به همين خاطر است كه مى بينم تقابل بين دو مفهوم(اِصلاح) و(اِفساد) در بيش تر از يك مورد در قرآن كرم آمده است. به عنوان مثال در آيه 220 از سوره مباركه(بقره) مى خوانيم:(واللّه يعلم المُفسدَ مِنَ المصلِح) نك: اعراف(7) آيه56; يونس(10) آيه81.
[در انديشه اسلامى] از مصالح و مفاسد با مفاهيمى هم چون(خير و شر), (نفع و ضرر), (حسنات و سيّئات) نيز ياد شده است, چرا كه مصالح, همگى(موارد نافعى هستند) كه در زمره خوبى ها قرار دارند و بالعكس(مفاسد تماماً بد و مضر) هستند. در قرآن كريم كاربرد واژه(حَسَنات) براى(مصالح) و(سيّئات) براى(مفاسد) رايج و غالب است.العز بن عبدالسلام, قواعدالاحكام فى مصالح الآنام, راجعة طه عبدالرؤوف سعد(القاهرة, مكتبه الكليات الازهرية, 1968) ج1, ص5.
كاربردهاى موجود نشان مى دهند كه بين(مصلحت), (صلاح), (استصلاح) از يك طرف, و مصلحت و مفهوم(سياست شرعى) از طرف ديگر, نوعى ارتباط وجود دارد. پس اگر واژه(مصلحت) به صورت مصدرى و به معناى(صلاح) و بر وزن(مفعله) استعمال شود, دلالت معنوى آن بر(صلاح) بيش تر مى باشد; بدين معنا كه مصلحت عبارت است از5:(كارى كه داراى خير زياد است). (استصلاح) نيز از حيث لغوى به معناى(طلب خير) آمده است و اين هدف تأمين نمى شود مگر از طريق عمل بر طبق(مصلحت).
(مصلحت شرعى) مبتنى بر ادله[متعددى] از قرآن و سنّت است و اين مطلبى است كه خواننده با رجوع به كتب اصول فقه, كه در اين زمينه بحث مفصّلى نموده اند و بر اهميت اين عنوان در مواضع مختلف اشاره كرده اند, برايش روشن و مسجّل مى شود. خواننده خواهد ديد كه در اين آثار تعاريف متنوع و بعضاً شبيه به همى, همراه با تعيين حدود مشابهى از مفهوم مصلحت, ارائه گرديده است.به عنوان مثال نگاه كنيد به تعريف(غزالى) كه در منبع ذيل آمده:
ـ غزالى, المستصفى من علم اصول الفقه, القاهره(مطبعة مصطفى محمد, 1356هـ), ج1, ص139 ـ 140;
ـ العزبن عبدالسلام, قواعدالاحكام فى مصالح الآنام, ج1, ص11 ـ 14.
همچنين به تعاريفى كه محمدمصطفى شلبى در منبع ذيل آورده, مراجعه شود:
ـ محمدمصطفى شلبى, عرض و تحليل لطريقه التعليل و تطوراتها فى عصورالاجتهاد والتقليد(بيروت, دارالنهضة العربية, ط2, 1981هـ) ص378.

ادامه »

تفاوت فتنه و انقلاب در چيست ؟ (منظور در علم سياست است)

تفاوت فتنه و انقلاب؟



دانشجوي محترم ضمن تشكر از تماس مجدد شما با اين مركز ، براي دريافت تفاوت دو واژه «فتنه» و «انقلاب» لازم است در باره تعريف هر دو واژه توضيحاتي ارائه دهيم : انقلاب انقلاب برآيند حوادث و دگرگوني هاي مختلف تاريخي يك كشور است لذا در وقوع اين پديده مجموعه تحولات و شرايط فكري،‌ فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مداخله دارد. در فلسفه سياسي و علوم سياسي_اجتماعي به انقلاب با دو ديد متفاوت نگريسته مي شود. انقلاب به مفهوم سياسي آن كه بيشتر به جانشيني ناگهاني و شديد گروهي كه حكومت را در دست نداشته اند، به جاي گروه ديگري كه قبلا گروه سياسي و اداره كشور را در اختيار خود داشته اند گفته مي شود. (هانا آرنت،‌ انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند،‌ تهران:‌ انتشارات خوارزمي 1361،‌ ص 65) بدين ترتيب «انقلاب دگرگوني بنيادي در همه زمينه هاي اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، حقوقي و بويژه سياسي است، نسبت به آنچه پيش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است و اين دگرگوني ها هميشه با سرنگوني نظام سياسي حاكم پيش مي آيد و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهاي خشونت آميز و ويرانگري و خونريزي ها همگام مي باشد» (عبدالحميد ابوالمحمد، مباني سياست، تهران؛‌ توس 1376، ص 364.) مفهوم انقلاب در ديد جامعه شناسانه بيشتر به امور اجتماعي مربوط مي شود تا به امور سياسي و به همين دليل تحليل جامعه شناسانه انقلاب عبارت است از باز يافتن تركيب علل عمومي و علل فرعي كه تار و پود رويدادها را بهم مي بافند.