دلم نمیخواهد شما را بانوی مظلوم خطاب کنم.....
زینب یعنی زینت پدر اما تاریخ ثابت کرد که این بانو نه تنها زینتبخش پدر نبود بلکه زینت همه خاندان نبوت از حضرت آدم تا خاتم و امامت بود و چه برازنده بود این نام بر قد و قامتش که عبدالله نه یک دل بلکه صدها دل عاشقش شد و دو شرط ازدواج با او را که یک دیدار هر روزه برادر بود و دومی همراهی برادر در سفری که در پیش داشت، برای وصال پذیرفت.
بانو تو در دامن مهر و وفای زهرای اطهر رشد یافتی و شیر عصمت نوشیدی و بر سر سفره پر از خوان و کرم علی نان خوردی و در سایه برادرانی قد کشیدی که غیرتشان همیشه دور تا دور شما بود که مبادا اجنبی و غریبه بزرگ شدن شما را ببیند و و حتی نگاهش بر سایه اندام شما بیافتد…
بانوی صبر و شکیبایی تو بزرگشده خانه امامت بودی و حجب و حیایت را از کوثر پیامبر به ارث بردی، علمت و دانشت را از لبان وحی جدت محمد(ص) آموختی و بلاغت را از امیرالمومنین و ایستادگی در مقابل نفاق را از حسن و شجاعانه جنگیدن و تن به ذلت ندادن را از حسین؛ اما یک صفت را هرگز از کسی به ارث نبردی و مخصوص خود شما بود و آن را خداوند از لحظه تولد بر قامت شما پوشاند و آن هم روح صبر بود، خود صبر بود و صبری که که آخرش به رضایت خداوند متصل میشد.
بانو شما متولد شدید تا به همه جهان ثابت کنید که اسلام خود اسطوره است، تمام مردانش اسطورهاند و زنانش نیز….؛ شما آمدید تا مظلومیت گریههای پدر در چاه، درد مادر بین در و دیوار و جگر پاره پاره برادر را در طشت فریاد زنید و چه بگویم از کربلا …
بانوی من! شما مقابل چشمان پدر و برادران قد کشیدید و تعلیم دیدید تا تمام لحظات زندگی سالار قافله حسینی از لحظه خروج از مدینه تا رسیدن به مکه و خروج از مکه و خواندن دعای عرفه و هجرت از صحرا به صحرا و از منزل به منزل دیگر را در ذهن و جان ثبت کنید و سکوت کنید و سکوت کنید تا به وقتش.
وآ ن روز که یزید حرامی بر شما شورید و میخواست خشم شما را ببیند و به ظن خودش میخواست شما را به سخره بگیرد بلندقامت و استوار به بلندای تاریخ بشریت ایستادی و زیبا گفتی که من در شهادت برادرم جز زیبایی ندیدم و این جمله را یزید با آن عقل ناقص و زائلش هرگز نفهمید و درک نکرد اما زیر بار استقامت و صبر شما خرد شد…
دلم نمیخواهد شما را بانوی مظلوم خطاب کنم که شما شجاعترین عالم هستید اما به این دنیا آمدید تا فریاد مظلومان را فریاد زنید؛ فریادی که هنوز هم که هنوز است پژواک ان از لابلای تاریخ به گوش اهل دل و حق میرسد و بعد از هزار و 400 سال جوانانی در عصر انفجار اطلاعات و خوشیهای پر از رنگ و لعابدار دنیا و ترفندهای ابلیس و نوچههایش برای نابودی هر آنجه بوی نبوت و امامت میدهد، سربلند کردهاند، لباس رزم پوشیدهاند، تفنگ بر دوش گرفتهاند و به دور از خانه و کاشانه راهی دیار غربت شدند تا فریاد شما را لبیک گویند و شدند مدافع حرم و حریم شما…
مرا ببخش بانو که هرگز نمیتوانم ذرهای از عظمت و بزرگی صبرت را به رشته تحریر درآورم؛ شرمندهتر از آنیم که بهای حسینی شدن ما پاره پاره شدن حسین تو بود و ما هنوزم حسینی نشدیم و سالهاست که فقط شعارش را سر میدهیم…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1397/01/13 ساعت 12:22:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |