موضوع: "روزانه با نهج البلاغه"
شرح حکمت 106نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
دوشنبه 96/05/30
وقال علیه السلام لَا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لْاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ.
مردم چیزى از امور دینشان را براى اصلاح دنیایشان ترک نمىکنند مگر اینکه خداوند زیانبارتر از آن را به روى آنها مىگشاید.[۱]
شرح و تفسیر نتیجه تخریب دین براى دنیا
امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه خود اشاره مىکند به نکته مهمى درباره تعارض دین و دنیا و کسانى که دنیا را بر احکام دینشان ترجیح مىدهند و مىفرماید: «مردم چیزى از امور دینشان را براى اصلاح دنیایشان ترک نمىکنند مگر اینکه خداوند زیانبارتر از آن را به روى آنها مىگشاید»؛
(لَا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لْاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ)
. اشاره به اینکه در بسیارى از اوقات، دستورات دینى و منافع دنیوى در برابر هم قرار مىگیرند و رعایت هر یک سبب ضایع شدن دیگرى است. انسانهاى موحد و یکتاپرستان حقیقى که هیچ مؤثرى را در عالم جز به فرمان خدا نمىدانند به منافع دنیوى خویش پشت پا مىزنند و براى حفظ دین و ایمان و اطاعت فرمانهاى الهى مىکوشند، از این رو رحمت الهى شامل حالشان مىشود و بهتر از آن عایدشان مىگردد. به عکس آنها که دینشان را فداى دنیا و وظایف الهى خود را فداى منافع دنیوى مىکنند خداوند بدتر از آنچه را از آن بیم داشتند به سراغشان مىفرستد.
فى المثل کسانى هستند که حج واجب خود را که بر طبق حکم شرع جنبه فوریت دارد به تأخیر مىاندازند مبادا تشکیلات مادى آنها گرفتار رکود شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السلام مىخوانیم:
«مَا مِنْ عَبْدٍ یُؤْثِرُ عَلَى الْحَجِّ حَاجَهً مِنْحَوَائِجِ الدُّنْیَا إِلَّا نَظَرَ إِلَى الْمُحَلِّقِینَ قَدِ انْصَرَفُوا قَبْلَ أَنْ تُقْضَى لَهُ تِلْکَ الْحَاجَهُ؛
هیچ کس حاجتى از حوایج دنیا را بر حج مقدم نمىدارد مگر اینکه ناگهان نگاه مىکند حجاج خانه خدا که آثار حج در چهره آنها نمایان است از این سفر باز گشتند پیش از آنکه حاجت او برآورده شده باشد».[۲]
در حدیث دیگرى که در کتاب شریف کافى از امام صادق علیه السلام آمده مىخوانیم که حضرت به یکى از اصحاب خاصش «سماعه» فرمود:
«مَا لَکَ لَاتَحُجُّ فِی الْعَامِ فَقُلْتُ مُعَامَلَهٌ کَانَتْ بَیْنِی وَبَیْنَ قَوْمٍ وَأَشْغَالٌ وَعَسَى أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ خِیَرَهٌ فَقَالَ لَا وَاللَّهِ مَا فَعَلَ اللَّهُ لَکَ فِی ذَلِکَ مِنْ خِیَرَهٍ؛
چرا امسال حج نمىروى؟ عرض کرد:
معاملهاى میان من و گروهى است و گرفتارىهایى دارم و شاید خیر، در آن باشد. چنین نیست».[۳]
یا مثلًا انسان هنگامى که مشغول نماز مىشود به دلیل بعضى از کارهاى دنیا آن را به سرعت تمام مىکند و چه بسا ارکان نماز آنچنان که لازم است انجام نمىشود. اینگونه افراد که نمازشان را فداى منافعشان مىکنند به گفته امیرمؤمنان علیه السلام به جایى نمىرسند.
در حدیثى مىخوانیم:
«إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی؛
هنگامى که انسانى مشغول نماز شود و نمازش را (براى رسیدن به حوایج دنیا) کوتاه کند، خداوند به فرشتگانش مىفرماید: آیا این بنده مرا نمىبینید گویى گمان مىکند برآورده شدن حاجاتش به دست دیگرى است. آیا نمىداند انجام حوایجش همه در دست من است؟».[۴]
آنچه گفته شد در مورد حاجات فردى است؛ اما حاجات و نیازهاى اجتماعى نه تنها از این قاعده مستثنا نیست بلکه شمول این قاعده نسبت به آنها قوىتر و آشکارتر است؛ مثلًا- به گفته مرحوم «مغنیه» در شرح نهجالبلاغه خود- سران کشورهاى اسلامى، امروز دستور جهاد و دفاع از حریم اسلام و کیان مسلمین را براى منافع مادى که دولتهاى استعمارى به آنها ارائه مىدهند رها کردهاند و خداوند آنها را از هر دو محروم ساخته است؛ در دست بیگانگان ذلیل و خوار شدهاند و دنیاى آنها نیز تأمین نگشته است.
اگر دقت کنیم آنچه مولا در این سخن حکیمانه بیان فرموده به اصل توحید افعالى بازگشت مىکند و جلوهاى از جلوههاى «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلّا اللَّهُ» محسوب مىشود.
قرآن مجید مىگوید: « «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛ اگر اهل شهرها و آبادىها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنها مىگشودیم ولى (پیامبران الهى و دستورات ما را) تکذیب کردند و ما آنها را گرفتار نتیجه اعمالشان کردیم».[۵]
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
صاحب غررالحکم- مطابق نقل مصادر نهجالبلاغه- این جمله حکمتآمیز را به اضافه جمله دیگرى در آغاز آن نقل کرده و آن چنین است:« لا یَتّرکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ دُنْیاهُمُ لِإصْلاحِ آخِرَتِهِمْ إلَّا عَوَّضَهُمُ اللَّهُ سُبْحانَهُ خَیْراً مِنْهُ؛ مردم چیزى را از دنیایشان براى اصلاح آخرتشان ترک نمىکنند مگر اینکه خدا بهتر از آن را به آنها عوض مىدهد». از این اضافه استفاده مىشود که آمدى صاحب غررالحکم آن را از منبع دیگرى جز نهجالبلاغه گرفته است.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۹۹).
[۲] . من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۲۰، ح ۲۲۲۶٫
[۳] . کافى، ج ۴، ص ۲۷۰، ح ۱٫
[۴] . همان، ج ۳، ص ۲۶۹، ح ۱۰٫
[۵] . اعراف، آیه ۹۶٫
شرح حکمت 104نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
یکشنبه 96/05/29
و قال علیهالسلام
یَا نَوْفُ، طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَهِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ، یَا نَوْفُ، إِنَّ دَاوُدَ علیه السلام قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَهِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ: إِنَّهَا لَسَاعَهٌ لَایَدْعُو فِیهَاعَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ، إِلَّا أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً، أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَهٍ.
«نوف بکالى» مىگوید: امیرمؤمنان علیه السلام را در یکى از شبها دیدم که براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم.
اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغب در آخرتند، همانها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند.
قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند. اى نوف! داود (پیامبر علیه السلام) در چنین ساعتى از خواب برخاست و گفت این همان ساعتى است که هیچ بندهاى در آن دعا نمىکند جز اینکه به اجابت مىرسد مگر آنکه مأمور جمع مالیات (براى حاکم ظالم) بوده باشد یا جاسوس گزارشگر یا مأمور انتظامىاش، و یا نوازنده طنبور و یا طبل باشد.[۱]
مرحوم سیّد رضى «عَرْطَبه» را به «طنبور» و «کَوْبه» را به «طبل» تفسیر کرده و مىافزاید بعضى به عکس گفتهاند: «عَرْطَبه» «طبل» است و «کَوْبه» «طنبور»؛
(وَهِیَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَهٍ وَهِیَ الطَّبْلُ. وَقَدْ قِیلَ أَیْضاً: إِنَّ الْعَرْطَبَهَ الطَّبْلُ وَالْکَوْبَهَ الطُّنْبُورُ)
شرح و تفسیر زاهدان در دنیا
این کلام نورانى هنگامى از امام علیه السلام صادر شد که «نوف بکالى مىگوید: امیر مؤمنان علیه السلام را در یکى از شبها دیدم براى عبادت از بستر خود خارج شده بود.
نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟
عرض کردم: بیدارم» (آنگاه این سخن نورانى که نهایت زهد در دنیا را در عباراتى کوتاه شرح مىدهد بیان فرمود)؛
(وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ذَاتَ لَیْلَهٍ، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ، فَنَظَرَ فِی النُّجُومِ فَقَالَ لِی: یَا نَوْفُ، أَرَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ: بَلْ رَامِقٌ)
. نوف چنانچه خواهد آمد از دوستان نزدیک یا خادمان امیر مؤمنان بوده که حتى شبها در خدمتش به سر مىبرده است.
«فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغبان در آخرتند، همانها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند.
قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند»؛
(قَالَ یَا نَوْفُ طُوبى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَهِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ)
. تعبیر زمین را فرش و خاک را بستر و … کنایه از ساده زیستن در حد اعلى است.
تعبیر به قرآن را لباس زیرین و دعا را لباس رویین قرار دادند، کنایه از این است که دستورات قرآن در درون دل و جان و روحشان قرار دارد و دعا ورد زبانشان است همواره به هنگام قیام و قعود و هرگونه حرکت فردى و اجتماعى از خدا یارى مىطلبند و براى توفیق بیشتر دعا مىکنند و از این طریق هرگز خدا را از یاد نمىبرند.
افزون بر این، بدن انسان در حال عادى بسیار آسیبپذیر است و لباس، او را از بسیارى آسیبها حفظ مىکند، پس دعا را لباس رویین قرار دادن اشاره به این است که آنها در سایه دعا، خود را از خطرات مختلف و عذابهاى دنیا و آخرت و انحرافات اخلاقى حفظ مىکنند.
تعبیر به «قَرَضُوا الدُّنْیا ..». اشاره به پیمودن و طى کردن دنیا بر روش بسیار زاهدانه حضرت مسیح است (قرض هم به معناى قطع کردن و بریدن آمده و هم به معناى گذشتن و عبور کردن).
اشاره امام در اینجا به زندگى زاهدانه حضرت عیسى به طور مشروحتر در خطبه ۱۶۰ آمده است که فرمود: «و اگر بخواهى (براى نمونه دیگرى) زندگى عیسى بن مریم- که درود خدا بر او باد- را برایت بازگو مىکنم؛ او سنگ را بالش خود قرار مىداد، لباس خشن مىپوشید، غذاى ناگوار (مانند نان خشک) مىخورد، نان خورش او گرسنگى، چراغ شبهایش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغرب زمین بود (صبحها در طرف غرب و عصرها در طرف شرق رو به آفتاب قرار مىگرفت) میوه و گل او گیاهانى بود که زمین براى چهارپایان مىرویاند. نه همسرى داشت که او را بفریبد و نه فرزندى که (مشکلاتش) او را غمگین سازد، نه مالى داشت که او را به خود مشغول دارد و نه طمعى که خوارش کند؛ مرکبش پاهایش بود و خادمش دستهایش!»
(وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَیَأْکُلُ الْجَشِبَ، وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ، وَظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقُ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ؛ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَهٌ تَفْتِنُهُ، وَلَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ، وَلَا مَالٌ یَلْفِتُهُ، وَلَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ، وَخَادِمُهُ یَدَاهُ!)
ادامه »شرح حکمت 101نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
چهارشنبه 96/05/25
و قال علیه السلام لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ.
برآوردن حاجات مردم کامل نمىشود مگر به سه چیز: کوچک شمردنش تا بزرگ گردد، و مکتوم داشتنش تا آشکار شود، و تعجیل در آن تا گوارا گردد.[۱]
شرح و تفسیر سه شرط خدمت به مردم
مىدانیم برآوردن حوایج نیازمندان و حل مشکلات مردم از مهمترین مستحبات و بهترین طاعات است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم:
«مَنْ سَعَى فِی حَاجَهِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَهٍ یَغْفِرُ فِیهَا لِأَقَارِبِهِ وَ جِیرَانِهِ وَ إِخْوَانِهِ وَمَعَارِفِه؛
کسى که براى برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند براى جلب رضاى پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او مىنویسد و حتى به سبب آن بستگان و همسایگان و برادران دینى و آشنایانش مشمول غفران الهى مىشوند».[۲]
امام علیه السلام در این گفتار نورانىاش شرایط کمال قضاى حوایج را در سه چیز خلاصه کرده، مىفرماید: «برآوردن حاجات مردم کامل نمىشود مگر به سه چیز کوچک شمردنش تا بزرگ گردد و مکتوم داشتنش تا آشکار شود و تعجیل در آن تا گوارا گردد»؛
(لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ)
. بسیارند کسانى که وقتى حاجت نیازمندى را بر مىآورند آن را بزرگ مىشمرند و همه جا عنوان مىکنند و گاه براى انجام دادن آن امروز و فردا دارند،به گونهاى که حاجتمند، خسته و شرمنده مىشود. اینگونه قضاى حاجات ارزشى ندارد؛ انجام خواستههاى مردم در صورتى ارزش پیدا مىکند که انسان آن را کوچک بشمرد و این نشانه بزرگى شخصى است که حاجت را برآورده است. هنگامى که او در نظرها بزرگ شد کار او نیز بزرگ شمرده مىشود.
همچنین در صورتى ارزشمند است که آن را پنهان دارد تا آبروى تقاضا کننده نزد همه محفوظ بماند؛ ولى از آنجا که حس کنجکاوى در مردم زیاد است، سرانجام اینگونه خدمات آشکار مىشود و با اهمیت از آن و صاحبش یاد مىکنند و او را به فضایل اخلاقى مىستایند.
اضافه بر این اداى حاجتى ارزشمند و گواراست که به سرعت انجام گیرد، زیرا در غیر این صورت حاجتمند ناچار است بارها به در خانه کسى که به او نیاز دارد برود و هر بار رنج تازهاى را بر روح خود تحمیل کند. در این هنگام چنانچه حاجت او برآورده شد برایش گوارا نخواهد بود.
لام در جمله «لِتَعْظُمَ» و «لِتَظْهَرَ» و «لِتَهْنُؤَ» به اصطلاح لام عاقبت است نه لام علت؛ یعنى این سه کار، این سه نتیجه را در پى دارد.
گفتنى است که در دستورات اسلامى نه تنها مسئله قضاى حوائج از بزرگترین کارهاى خیر شمرده شده، بلکه چگونگى آن از جهات مختلف نیز تعلیم داده شده است تا قضاى حوائج به صورت کاملًا انسانى و گوارا صورت گیرد.
شبیه همین کلام به تعبیر دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است؛ آنجا که مىفرماید:
«رَأَیْتُ الْمَعْرُوفَ لَایَصْلُحُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَصْغِیرِهِ وَتَسْتِیرِهِ وَتَعْجِیلِهِ فَإِنَّکَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَإِنْ کَانَ غَیْرُ ذَلِکَ سَخَّفْتَهُ وَنَکَّدْتَهُ؛
چنین دیدم که کارهاى نیک جز به سه خصلت اصلاح نمىپذیرد: کوچک شمردن و پنهان داشتن و تعجیل کردن در آن، زیرا هنگامى که آن را کوچک بشمرى نزد کسى که به او نیکى کردهاى بزرگ خواهد بود و زمانى که پنهانش دارى آن را به کمال رساندهاى و چون در آن تعجیل کنى گوارایش ساختهاى و اگر غیر از این باشد آن را سخیف و بىارزش کردهاى».[۳]
البته در قرآن مجید دستور به انفاقهاى پنهان و آشکار هر دو داده شده و کسانى را که اموال خود را در شب و روز به صورت پنهان و آشکار انفاق مىکنند اجر الهى وعده داده شده و هرگونه ترس و غم (از عذابهاى آخرت و مشکلات دنیا) از ایشان نفى شده است. «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ».[۴]
ولى این دستور با آنچه در بالا آمد منافاتى ندارد، زیرا گاه انفاق آشکار سبب تشویق دیگران مىگردد و سرمشقى براى سایرین است و در نتیجه انفاقى انفاقهاى دیگر را در پى دارد و از این نظر مطلوب است افزون بر این تظاهر به انفاق سوء ظن مردم را به اشخاص در مورد صفت بخل و خسیس بودن و عدم اداى واجبات از میان مىبرد و این خود هدف مهم دیگرى است؛ ولى در هر حال اصل و اساس بر این است که انفاق و قضاى حوایج مکتوم باشد جز در موارد استثنایى مثل آنچه در بالا آمد.
از این رو در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است که
«إِنَّ صَدَقَهَ السِّرِّ فِی التَّطَوُّعِ تَفْضُلُ عَلَانِیَتَهَا بِسَبْعِینَ ضِعْفاً وَصَدَقَهَ الْفَرِیضَهِ عَلَانِیَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ سِرِّهَا بِخَمْسَهٍ وَعِشْرِینَ ضِعْفاً؛
صدقه مستحب اگر پنهان باشد از صدقه آشکار هفتاد مرتبه بالاتر است و صدقه واجب اگر آشکار باشد از صدقه پنهان بیست و پنج بار افضل است».[۵]
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
یعقوبى( متوفاى ۲۸۴) پیش از مرحوم سیّد رضى در تاریخ خود این کلام حکمتآمیز را با اضافاتى فراوان و تفاوتهایى در تعبیر ذکر کرده است و احتمال دارد کلام سیّد رضى یا کلام یعقوبى نقل به معنا شده باشد. از دیگر کسانى که پیش از سیّد رضى آن را در کتاب خود نقل کردهاند، ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب است. و آمدى نیز آن را در غررالحکم با تفاوتى نقل کرده؛ ولى زمخشرى در ربیع الابرار عین عبارت نهجالبلاغه را آورده است.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۹۴).
[۲] . کافى، ج ۲، ص ۱۹۷، ح ۶٫
[۳] . کافى، ج ۴، ص ۳۰، ح ۱٫
[۴] . بقره، آیه ۲۷۴٫
[۵] . مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۳۳، ح ۳٫
شرح حکمت 200 نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
سه شنبه 96/05/24
و قال علیهالسلام وَأُتِیَ بِجَانٍ وَمَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ: لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَاتُرَى إِلَّا عِنْدَ کُلِّ سَوْأَهٍ.
هنگامى که جنایتکارى را به همراه جمعى از اوباش خدمت امام علیه السلام آوردند.
امام علیه السلام فرمود:خوشآمد مباد بر چهرههایى که جز به هنگام «حوادث بد» دیده نمىشوند.[۱]
شرح و تفسیر غوغاطلبان
این کلام حکیمانه تکمیلى است براى کلام گذشته و ماجرا از این قرار است که جنایتکارى را خدمت آن حضرت آوردند و عدهاى از اوباش همراه او بودند (گویا مىخواستند مجازات او را تماشا کنند) امام علیه السلام فرمود: «خوشآمد مباد بر چهرههایى که جز به هنگام حوادث بد دیده نمىشوند»؛
(وَأُتِیَ بِجَانٍ وَمَعَهُ غَوْغَاءُ، فَقَالَ لَامَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَاتُرَى إِلَّا عِنْدَ کُلِّ سَوْأَهٍ)
. «مرحبا» از ماده «رحب» به معناى وسعت مکان است و معمولا هنگامى که میهمانى وارد مىشود، عرب به او مرحبا مىگوید؛ یعنى بفرمایید که در محل وسیع و مناسبى وارد شدهاید. معادل آن در فارسى «خوش آمدید» است و ضد آن «لا مَرْحَباً» به معناى «خوش نیامدید» و یا «خوشآمد بر شما مباد».
آرى همواره گروهى در جوامع بشرى در پى جنجال آفرینى یا حضور در حوادث جنجالى هستند؛ به محض اینکه نگاه کنند دو نفر با هم در گوشه خیابان دعوا مىکنند از اطراف جمع مىشوند؛ نه براى میانجیگرى، بلکه براى اینکه آن صحنه زشت را بنگرند و یا هنگامى که بشنوند بنا هست فلان کس را در ملأ عام مجازات کنند، دوان دوان به سوى آن صحنه مىروند.
از بعضى روایات که در باب حدود آمده به خوبى استفاده مىشود که امیرمؤمنان على علیه السلام از این گروه متنفر بود. در کتاب وسائل الشیعه در کتاب الحدود حدیثى به این مضمون در باب کراهت اجتماع مردم براى نگاه کردن به
شخصى که حرام مىخورد آمده است هنگامى که امیرمؤمنان علیه السلام در بصره بودند مردى را خدمتش آوردند که بنا بود حد بر او اجرا شود، ناگهان گروهى از مردم براى تماشاى آن منظره اجتماع کردند، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: اى قنبر نگاه کن این گروه کیانند و براى چه آمدند عرض کرد مردى هست که مىخواهند حد بر او اقامه کنند (و اینها تماشاگرند)، هنگامى که نزدیک شدند امام نگاه در چهره آنها کرد و فرمود:
«لا مَرْحباً بِوُجُوهٍ لا تُرى إلّافی کُلّ سُوءٍ هؤُلاءِ فُضُولُ الرّجالِ أمِطْهُمْ عَنّى یا قَنْبَرُ
؛ خوش آمد مباد بر چهرههایى که جز در صحنههاى بد دیده نمىشود آنها افراد بیهوده جامعه هستند اى قنبر آنها را از من دور ساز».[۲]
درست که در قرآن مجید و روایات دستور داده شده است اجراى حد در حضور جمعى باشد تا مایه عبرت مردم گردد؛ اما این گروه از افراد هرگز براى عبرت گرفتن نمىآمدند، بلکه هر جا جنجالى برپا شود در آنجا حضور مىیابند و در صورتى که فرصت پیدا کنند خودشان نیز وارد صحنه مىشوند.
ولى جالب توجه اینکه زمامداران ظالم و ستمگر در دنیاى دیروز و امروز از وجود این گروه براى پیش بردن مقاصد نامشروع خود بهره فراوان مىگیرند و براى درهم شکستن مخالفان خود و آمران به معروف و ناهیان از منکر این گروه را تحریک کرده و به مصاف آنها مىفرستند.
ابن ابىالحدید از «احنف» چنین نقل مىکند که مىگفت: سفیهان جامعه را گرامى دارید، زیرا آنها شما را از این و آن حفظ مىکنند. (منظورش این بود که مىتوانند دشمنان شما را دفع کنند) سپس شعرى از شاعرى نقل کرده که مضمونش این است: من این افراد بدرفتار را براى خودم حفظ مىکنم تا در مقابل مخالفان از آنها استفاده کنم، اگر سگهایى که نزد مناند حضور نداشته باشند از سگهاى مخالفین در هراسم.[۳]
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
خطیب رحمه الله در مصادر از دانشمندانى که قبل و بعد از سید رضى مىزیستند این کلام حکمتآمیز را نقل کرده از جمله بلاذرى در انساب الاشراف با تفاوت مختصرى و همچنین یعقوبى در کتاب تاریخ و آمدى در غررالحکم.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۱۶۴).
