موضوع: "نوجوانها را دریابیم"
میکی موس،تام وجری(قسمت قبل را بخوانید)
پنجشنبه 96/05/19
1- میکی موس:
نخستین شخصیت معروف شرکت والت دیسنی، یک موش کوچک و دوست داشتنی بود به نام «میکی موس».
مجموعه میکی موس سال هاست که تولید می شود و هم اکنون نیز شخصیت محبوب نسل دیروز و امروز به شمار می رود.
جالب است بدانیم از دیرباز یهودیان را با نام «موش کثیف» می شناختند. والت دیسنی به کمک میکی موس توانست در چند دهه کاری کند که این واژه جای خود را به «موش دوست داشتنی» بدهد و دیگر کسی نمی توانست برای یهودیان تصور «موش کثیف» را داشته باشد.
میکی موس معصوم که همواره مورد تهاجم رقبای خود قرار می گرفت و تنها به کمک زیرکی بر دشمنان پیروز می شد، نمادی شد از معصومیت قوم یهود! که باید تلاش کند با تنها سرمایه خود، یعنی زیرکی، خود را از دست دشمنان جهانی رهایی دهد.
2- تام وجری:
شخصیت «جری» در مجموعه تام و جری در واقع ادامه شخصیت میکی موس است. جری موش زبل و بد جنسی است که با شیطنت و ناجوانمردی همواره بر گربه ابله و احمق پیروز می شود. این پرسش که چرا برخلاف دنیای واقعیت، همواره این موش است که برگربه پیروز می شود، چیزی است که ناخودآگاه ذهن کودک و بزرگسال را به خود معطوف می دارد و از سوی دیگر، به تدریج این حس را در ذهن کودک نهادینه می کند که می توان با دغل و حقه بازی همیشه پیروز شد.
تام و جری علاوه بر اثرات خاصی که بر مخاطبان جهانی داشت، توانست حس اعتماد به نفس را در مخاطبان یهودی خود – که سالها از موش کثیف بودن در رنج بودند – نهادینه نماید. موش کثیف صفتی بود با بار معنایی ترسو بودن و منزوی که هیچ کدام از آنها در موش کوچک والت دیزنی دیده نمی شد.
پیام های پنهان و نهفته در برخی انیمیشنهای مشهور جهان:(چند قسمت)
پنجشنبه 96/05/19
تاکنون مهمترین انیمیشنهای تولید شده در جهان در شرکت های بزرگ انیمیشن سازی هالیوود همچون والت دیزنی، پیکسار، دریم ورکز، ام جی ام و یا شرکتهای ژاپنی تحت حمایت و هدایت سردمداران هالیوود نظیر نیپون، تاتسونوکو، سونی و…. تولید شده است.
هالیوود از زمان تشکیل خود تاکنون به شدت تحت نفوذ تفکرات صهیونیستی بود و این سرمایه داران صهیونیسم جهانی بودند که افکار برنامه سازان آن را هدایت میکردند. صهیونیسم حاکم بر هالیوود که هر روز تلاش دارد تا دامنه سیطره خود را بر شرکتهای دیگر فیلم و انیمیشن سازی با خرید سهام یا نفوذ بر افکار گسترش دهد هرچند اقتصاد و به دست آوردن درآمد را از مهمترین اولویتهای خود معرفی میکند، با مروری بر آثار تولیدی آنها به ویژه در بخش انیمیشن، این باور به شدت تقویت میشود که در پس این صنعت پول ساز، قطعا ایدئولوژی و تفکر خاصی نهفته که قرار است به کمک سرمایه و تکنیک در جهان گسترش یابد.
آنچه مسلم است این که از سالها پیش تاکنون، لابی صهیونیسم در هالیود، سیطره خود را در عرصه تولیدات کودک به شدت گسترش داده است. علاقه کودکان ما به داشتن تصاویر متعدد از شخصیتهای کارتونی والت دیزنی تا عروسکها و اسباب بازیهای شخصیتهای آنها، آنچنان شدید است که خرید آنها برای خانوادهها به یک عرف معمول و اجتماعی تبدیل شده است.
به عبارت دیگر، شرکتهای انیمیشن سازی، تنها برای همان ساعتی که کودکان ما انیمیشن تولیدی آنها را می بیند، برنامه ریزی نمی کنند، بلکه تلاش میکنند تا فکر و ذهن کودک را حتی در رختخواب شبانه و بازی های کودکانه اش متوجه رفتار و موضوع مورد نظر خود نمایند. از این روی، می توان گفت نه تنها کودکان معصوم، بلکه والدین هم نمی توانند تصور کنند در پی این زیبایی ها و لطافت، ممکن است یک جهان بینی خاص و خارق العاده با اهداف بلند مدت نهفته باشد که می خواهد، چهره فرهنگ های خاص جهان را به چهره ای واحد و مطلوب سرمایه داران صهیونیسم بدل کند.
این نکته انکارناشدنی است که یهودیت صهیونیست به یاری سرمایه های هنگفت (و البته اندیشه و برنامه ریزی دراز مدت) توانسته است در عرصه فرهنگ، گوی سبقت را از دیگر رقبای جهانی برباید و از این ابزار قدرتمند در راستای رسیدن به اهداف جهانی خود استفاده نماید؛اما این نباید باعث شود که متولیان فرهنگ جامعه و رسانهها خود را بازنده بدانند و لااقل با تفسیر وتبیین این امور برای والدین وخانوادهها باعث ارتقای سطح آگاهی عمومی جامعه شوند.
در این نوشتار تلاش خواهیم کرد برای نمونه و تنها در حد چند سطر، اشاره ای داشته باشیم به محتوای پنهان برخی از آثار مهم انیمیشن جهان که همه ما و دست کم کودکان و همه ما با آنها آشنا هستند و ساعت ها از زندگی معصومانه خود را با آنها گذرانده اند.
بی گمان نقد و تحلیل هر یک از این آثار که از قضا به لحاظ تکنیکی بسیار قابل تأمل و گفت وگو هستند، فرصت بسیاری را می طلبد و می توان درباره هر یک از آنها ساعت ها به بحث نشست، لیکن هدف این نوشتار اشاره ای به اصل موضوع و تلنگری برای مخاطب (والدین آن آثار و چشم پوشی از نقاط قوت تکنیکی موجود در آنها تنها به تحلیل محتوای کوتاهی از این آثار با هدف نمایان کردن ایدئولوژی نهفته در آن بسنده کنیم و بر این باوریم وقتی این آثار را در کنار یکدیگر قرار می دهیم، هر یک همچون اجزای یک پازل بزرگ خواهند بود که در جوار هم فرهنگ صهیونیسم جهانی را تقویت کرده و ذهن کودک امروز را برای پذیرش تفکرات سلطه طلب صهیونیسم جهانی در آینده آماده می سازد:
چه کسی به دختران ایرانی گفت که باید لب هایشان رابرجسته کنند
سه شنبه 96/05/17
شما را نمی دانم.
اما برای من دردناک است وقتی می بینم زنان ایرانی در باشگاه نه برای سلامتی، بلکه برای “برجسته کردنجایی از بدن خود ” ورزش می کنند!و نه برای اصلاح یک عیب کوچک، که برای کن فیکون کردن کل ظاهرشان به آرایشگاه مراجعه می کنند.
دردم می آید که دیگر هیچ دختری مجال نمی دهد که ببیند بینی اش در بیست سالگی چه شکلی خواهد شد؟!
دردم می آید که برخی پزشکان ایرانی برای پول به راحتی دختران 17ساله را جراحی_زیبایی می کنند و منتظر تکمیل رشد و جا افتادن چهره به عنوان یک جوان نمی شوند
نمی دانم چه کسی به دختران ایرانی گفت که باید لب هایشان رابرجسته کنند و چه کسی گفت که این ظاهر زیباست؟
چه کسی گفت که دختری که هنوز موهای ابرو در چهره اش وجود دارند، باید همه را از ته بتراشد تا ابرویی غیر واقعی و نازیبا برای خود بسازد؟
دردم می آید که وقتی کسی با مطالعه به این ظواهر انتقاد می کند، او را به “عهدقجری” بودن متهم می کنند
نمی دانم شما چند کشور را دیده اید؟!
اگر در جهان گشتی میزدند ، و یا لااقل کمی مطالعه می داشتند، می دیدند که در کشورهای جهان اول، تنها زنان معدودی که مشکل روان و اعتماد به نفس، یا بیماری اعتیاد به جراحی زیبایی دارند برای خود چنین شمایلی می سازند.
هیچ انسان عادی تکرار می کنم هیچ انسان عادی فرانسوی یا آلمانی و.…
در کشورهای اروپا این چنین به آرایش های غلیظ و جراحی های زیبایی متوسل نمی شود که در ایران می شود
وقتی می گویم “در اروپا” سخنم حاصل از یک سفر یک هفته ای به خارج نیست، بلکه از ماه ها و ماه ها سفر به بالای پانزده کشور اروپایی و غیر اروپایی و شرق و غرب هست
در اروپا تنها برخی از دختران نوجوان که دوران طبیعی دمدمی مزاجی را می گذرانند، و نیز زنان محترم سالخورده کمی آرایش می کنند.
ما بقی نه
حتی خیلی ها در روز ازدواجشان تنها لباس سفید می پوشند و بازهم آرایشی نمی کنند
ما نمی گوییم آرایش نکنید.
آرایش و زیبایی خیلی هم دلپذیرست.
این بدن شماست و خود صاحب اختیارش هستید.
اما یادتان باشد، که “جهان سوم” را من و شما می سازیم.
با کارهای “جهان سومی” خودمان.
دستکاری تمام بدن برای خوشامد مردان یک حرکت جهان سومی و مردسالارانه است.
مردها هم آدم های معمولی هستند، قصد اهانت به آنهارا ندارم ولی درست نیست که خود را زیر تیغ و سوزن ببرید تا آن ها “خوششان بیاید
وقتی برای خوشامد آن ها خود را شبیه به ستارگان …می کنید، درواقع تبدیل به کالای جنسی شده اید.
