موضوع: "سیره های نورانی"

پدر و مادر مثل قند هستند

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ…
ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺪر و مادر ﻣﺜﻞ
ﺳﺎعت شنی ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ

ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ…..
پدر و مادر ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ میشوند ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ

?کاﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ

? ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.

قدر پدر و مادر را بیشتر بدانیم

 در قرآن و روایات به حدی به احترام به والدین سفارش شده است گویا بلا تشبیه این دو خدایان روی زمین هستند در بسیاری از این آیات دستور به احترام به والدین پس از عبارات توحیدی آمده است:

«لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،

 «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»

 «أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،

«وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»

 «یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ»

 در پایان یادی کنیم از پدر و مادرهایی که امروز کنارمان نیستند با ذکر فاتحه ای ….

 

چند حکایت و کرامت از امام رضا (علیه السلام)

موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است ،‌می‌گوید:روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهای طوس رسیدیم صدای ناله و گریه‌ای را شنیدم . من به جست و جوی آن رفتم . ناگاه دیدم جنازه‌ای را می آورند در این حال حضرت از مرکب پیاده شده… .
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است ،‌می‌گوید :
« ‌روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهای طوس رسیدیم صدای ناله و گریه‌ای را شنیدم . من به جست و جوی آن رفتم . ناگاه دیدم جنازه‌ای را می آورند در این حال حضرت از مرکب پیاده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند کردند و چنان به آن جنازه چسبیدند، همچون بچه‌ای که به مادرش می‌چسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند :

« هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود »

وقتی جنازه کنار قبر گذاشته شد، حضرت کنار میت نشسته و دست مبارک خود را روی سینه‌ی او گذاشتند و فرمودند :« فلانی ! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید .» (1)

عرض کردم : فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید، در حالیکه اینجا سرزمینی است که تا کنون در آن گام ننهاده‌اید امام علیه السلام فرمود: موسی ! مگر نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود.

این چنین است که امامان علیهم السلام از احوال ما آگاهند و لذا هر حاجتمندی که رو به سوی آنان می‌کند، مورد توجه قرار می‌گیرد و حاجتش به نحو شایسته‌ای برآورده می‌گردد.

  دستگیری امام هشتم علیهم السلام از زائران در راه مانده


محدث نوری رضوان الله علیه نقل می‌کند :
یکی از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام گفت : در شبی که نوبت خدمت من بود، در رواقی که به دارالحفاظ معروف است، خوابیده بودم .

ناگاه در خواب دیدم که در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا علیه السلام از حرم بیرون آمدند و به من فرمودند :« برخیز و بگو مشعلی فروزان بالای گلدسته ببرند، زیرا جماعتی از اعراب بحرین به زیارت من می‌آیند و اکنون در اطراف « طرق » ( هشت کیلومتری مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم کرده‌اند برو به میرزا شاه نقی متولی بگو مشعلها را روشن کند و با گروهی از خادمان جهت نجات و راهنمایی آنان حرکت کنند .»

آن خادم می‌گوید : از خواب پریدم و فوری از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بیدار کرده و ماجرا را برایش گفتم او نیز با شگفتی برخاست و با یکدیگر بیرون آمدیم در حالی که برف به شدت می بارید مشعلدار را خبر کردیم و او به سرعت مشعلی روی گلدسته روشن کرد آنگاه با عده‌ای از خدام حرم به خانه‌ی متولی رفتیم و ماجرا را برایش شرح دادیم سپس با گروهی مشعلدار به طرف طرق حرکت کردیم نزدیک طرق به زوار رسیدیم . آنان در هوای سرد و برفی میان بیابان گویی منتظر ما بودند . از چگونگی حالشان جویا شدیم گفتند : ما به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از بحرین بیرون آمدیم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتیم و دیگر نمی‌توانستیم مسیر حرکت را تشخیص دهیم تا اینکه از شدت سرما دست و پای ما از کار افتاد و خود را آماده‌ی مرگ نمودیم . از مرکب‌ها فرود آمدیم و همه یک جا جمع شدیم . فرش‌هایمان را روی خود انداختم و شروع به گریستن کردیم و به حضرت رضا علیه السلام متوسل شدیم . در میان مسافران مردی صالح و اهل علم بود . همین که چشمش به خواب رفت، حضرت رضا علیه السلام را در خواب زیارت نمود ،که به او فرمود :

« برخیز ! که دستور داده‌ام چراغ‌ها را بالای مناره‌ها روشن کنند. شما به طرف چراغ‌ها حرکت کنید .» همه برخاستیم و به طرف چراغ‌ها حرکت کردیم که ناگاه شما را دیدیم .» (2)

            ای نفست چاره‌ی درماندگان               جزتوکسی نیست کس بی‌کسان
      چاره‌ی ما ساز که بیچاره‌ایم                گر توبرانی، به که روی آوریم
     یار شوای مونس غمخوارگان               چاره‌ کن ای چاره‌ی بیچارگان
   قافله شد، بی کس ما ببین                ای کس ما بی‌کسی ما ببین
         پیش تو با ناله وآه آمده‌ایم                    معتغذر از جرم و گناه آمده‌ایم                                 

خاطره قابل تامّل زهرا مصطفوی دختر امام خمینی(ره) از ایام پذیرش قطعنامه

?یک روز وارد ایوان [منزل امام] شدم، برای اولین بار دیدم امام روی نیمکت باریک کنار ایوان دراز کشیده اند و ناراحتی عمیق از چهره امام کاملاً مشهود بود. من سلام کردم و چهارپایه ای را کشیدم تا نزدیک صورت امام و در مقابل چهره ایشان نشستم. به امام عرض کردم: معروف است [یعنی این طور گفته می شود و شایع شده] که می خواهند شما را وادار به قبول قطعنامه کنند. امام هیچ جوابی به من ندادند و تنها کاری که کردند دستشان را به آرامی بالا آوردند و دو چشم خود را پوشاندند. من جواب خود را گرفتم و شدت ناراحتی امام را درک کردم و آن قدر منقلب شدم که آهسته برخاستم و منزل ایشان را ترک کردم و یک هفته نتوانستم از منزل بیرون بروم.
برداشت هایی از سیره امام خمینی، نشر عروج، جلد 4، صفحه 202

به تبعیت از امام در صحنه های دشوار زندگیمان وارد شویم....


عزیزان! امام ما در سخت ترین صحنه وارد شد که بگوید شیعه! شما اگر شیعه ای بار حرکتِ بر زمین مانده گذشتگانت را به دوش بکش، بر مسیر من حرکت کن. صحنه شما که از صحنه ما سخت تر نیست. بار را به دوش بکش، برای خودت به این دنیا نیامدی. الدُّنيا سِجنُ المُؤمِن، دنیا، دوران سختی است، اگر کیف کردی، آن استثنا می باشد. خیلی جالب است، ما معکوسش را می خواهیم. هر مرحله ای که از دنیا لذت بردی آن استثنا است، خدا لطف کرده، وگرنه الدُّنيا سِجنُ المُؤمِن. حالا یک کسی ممکن است از ۷۰ سال عمرش، ۶۰ سالش را لذت برده باشد. نوش جانش، خدا این کار را کرده است. یک کسی هم در شرایط سخت بوده. انسان باید با خدا معامله کند.

ما بالا برویم، پایین بیاییم، در حیطه ی فرمانروای عالَم هستیم و او تمام صحنه هایی که ایجاد می کند، برای تربیت من است. اشتباه است که من بگویم صحنه های عالم برای دیگران است. تمام صحنه های عالم برای من است، نه برای منِ انسان، بلکه برای خودِ من است. برای همین است که من می گویم الحمدلله رب العالمین. خدا را بر ربوبیتش نسبت به عوالم و عالمیان، ستایش می کنم، چون همه ی صحنه ها مرتبط با من است. البته خدا به حسب ظرفیت، فهمش را هم عطا می کن.

فرق مومن و کافر در کلام امام کاظم(ع):