موضوع: "پندانه"

اگر بی هدف پای اینترنت نشستم چه اتفاقی مییافته؟

اگر بی هدف
پای اینترنت نشستم
سر از اونترنت در میارم..
اگر بی هدف هم
توی شبکه های مجازی رفتم
به خودم اجازه میدم
هر جایی سر بزنم
و به هر کسی
اجازه میدم
تا به من سر بزنه و
وارد حریم خصوصیم بشه.
دیگه اونجاس که کم کم
دست به کار حرام میزنم
و حُرمت میشکنم و
کلام خدا رو میشکنم
تا دلِ کسی رو نشکنم
وااااااای
چه بشکن بشکنی راه میندازم
نتیجه اش هم این میشه که به زودی
دلِ خودم هم خواهد شکست
پس خدایا
کمکم کن تا
همیشه ، همه جا
با یک هدف مقدس
حرکت کنم تا ارزش و قِداسَتَم
حفظ بشه و حُرمتم شکسته نشه

نسوزید و بسازید خدا از هیس خوشش نمی آید

مادربزرگ در حالي كه سوزن نخ ميكرد ادامه داد:
آره مادر،نُه ساله بودم که شوهرم دادند،
از مکتب که اومدم، دیدم خونه‌مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تانشگون‌ریز، از لپ‌هام گرفت تا گل بندازه تا اومدم گریه کنم گفت: هیس، خواستگار آمده
خواستگار، حاج احمد آقا، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من نُه سالم
گفتم: من از این آقا می‌ترسم، دو سال از بابام بزرگتره
گفتند: هیس، شگون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره
آهان
جونم واست بگه بعد از عقد
به مادرم می‌گفتم: مامان من اینو دوست ندارم،گفت دوست داشتن چیه؟
عادت می‌کنی
بعد هم مامانت بدنیا اومد
با خاله‌هات و دایی خدابیامرزت،
بیست و خورده‌ایم بود که حاجی مرد
یعنی میدونی مادر، تا اومدم عاشقش بشم، افتاد و مرد
نه شاه‌عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه مشهد
مادربزرگ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت:
مادربزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت:
می‌دونی ننه، بچه گی نکردم، جوونی هم نکردم
یهو پیر شدم، پیر
پاشو دراز کرد و گفت: آخ ننه، پاهام خشک شده، هر چی بود که تموم شد
آخیش خداعمرت بده ننه چقد دوس داشتم كسی حرفمو گوش كنه و نگه هیس…
خنده تلخی كرد و گفت آره مادرجون به همه هیس نگید. بزار حرف بزنن بزار زندگی كنن،
خدا از هیس خوشش نمیاد.

تفاوت های دلبستگی و وابستگی

معمولا دیده می شود در بین زن و شوهرها ،مرزهای دلبستگی و وابستگی مشخص نیست . درحالیکه دلبستگی منجر به سازندگی و رشد رابطه می شود اما وابستگی آفتی هست که یک رابطه را تهدید کرده و به شکست می کشاند تفاوتهای دلبستگی و وابستگی بیان می شود .

کسانی که به اشتباه وابستگی را با عشق دلبستگی اشتباه گرفته اند توجه کنند و نسبت به اصلاح آن بکوشند و سعی کنند با دلبستگی پایه های یک خانواده گرم را پی ریزی کرده یا مستحکم نمایند .

تفاوت اول
دلبستگی :رابطه ای خاص و پایدار بین دو نفراست که بواسطه خواستن یکدیگر , آن دو به هم نزدیک می شوند و هردو تمایل دارند.
وابستگی :به رابطه ای اشاره دارد که درآن وجود یک فرد به طرف مقابلش بستگی دارد اگر تو نباشی من مرده ام

تفاوت دوم
دلبستگی :ساز و کاری طبیعی برای بقاءاست .
وابستگی :مکانیسمی مرضی است

تفاوت سوم
دلبستگی :از احساس امنیت و صمیمیت شکل می گیرد .
وابستگی :از احساس ناامنی نشات می گیرد .

تفاوت چهارم
دلبستگی : احساس تعلق وجود دارد.
وابستگی : احساس تملک و جود دارد.

تفاوت پنجم
دلبستگی :به شخص استقلال می دهد .
وابستگی :آزادی را از شخص می گیرد .

تفاوت ششم
دلبستگی :فرد را آنطور که هست می خواهیم .
وابستگی:فردرا آن چنان که می خواهیم , شکل می دهیم .

تفاوت هفتم
دلبستگی :شدت احساسات مثبت و منفی نسبت به معشوق در حد تعادل قرار دارد

وابستگی : احساسا ت شدید و غیرقابل کنترل نسبت به معشوق مشاهده می شود.

تفاوت هشتم
دلبستگی : عشق غیر مشروط است .
وابستگی :عشق مشروط است .

تفاوت نهم
دلبستگی : نوع عشق دگر خواهانه است .
وابستگی : عشق خود خود خواهانه است .

تفاوت دهم
دلبستگی: توان عشق ورزیدن به خود و دیگری
وابستگی :ناتوانی در عشق ورزیدن به خود و دیگری .

تفاوت یازدهم
دلبستگی :مشتاق رشد است
وابستگی مانع رشد است .

تفاوت دوازدهم
دلبستگی :موجب آرامش و نهایت است
وابستگی :به شکست ختم می شود

 

روزگاری ساعت سازی بود که ساعت نیز تعمیر می کرد.


روزگاری ساعت سازی بود که ساعت نیز تعمیر می کرد.

روزی مردی با ساعت خرابی وارد مغازه شد.گفت:«ساعتم خراب شده فکر می کنید که می توانید درستش کنید؟»

ساعت ساز جواب داد:«خوب؛ البته سعی خودم را می کنم.»

مرد گفت:«متشکرم اما این ساعت برای من خیلی ارزشمند است.»و ساعتش را برداشت و رفت.

بعد از او مرد دیگری وارد مغازه شد و گفت:«ساعتم کار نمی کند اما اگر این چیز کوچک را اینجا بگذاری و آن یکی را هم اینجا، مطمینم مثل روز اولش کار می کند.»

ساعت ساز چیزی نگفت. ساعت را گرفت و همان کاری را کرد که مرد گفته بود.ظهر نشده بود که مرد دیگری وارد مغازه شد.ساعتش را گذاشت و گفت:« یک ساعت دیگر بر می گردم تا ببرمش.» این را گفت و مغازه را ترک کرد.

قبل از اینکه مغازه تعطیل شود؛ چهارمین مرد وارد مغازه شد.گفت:«قربان ساعتم کار نمی کند.من هم چیزی راجع به تعمیر ساعت نمی دانم لطفا هروقت آماده شد خبرم کنید.»⁉️به نظر شما از میان چهار مرد که به مغازه آمدند؛ کدام یک ساعتشان تعمیر شد؟؟ ما اغلب مشکلاتمان را نزد خدا می بریم و در باز گشت آنها را باخود بر می گردانیم.

گاهی برای خدا تعیین می کنیم که چگونه گره از کار ما بگشاید.

برای خدا زمان تعیین می کنیم که تا چه زمانی باید دعای ما را برآورده سازد.

 درست مثل مردانی که به ساعت سازی آمدند.باید مشکل را به خدا واگذار کنیم. او خود پس از حل آن ما را خبر میکند

لحظه ای که احساس میکنی داری کم میاری همون لحظه ای هست که باید ادامه بدی !

 لحظه ای که احساس میکنی داری کم میاری

و انگیزت کم میشه ،

دقیقا همون لحظه ای هست که باید ادامه بدی !