“پلنگ شدن” به راستی یک اصطلاح مختص خاورمیانه و جهان سوم است.
زهره امجدی طبار
استادیار روانشناسی
دیگر نمیگذارم حسرت بخورم
سه شنبه 96/05/17
وقتی عکسهای نوزادی فرزندم را میبینم، چقدر ذوق میکنم. خدای من؛ او در شش ماهگی چقدر ناز و تپلی بوده، خنده های بدون دندانش چقدر دوست داشتنی اند. ولی چرا آن زمان، من اینها را ندیدم؟
یادم هست هر روز دعا میکردم که زودتر راه بیفتد، پس چرا وقتی این اتفاق افتاد آنقدرها هم خوشحال نشدم؟
آهان، یادم آمد…
آنموقع همه فکر وخیالم این بود کی میشود زبان باز کند و برایم حرف بزند. الان وقتی صدای ضبط شده اش را گوش میکنم چقدر میخندم، یعنی این کودکی که کلمات را برعکس و بامزه ادا میکرده فرزند من بوده؟! پس من چقدر زود به آرزویم رسیدم؛ آرزوی صاف و صریح حرف زدنش!.
یادم می آید در چهارسالگی، روزی چند بار لباسهای مختلفش را می آورد و از من میخواست آنها را برایش بپوشم، و من چقدر از این کار عصبی میشدم، چقدر غر میزدم به جانش. ولی چرا الان که عکسهایش را میبینم با آن لباسها اینقدر با مزه است؟!
خدایا!!!!! من آن زمان کجا بودم؟ چرا لذت آن لحظات یادم نیست؟
وااااااای خدای من؛ نکند روزی بیاید که با دیدن عکسهای شش سالگی اش حسرت بخورم……
نه….دیگر نمیگذارم این اتفاق بیفتد، دیگر از لحظه لحظه زندگی با فرزندم لذت خواهم برد، دیگر به خاطر کارهای بچه گانه اش اعصابم را درگیر نمیکنم، دیگر به او سخت نخواهم گرفت که باید غذایت را تمام بخوری، دیگر در مهمانی ها از او نمیخوام مثل مجسمه یک گوشه بنشیند، دیگر او را بخاطر آب بازی و خیس کردن لباسهایش تنبیه نخواهم کرد.
میخواهم منم دوست شش سالگی اش باشم. میخواهم خودم هم پا به پایش بچگی کنم. با زبان بچه گانه ام چیزهایی که لازم است را برایش بگویم.
میگوید: الآن تلویزیون، جای پدر و مادر را گرفته یا نه؟
سه شنبه 96/05/17
میگویم: این قدر به تلویزیون، بدبین نباش. یک عالمه حرفها و کارهای خوب را همین تلویزیون، یاد بچّههای ما داده است که ما نمیتوانستیم یادشان بدهیم.
میگوید: قبول دارم.
میگویم: پس چرا این قدر از تلویزیون بد میگویی؟
میگوید: تلویزیون برای چند کودک برنامه میگذارد؟
میگویم: خیلی. چند میلیون.
میگوید: شخصیت و شرایط این بچّهها با هم تفاوتی ندارد؟
میگویم: چرا. خیلی هم متفاوت است.
میگوید: آیا برای هر قشری از بچّهها، برنامۀ خاصّی دارد یا برای همه یکی است؟
میگویم: خب معلوم است که یکی است. اصلاً مگر میشود برای هر بچّهای یک برنامه گذاشت؟
میگوید: به نظر تو برای تربیت کردن بچّه نباید شرایط او را در نظر گرفت؟
میگویم: چرا.
میگوید: یک سؤال دیگر.
میگویم: بپرس.
میگوید: آموزههای تربیتی تلویزیون، تا چه اندازه با آنچه باید باشد، تطابق دارد؟
میگویم: برخی از آنها کاملاً مطابق است و برخی هم تا اندازهای؛ امّا برخی هم متضاد است.
میگوید: فرزند تو، قدرت جدا کردن اینها را از هم دارد؟
میگویم: نه. همه را در هم میبیند و پیامها را در هم میگیرد.
میگوید: تو میتوانی خوبها و بدهای تلویزیون را از هم جدا کنی و جدا شدهاش را به فرزندت بدهی؟!
میگویم: معلوم است که نمیتوانم. گاهی یک برنامه، اوّلش خوب است و آخرش بد است و میانهاش هم خوب و بد. من که نمیتوانم دائم تلویزیون را روشن و خاموش کنم. اصلاً خبر ندارم که چه اتّفاقی بناست در برنامه بیفتد که بخواهم کاری انجام دهم.
میگوید: همۀ این حرفها را بگذار کنار و به من بگو: تلویزیون، هر چهقدر هم که برنامۀ آموزنده داشته باشد، آیا میتواند جای والدین را بگیرد؟
میگویم: بدون تردید، جای آنها را نمیگیرد.
میگوید: الآن تلویزیون، جای پدر و مادر را گرفته یا نه؟
میگویم: گرفته.