تفاوت فتنه و انقلاب در چيست ؟ (منظور در علم سياست است)
تفاوت فتنه و انقلاب؟
دانشجوي محترم ضمن تشكر از تماس مجدد شما با اين مركز ، براي دريافت تفاوت دو واژه «فتنه» و «انقلاب» لازم است در باره تعريف هر دو واژه توضيحاتي ارائه دهيم : انقلاب انقلاب برآيند حوادث و دگرگوني هاي مختلف تاريخي يك كشور است لذا در وقوع اين پديده مجموعه تحولات و شرايط فكري، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مداخله دارد. در فلسفه سياسي و علوم سياسي_اجتماعي به انقلاب با دو ديد متفاوت نگريسته مي شود. انقلاب به مفهوم سياسي آن كه بيشتر به جانشيني ناگهاني و شديد گروهي كه حكومت را در دست نداشته اند، به جاي گروه ديگري كه قبلا گروه سياسي و اداره كشور را در اختيار خود داشته اند گفته مي شود. (هانا آرنت، انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: انتشارات خوارزمي 1361، ص 65) بدين ترتيب «انقلاب دگرگوني بنيادي در همه زمينه هاي اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، حقوقي و بويژه سياسي است، نسبت به آنچه پيش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است و اين دگرگوني ها هميشه با سرنگوني نظام سياسي حاكم پيش مي آيد و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهاي خشونت آميز و ويرانگري و خونريزي ها همگام مي باشد» (عبدالحميد ابوالمحمد، مباني سياست، تهران؛ توس 1376، ص 364.) مفهوم انقلاب در ديد جامعه شناسانه بيشتر به امور اجتماعي مربوط مي شود تا به امور سياسي و به همين دليل تحليل جامعه شناسانه انقلاب عبارت است از باز يافتن تركيب علل عمومي و علل فرعي كه تار و پود رويدادها را بهم مي بافند.(ريمون آرون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، ترجمه باقر پرهام، ص 303) در تبيين جامعه شناسانه انقلاب بر نقش عنصر اراده انساني و پيشرو بودن تحول انجام گرفته و تخريب و قهرآميز بودن تاكيد مي شود. بي شك انقلاب به مفهوم سياسي با تحولات ديگر سياسي چون كودتا كه در آن رهبري و قدرت و سياست حاكم دست به دست مي شود و يا شورشي كه فقط موجب تحولاتي در برخي از سياست گذاريها و احيانا در بعضي نهادها مي گردد متفاوت مي باشد چنانكه از نظر جامعه شناسي نيز پديده اجتماعي انقلاب با رفرم كه معمولا به تحولات روبنائي و سطحي با حفظ نظام موجود گفته مي شود تفاوت دارد. فتنه واژه «فتنه» اصطلاحي است كه اگر چه در فضاي سياسي كشور ما كاربرد فراواني دارد اما واقعيت اين است كه چنين مفهومي وارد ادبيات واژگان علوم سياسي نشده است و اصطلاحي است كه حتي اگر بار سياسي داشته باشد ريشه در فرهنگ واژگان سياسي ديني داشته و هنوز بين المللي نشده است همچون اصطلاح «ولايت» ، «فقاهت» ، «خلافت» و … كه در فرهنگ واژگان سياسي بين المللي وارد نشده است و حتي وقتي غربي ها قصد دارند از اين واژگان استفاده كنند عمدتا به همان شكل عربي اش آن را به كار مي بندند . از طرفي درفرهنگ ديني در باره اينكه فتنه چيست، مفسران و ارباب لغت، بحثهايى دارند، اين واژه در اصل از فتن (بر وزن متن) گرفته شده كه به گفته راغب در مفردات به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن از بدى است و به گفته بعضى گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصيهاست. واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن مجيد، دهها بار ذكر شده و در معانى مختلفى به كار رفته است. گاه به معنى آزمايش و امتحان است، مانند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ: (عنكبوت/2) مردم گمان مىكنند، همين كه گفتند ايمان آورديم، رها مىشوند و آزمايش نخواهند شد و گاه به معنى فريب دادن، چنان كه مىفرمايد: يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ: (اعراف/27) اى فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد . و گاه به معنى بلا و عذاب آمده مانند: يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ: (ذاريات/ 13 و 14)آن روز كه آنها بر آتش، عذاب مىشوند و به آنها گفته مىشود بچشيد عذاب خود را و گاه به معنى گمراهى آمده، مانند وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً: (مائده/41) كسى كه خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفيق كند) هيچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت و گاه به معنى شرك و بت پرستى يا سد راه ايمان آورندگان، آمده مانند آيه مورد بحث، و بعضى آيات بعد از آن كه مىفرمايد: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ: (انفال/39) با آنها پيكار كنيد تا شرك از ميان برود، و دين مخصوص خداى يگانه باشد. ولى ظاهر اين است كه تمام اين معانى به همان ريشه اصلى كه در معنى فتنه گفته شد باز مىگردد (همانگونه كه غالب الفاظ مشترك چنين حالى را دارند) زيرا با توجه به اينكه معنى اصلى ، قرار دادن طلا در زير فشار آتش براى خالص سازى، يا جدا كردن سره از ناسره است، در هر مورد كه نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد اين واژه به كار مىرود، مانند امتحان كه معمولا با فشار و مشكلات همراه است، و عذاب كه نوع ديگرى از شدت و فشار است، و فريب و نيرنگ كه تحت فشارها انجام مىگيرد و همچنين شرك يا ايجاد مانع در راه هدايت خلق كه هر كدام متضمن نوعى فشار و شدت است. ( تفسير نمونه، ج2، صص 23-22) با اين حال بسياري معتقدند فتنه در اصطلاح، به دو معنا مورد استفاده قرار مي گيرد : در معنى اول ، فتنه آزمايش مردم است به اسباب مختلف كه صدق و كذب گفتارها و ادعاها روشن شود و جامعه افراد را بشناسد و نيز افراد ايمان آورده در طى امتحانات شناخته شوند و پيش روند . در معنى دوم : فتنه ايجاد آشوب و نابسامان كردن جامعه است، به گونه اى كه حق با باطل مشتبه شود و مغرضين بتوانند فكر و راه خود را به عنوان حق با باطل مشتبه شود و يا تلاش نمايند فكر و راه خود را به عنوان حق به جامعه بقبولانند و براى اين كار از روشها و ابزار مختلفى استفاده كنند كه وقتي در فرهنگ سياسي از مفهوم فتنه سخن به ميان مي آيد منظور اين معنا مي باشد. تفاوت فتنه و انقلاب : براي بررسي و مقايسه دو مفهوم ، بهترين راهكار اين است كه از تعريف ، ماهيت ، ويژگي ها و اهداف دو مفهوم استفاده شود ، بر اين اساس و با توجه به آنچه در مفهوم «انقلاب» گفته شد و نيز ويژگي هايي كه صاحب نظران رشته «انقلاب» بيان كرده اند و با ملاحظه ويژگي ها و اهداف مفهوم «فتنه» مي توان موارد ذيل را به عنوان عمده ترين تفاوت هاي اين دو اصطلاح بيان كرد و البته بيان تفاوت هاي بيشتر نيازمند تحقيقي مفصل تر خواهد بود ، اين تفاوت ها عبارتند از : 1 – همانطور كه در تعريف انقلاب اشاره شد انقلاب در اصطلاحي كه در علوم سياسي رايج است حركتي است با ماهيت و جهت گيري هاي سياسي و اجتماعي و هر چند در ادامه منجر به تغييرات ساختاري در بخش هاي ديگر همچون اقتصاد، فرهنگ و … نيز مي تواند بشود و نيز هر چند از اصطلاحاتي