(ريمون آرون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، ترجمه باقر پرهام، ص 303) در تبيين جامعه شناسانه انقلاب بر نقش عنصر اراده انساني و پيشرو بودن تحول انجام گرفته و تخريب و قهرآميز بودن تاكيد مي شود. بي شك انقلاب به مفهوم سياسي با تحولات ديگر سياسي چون كودتا كه در آن رهبري و قدرت و سياست حاكم دست به دست مي شود و يا شورشي كه فقط موجب تحولاتي در برخي از سياست گذاريها و احيانا در بعضي نهادها مي گردد متفاوت مي باشد چنانكه از نظر جامعه شناسي نيز پديده اجتماعي انقلاب با رفرم كه معمولا به تحولات روبنائي و سطحي با حفظ نظام موجود گفته مي شود تفاوت دارد. فتنه واژه «فتنه» اصطلاحي است كه اگر چه در فضاي سياسي كشور ما كاربرد فراواني دارد اما واقعيت اين است كه چنين مفهومي وارد ادبيات واژگان علوم سياسي نشده است و اصطلاحي است كه حتي اگر بار سياسي داشته باشد ريشه در فرهنگ واژگان سياسي ديني داشته و هنوز بين المللي نشده است همچون اصطلاح «ولايت» ، «فقاهت» ، «خلافت» و … كه در فرهنگ واژگان سياسي بين المللي وارد نشده است و حتي وقتي غربي ها قصد دارند از اين واژگان استفاده كنند عمدتا به همان شكل عربي اش آن را به كار مي بندند . از طرفي درفرهنگ ديني در باره اينكه فتنه چيست، مفسران و ارباب لغت، بحثهايى دارند، اين واژه در اصل از فتن (بر وزن متن) گرفته شده كه به گفته راغب در مفردات به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن از بدى است و به گفته بعضى گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصيهاست. واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن مجيد، دهها بار ذكر شده و در معانى مختلفى به كار رفته است. گاه به معنى آزمايش و امتحان است، مانند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ: (عنكبوت/2) مردم گمان مى‏كنند، همين كه گفتند ايمان آورديم، رها مى‏شوند و آزمايش نخواهند شد و گاه به معنى فريب دادن، چنان كه مى‏فرمايد: يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ: (اعراف/27) اى فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد . و گاه به معنى بلا و عذاب آمده مانند: يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ: (ذاريات/ 13 و 14)آن روز كه آنها بر آتش، عذاب مى‏شوند و به آنها گفته مى‏شود بچشيد عذاب خود را و گاه به معنى گمراهى آمده، مانند وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً: (مائده/41) كسى كه خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفيق كند) هيچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت و گاه به معنى شرك و بت پرستى يا سد راه ايمان آورندگان، آمده مانند آيه مورد بحث، و بعضى آيات بعد از آن كه مى‏فرمايد: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ: (انفال/39) با آنها پيكار كنيد تا شرك از ميان برود، و دين مخصوص خداى يگانه باشد. ولى ظاهر اين است كه تمام اين معانى به همان ريشه اصلى كه در معنى فتنه گفته شد باز مى‏گردد (همانگونه كه غالب الفاظ مشترك چنين حالى را دارند) زيرا با توجه به اينكه معنى اصلى ، قرار دادن طلا در زير فشار آتش براى خالص سازى، يا جدا كردن سره از ناسره است، در هر مورد كه نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد اين واژه به كار مى‏رود، مانند امتحان كه معمولا با فشار و مشكلات همراه است، و عذاب كه نوع ديگرى از شدت و فشار است، و فريب و نيرنگ كه تحت فشارها انجام مى‏گيرد و همچنين شرك يا ايجاد مانع در راه هدايت خلق كه هر كدام متضمن نوعى فشار و شدت است. ( تفسير نمونه، ج‏2، صص 23-22) با اين حال بسياري معتقدند فتنه در اصطلاح، به دو معنا مورد استفاده قرار مي گيرد : در معنى اول ، فتنه آزمايش مردم است به اسباب مختلف كه صدق و كذب گفتارها و ادعاها روشن شود و جامعه افراد را بشناسد و نيز افراد ايمان آورده در طى امتحانات شناخته شوند و پيش روند . در معنى دوم : فتنه ايجاد آشوب و نابسامان كردن جامعه است، به گونه اى كه حق با باطل مشتبه شود و مغرضين بتوانند فكر و راه خود را به عنوان حق با باطل مشتبه شود و يا تلاش نمايند فكر و راه خود را به عنوان حق به جامعه بقبولانند و براى اين كار از روشها و ابزار مختلفى استفاده كنند كه وقتي در فرهنگ سياسي از مفهوم فتنه سخن به ميان مي آيد منظور اين معنا مي باشد. تفاوت فتنه و انقلاب : براي بررسي و مقايسه دو مفهوم ، بهترين راهكار اين است كه از تعريف ، ماهيت ، ويژگي ها و اهداف دو مفهوم استفاده شود ، بر اين اساس و با توجه به آنچه در مفهوم «انقلاب» گفته شد و نيز ويژگي هايي كه صاحب نظران رشته «انقلاب» بيان كرده اند و با ملاحظه ويژگي ها و اهداف مفهوم «فتنه» مي توان موارد ذيل را به عنوان عمده ترين تفاوت هاي اين دو اصطلاح بيان كرد و البته بيان تفاوت هاي بيشتر نيازمند تحقيقي مفصل تر خواهد بود ، اين تفاوت ها عبارتند از : 1 – همانطور كه در تعريف انقلاب اشاره شد انقلاب در اصطلاحي كه در علوم سياسي رايج است حركتي است با ماهيت و جهت گيري هاي سياسي و اجتماعي و هر چند در ادامه منجر به تغييرات ساختاري در بخش هاي ديگر همچون اقتصاد، فرهنگ و … نيز مي تواند بشود و نيز هر چند از اصطلاحاتي همچون انقلاب فرهنگي ، انقلاب اقتصادي ، انقلاب علمي و … نيز سخن به ميان مي آيد ولي واقعيت اين است كه وقتي سخن از انقلاب گفته مي شود شامل اين اصطلاحات نشده و زماني كه از جهت گيري انقلاب سخن به ميان مي آيد هدف نخستي كه مطرح مي شود جهت گيري سياسي و اجتماعي آن است ، اين در حالي است كه فتنه مفهومي است كه از همان ابتدا كاربردي عام تر از كاربرد سياسي داشته و مي تواند ابعادي همچون مذهبي نيز داشته باشد كه از آن به عنوان «فتنه مذهبي» ياد مي شود . 2 – انقلاب زماني انقلاب خوانده مي شود كه الزاما منجر به تغيير در ساختارهاي بنيادين يك كشور به ويژه نظام سياسي گردد ، اين در حالي است كه فتنه حتي از نوع سياسي آن ، حتي اگر منجر به تغييرات ساختاري نشده باشد و يا حتي از ابتدا ساختارهاي نظام سياسي و اجتماعي را مورد تهديد قرار نداده و هدف هاي محدودي را پيگيري نموده باشد ، باز هم فتنه خوانده مي شود . 3 – انقلاب اقدامي سياسي و اجتماعي در راستاي مصالح و منافع مردم است و به همين دليل يكي از اركان هر انقلابي نقش آفريني مردم است به اين جهت كه به دنبال پيگيري منافع خود از طريق انقلاب مي باشند ، اين در حالي است كه فتنه اقدامي مخرب و فساد انگيز مي باشد كه مغاير با مصالح و منافع مردم مي باشد و اساسا يكي از علل اينكه به چنين تحركاتي فتنه گفته مي شود اين است كه حركتي در راستاي خلاف موج ، ضد مردمي و فساد انگيز مي باشد و گرنه اگر اقدامي در راستاي منافع مردم بوده و از حمايت و پشتيباني مردمي نيز برخوردار باشد اقدامي با ماهيت انقلابي مي باشد كه مي تواند در نهايت به انقلاب منجر شود ، يا به برخي اصلاحات اكتفا نمايد و يا حتي به شكست بيانجامد. 4 – وجود رهبر يكي از اركان اصلي هر انقلابي است و حال آنكه فتنه مي تواند داراي رهبري واحدي باشد و يا اينكه اساسا فاقد رهبر شكل گيرد . 5 – در اطلاق عنوان انقلاب ، نگاه هنجاري و ارزشي هيچ دخالتي ندارد و هر حركت سياسي و اجتماعي با داشتن ويژگي هاي يك انقلاب به عنوان «انقلاب» ناميده مي شود ولي در اطلاق عنوان «فتنه» بر يك حركت، نگاه هنجاري نقش آفرين مي باشد و به همين دليل در تشخيص مصداق فتنه ، نوعي نسبيت وجود دارد ، به عبارت ديگر فتنه مفهومي است كه متاثر از نگرش ها ، منظرها و هنجارها مي باشد و بر اين اساس آنچه از يك منظر ممكن است فتنه تلقي گردد ، ممكن است از منظر ديگري فتنه تلقي نگردد چنانكه به عنوان مثال ممكن است فتنه گران ، خود را افرادي اصلاح گر يا انقلابي تلقي نمايند ولي از منظر طرف مقابل خود ، فتنه گر ناميده شوند به همين دليل ما در فتنه گر خواندن كساني كه از نظر ما فتنه گر هستند بايد ملاك هاي ارزشي خود را معيار قرار دهيم و بر اساس تطبيق ويژگي هاي فتنه با عملكرد آن فرد و يا جريان حكم به فتنه گر و يا عدم فتنه گر بودن آن بدهيم در حالي كه انقلاب ، مفهومي است كه تقريبا قابل بازشناسي بي طرفانه بوده و براي اطلاق انقلاب بر روي يك حركت سياسي و اجتماعي نگرش ها تاثير چنداني ندارند و به همين دليل حتي كساني كه با نگاه هنجاري خود ، انقلاب را مفهومي ذاتا غير ديني و يا حتي ضد ديني مي دانستند پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مجبور شدند در نظريه هاي خود اصلاحاتي انجام داده و انقلاب بودن تحركات مردم ايران را به رسميت بشناسند .