مرحوم شیخ طوسى نیز آن را در کتاب تهذیب، مستند و مبسوطتر آورده است.( تهذیب، ج ۱۰، ص ۵۰، ح ۳۴).
[۲] . وسائلالشیعه، ج ۱۸، باب ۲۲، ص ۴۵، کتاب الحدود، ح ۱٫
[۳] . شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج ۱۹، ص ۲۰، ذیل حکمت مورد بحث.
شرح حکمت۱۹۹نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
شنبه 96/05/21
و قال علیهالسلام فِی صِفَهِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا. وَقِیلَ بَلْ قال علیه السلام: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا.
فَقِیلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَهُ افْتِرَاقِهِمْ؟فَقَالَ: یَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ،کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ،وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.
امام علیه السلام در بیان صفت تودههاى بىبند و بارى که گاه دست به دست هم مىدهند و مفاسدى در جامعه ایجاد مىکنند فرمود:آنها کسانى هستند که هر وقت هماهنگ شوند غالب مىگردند و هنگامى که پراکنده شوند شناخته نخواهند شد. آنها کسانى هستند که هرگاه متحد شوند زیان مىرسانند و هر زمان متفرق گردند سود به بار مىآورند.
کسى سؤال کرد: زیان آنها را به هنگام متحد شدن دانستیم، منفعت آنها به هنگام پراکنده شدن چیست؟
امام علیه السلام فرمود: پیشهوران و اهل کسب (از آنها) به کارهاى خود باز مىگردند و مردم از کار آنها بهرهمند مىشوند؛ بنّا به سراغ بنّایى مىرود و بافنده مشغول بافندگى مىشود و نانوا به پخت نان مىپردازد.[۱]
شرح و تفسیر هیاهوى اوباش
امام علیه السلام در این گفتار پرمعناى خود از تودههاى بىبند و بارى که گاه دست به دست هم مىدهند و مفاسدى در جامعه ایجاد مىکنند، سخن مىگوید.
حضرت در وصف این گروه از اوباش مىفرماید: «آنها کسانى هستند که هر وقت هماهنگ شوند غالب مىگردند وهنگامى که پراکنده شوند شناخته نخواهند شد»؛
(فِی صِفَهِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا). در تعبیر دیگرى گفته شده که امام علیه السلام فرمود: «آنها کسانى هستند که هرگاه متحد شوند زیان مىرسانند و هرگاه متفرق گردند سود به بار مىآورند»؛
(وَقِیلَ بَلْ قال علیه السلام: هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا). «کسى سؤال کرد: زیان آنها را به هنگام متحد شدن دانستیم، منفعت آنها به هنگام پراکنده شدن چیست؟»؛
(فَقِیلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَهُ افْتِرَاقِهِمْ؟). «امام فرمود: پیشهوران و اهل کسب (از آنها) به کارهاى خود باز مىگردند و مردم از کار آنها بهرهمند مىشوند؛ بنّا به سراغ بنّایى مىرود و بافنده مشغول بافندگى مىشود و نانوا به پخت نان مىپردازد»؛(فَقَالَ: یَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ)
«غوغاء» در لغت چنانکه بسیارى از واژه پژوهان گفتهاند داراى دو معناست:
نخست معناى وصفى دارد و به کسانى اطلاق مىشود که جزء قشر منحط اجتماع یا به بیان دیگر از اوباش مردماند.
افرادى هستند که از عقل و درایت قابل توجهى برخوردار نیستند و غالباً تحت تأثیر عوامل عاطفى قرار مىگیرند که به آسانى ممکن است آنها را تحریک کرد و براى مقاصد سوئى به کار گرفت؛ کسانى که مدیران فاسد و مفسد جامعه همیشه از آنها بهره مىبرند و نمونههاى روشن آن را در حکومت بنىامیه و بنىعباس مىتوان مشاهده کرد. این واژه مفرد است و مانند سایر اسم جمعها معناى جمعى دارد.
معناى دیگر «غوغاء» همان معناى مصدرى یا اسم مصدرى است که به ایجاد جار و جنجال اطلاق مىشود، این معنا در فارسى امروز ما رایج است ولى معناى اول رایج نیست.
توضیح اینکه جوامع انسانى از گروههاى مختلفى تشکیل مىشود که سه گروه از آن را مىتوان در اینجا نام برد: نخست افراد فهمیده و باسواد و عاقل که آلت دست این و آن نمىشوند.
دوم تودههاى کم اطلاع و پایبند به اصول اخلاق و ایمان که آنها نیز برپایه ایمان و اخلاقشان در گروههاى شرور شرکت نمىکنند، هرچند ممکن است گاهى با نقشههایى آنها را اغفال کرد. این گروه همانها هستند که امیرمؤمنان على علیه السلام از آنها در عهدنامه مالک اشتر تعبیر بلیغى کرده و به عنوان «عامه مردم» آنان را ستوده و پناهگاه روز جنگ و صلح شمرده و به «مالک» توصیه مىکند مصالح آنها را در نظر بگیرد و مصالح خواص پرادعا و زیادهطلب را فداى مصالحشان کند.
«وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَالْعُدَّهُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّهُ مِنَ الْأُمَّهِ فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَمَیْلُکَ مَعَهُمْ».
سوم گروهى که سطح پایینى از فکر و اخلاق دارند و به اصطلاح بىبند و بار و فاقد تربیت لازم اسلامى هستند و در میان آنها گاه افراد شرور و موذى نیز یافت مىشود. امیرمؤمنان على علیه السلام در حدیث معروف کمیل که در کلام حکمتآمیز ۱۴۷ گذشت درباره آنها مىفرماید:
«وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ
؛ و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى که دنبال هر صدایى مىروند و با هر بادى حرکت مىکنند؛ آنهایى که با نور علم روشن نشدهاند و به ستون محکمى پناه نبردهاند».
این گروهاند که چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زیان مىگردند. به کمترین چیزى تحریک مىشوند و بیشترین خسارات را مىرسانند؛ ولى اگر با برنامهریزى صحیح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر کدام به دنبال کار خود باشند و به شغلى که دارند بپردازند، به جامعه منفعت مىرسانند، زیرا بسیارى از کارهاى سنگین اجتماعى معمولا بر دوش این گروه است.
زمامداران و مدیران جوامع اسلامى باید مراقب باشند دشمنان اسلام یا افراد شرور جامعه از وجود این گروه استفاده نکنند و آنها را در مسیر اهداف شوم خود به کار نگیرند.
***
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
همانگونه که مشاهده مىشود این کلام حکیمانه به دو صورت در متن نهجالبلاغه در همین حکمت ۱۹۹ آمده است و در منابع دیگر گاه اشاره به روایت اول شده و گاه اشاره به روایت دوم. خطیب رحمه الله در مصادر مىگوید: ابو عثمان جاحظ در رساله نفى التشبیه عبارتى نقل کرده که شبیه روایت اول است ولى زمخشرى عین عبارت مرحوم سید رضى را آورده است و ابن عبد ربه در العقد الفرید روایت دوم را به ابنعباس نسبت داده است و بدون شک ابن عباس آن را از امیرمؤمنان گرفته، زیرا خودش مىگفت:« عِلْمى مِنْ عِلْمِ عَلىّ» و بلاذرى در انساب الاشراف این روایت را با کلام حکمتآمیز بعد عیناً آورده است. همانگونه که زمخشرى در ربیع الابرار آن را ذکر کرده است.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۱۶۳).