همچون انقلاب فرهنگي ، انقلاب اقتصادي ، انقلاب علمي و … نيز سخن به ميان مي آيد ولي واقعيت اين است كه وقتي سخن از انقلاب گفته مي شود شامل اين اصطلاحات نشده و زماني كه از جهت گيري انقلاب سخن به ميان مي آيد هدف نخستي كه مطرح مي شود جهت گيري سياسي و اجتماعي آن است ، اين در حالي است كه فتنه مفهومي است كه از همان ابتدا كاربردي عام تر از كاربرد سياسي داشته و مي تواند ابعادي همچون مذهبي نيز داشته باشد كه از آن به عنوان «فتنه مذهبي» ياد مي شود . 2 – انقلاب زماني انقلاب خوانده مي شود كه الزاما منجر به تغيير در ساختارهاي بنيادين يك كشور به ويژه نظام سياسي گردد ، اين در حالي است كه فتنه حتي از نوع سياسي آن ، حتي اگر منجر به تغييرات ساختاري نشده باشد و يا حتي از ابتدا ساختارهاي نظام سياسي و اجتماعي را مورد تهديد قرار نداده و هدف هاي محدودي را پيگيري نموده باشد ، باز هم فتنه خوانده مي شود . 3 – انقلاب اقدامي سياسي و اجتماعي در راستاي مصالح و منافع مردم است و به همين دليل يكي از اركان هر انقلابي نقش آفريني مردم است به اين جهت كه به دنبال پيگيري منافع خود از طريق انقلاب مي باشند ، اين در حالي است كه فتنه اقدامي مخرب و فساد انگيز مي باشد كه مغاير با مصالح و منافع مردم مي باشد و اساسا يكي از علل اينكه به چنين تحركاتي فتنه گفته مي شود اين است كه حركتي در راستاي خلاف موج ، ضد مردمي و فساد انگيز مي باشد و گرنه اگر اقدامي در راستاي منافع مردم بوده و از حمايت و پشتيباني مردمي نيز برخوردار باشد اقدامي با ماهيت انقلابي مي باشد كه مي تواند در نهايت به انقلاب منجر شود ، يا به برخي اصلاحات اكتفا نمايد و يا حتي به شكست بيانجامد. 4 – وجود رهبر يكي از اركان اصلي هر انقلابي است و حال آنكه فتنه مي تواند داراي رهبري واحدي باشد و يا اينكه اساسا فاقد رهبر شكل گيرد . 5 – در اطلاق عنوان انقلاب ، نگاه هنجاري و ارزشي هيچ دخالتي ندارد و هر حركت سياسي و اجتماعي با داشتن ويژگي هاي يك انقلاب به عنوان «انقلاب» ناميده مي شود ولي در اطلاق عنوان «فتنه» بر يك حركت، نگاه هنجاري نقش آفرين مي باشد و به همين دليل در تشخيص مصداق فتنه ، نوعي نسبيت وجود دارد ، به عبارت ديگر فتنه مفهومي است كه متاثر از نگرش ها ، منظرها و هنجارها مي باشد و بر اين اساس آنچه از يك منظر ممكن است فتنه تلقي گردد ، ممكن است از منظر ديگري فتنه تلقي نگردد چنانكه به عنوان مثال ممكن است فتنه گران ، خود را افرادي اصلاح گر يا انقلابي تلقي نمايند ولي از منظر طرف مقابل خود ، فتنه گر ناميده شوند به همين دليل ما در فتنه گر خواندن كساني كه از نظر ما فتنه گر هستند بايد ملاك هاي ارزشي خود را معيار قرار دهيم و بر اساس تطبيق ويژگي هاي فتنه با عملكرد آن فرد و يا جريان حكم به فتنه گر و يا عدم فتنه گر بودن آن بدهيم در حالي كه انقلاب ، مفهومي است كه تقريبا قابل بازشناسي بي طرفانه بوده و براي اطلاق انقلاب بر روي يك حركت سياسي و اجتماعي نگرش ها تاثير چنداني ندارند و به همين دليل حتي كساني كه با نگاه هنجاري خود ، انقلاب را مفهومي ذاتا غير ديني و يا حتي ضد ديني مي دانستند پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مجبور شدند در نظريه هاي خود اصلاحاتي انجام داده و انقلاب بودن تحركات مردم ايران را به رسميت بشناسند .
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1396/06/04 ساعت 10:27:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |