تفسیر شیرین حکمت 193 نهج البلاغه

 

۱۹۳ و قال علیه‏السلام إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَهً وَإِقْبَالًا وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ.
امام علیه السلام فرمود:براى دل‏هاى (آدمیان) علاقه و اقبال و (گاه) تنفر و ادبار است. هنگامى که مى‏خواهید کارى انجام دهید از سوى علاقه و اشتیاق وارد شوید،زیرا اگر قلب را مجبور به کارى کنند نابینا مى‏شود.[۱]

شرح و تفسیر با نشاط کارها را آغاز کنید

امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به یک نکته اساسى روانشناسى اشاره کرده مى‏فرماید: «براى دل‏هاى (آدمیان) علاقه و اقبال و (گاه) تنفر و ادبار است هنگامى که مى‏خواهید کارى انجام دهید از سوى علاقه و اشتیاق وارد شوید، زیرا اگر قلب را مجبور به کارى کنند نابینا مى‏شود»؛

(إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَهً وَإِقْبَالًا وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ)

. منظور از «قلب» و «قلوب» در این عبارت، عقل و فکر انسان است که حالات مختلفى دارد؛ گاهى در حال نشاط و علاقه به انجام دادن کارى و زمانى در حال تنفر و بى‏میلى و بى‏علاقگى است. هر گاه در حال نشاط؛ مثلًا نشاط بر عبادات، به سراغ عبادت مى‏رویم و مى‏توانیم با حضور قلب عبادت را به نحو کامل احسن به پایان ببریم؛ اما در حالى که تمایلات درونى موافق نیست کار به زحمت انجام مى‏شود و ایجاد خستگى و ناراحتى مى‏کند.

ازاین‏رو در حکمت ۳۱۲ این جمله آمده است که مى‏فرماید:«إنّ لِلْقُلُوبِ إقْبالًا وَإدْباراً؛ فَإذا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوها عَلَى النَّوافِلِ، وَإذا أدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِها عَلَى الْفَرائِضِ‏

؛ دل‏ها گاهى پرنشاط و زمانى بى‏نشاط است؛ آن‏گاه که نشاط دارند آنها را بر انجام دادن مستحبات (علاوه بر واجبات) بگمارید و هنگامى که بى‏نشاطاند تنها به انجام دادن واجبات قناعت نمایید».

همین مضمون در کتاب شریف‏ کافى‏ از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده‏[۲] و با تعبیر مشروح‏ترى در کلام امام على بن موسى الرضا علیه السلام دیده مى‏شود؛ آنجا که فرمود:

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبالًا وَإدْباراً وَنِشاطاً وَفُتُوراً فَإذا أقْبَلَتْ بَصُرَتْ وَفَهِمَتْ وَإذا أدْبَرَتْ کَلَّتْ وَمَلَّتْ فَخُذُوها عِنْدَ إقْبالِها وَنِشاطِها وَاتْرُکُوها عِنْدَ إدْبارِها وَفُتُورِها

؛ دل‏ها اقبال و ادبار و نشاط و سستى دارند. هنگامى که اقبال کند (و پرنشاط باشد) حقایق را به خوبى مى‏بیند و مى‏فهمد و هنگامى که ادبار کند، ناتوان و ملول مى‏گردد، بنابراین در هنگام ادبار و نشاط به سراغ آن بروید و در هنگام ادبار و فتور آن را رها سازید».[۳]

حقیقت این است که روح آدمى نیز مانند جسم او حالات مختلف دارد؛ گاه انسان از نظر جسمى خسته و ناتوان است؛ در این هنگام اگر کارى به او واگذارند به یقین به صورت کامل انجام نخواهد گرفت؛ یا خطا و اشتباه مى‏کند یا ناقص به جا مى‏آورد؛ اما هنگامى که جسم انسان داراى نشاط و قدرت و نیرو است، هر کارى را به خوبى انجام مى‏دهد. روح انسان نیز همین‏گونه است و به تعبیر بعضى از عرفا گاه در حالت قبض است و گاه بسط؛ در حالت قبض باید فشارى به خود نیاورد؛ اما در حالت بسط انسان باید با شتاب به سراغ اهداف سازنده برود.

مطالعه در حال نشاط لذت‏بخش و عمیق و پرفایده و در حال ملالت و ادبار خستگى‏آور و بسیار سطحى و گاه آمیخته با انواع اشتباهات است.

به همین دلیل در همه جاى دنیا براى بهره‏ورى بیشتر از کار کارگران و کارمندان، سعى مى‏کنند عوامل نشاط را براى آنها فراهم آورند و مرخصى‏ها، جایزه‏ها و تزیین محل کار و اطراف آن و استفاده از درختان سرسبز و باغچه‏هاى پرگل همه براى ایجاد نشاط است. البته آنها از وسایل نامشروعى مانند انواع‏موسیقى نیز براى این کار استفاده مى‏کنند.

در شریعت اسلامى نیز براى ایجاد نشاط، مخصوصاً در مورد عبادات، عوامل مختلفى دیده مى‏شود. وضو گرفتن پیش از نماز به یقین نشاطآور است.

مضمضه و استنشاق آب در دهان و بینى افزون بر نظافت، ایجاد نشاط مى‏کند.

دستور داده شده قرآن و اذان با صداى زیبا و صوت حسن خوانده شود تا نشاطآور باشد. جمعه و جماعت ایجاد نشاط در عبادت مى‏کند و از همه مهم‏تر فصاحت و بلاغت قرآن خود عامل مهمى براى نشاط در قرائت قرآن است که تا اعماق قلب انسان نفوذ مى‏کند. همچنین وعده‏هاى حقیقى براى مطیعان و نیکوکاران و مجاهدان و شهیدان به نعمت‏هاى بسیار لذت‏بخش بهشتى نشاطآور است.

بسیارى از غذاها که در قرآن مجید به آنها اشاره شده نیز غذاهاى نشاطآور است. خواب شب که به آن توصیه شده رفع ملال مى‏کند و نشاط مى‏آورد.

این موضوع از آیات و روایات به کتب فقهى ما نیز نفوذ کرده و بعضى از فقها تصریح کرده‏اند که نوافل را به هنگام عذر مى‏توان ترک کرد و یکى از عذرها را غم و اندوه شمردند. مرحوم نراقى در کتاب‏ مستند مى‏گوید: منظورشان این نیست که در این حال استحباب ندارد، چرا که اگر در آن حال نیز به جا آورده شود اجماع بر صحت و ثواب آن است بلکه منظور این است که در مورد چنین اشخاصى تأکید بر نافله نمى‏شود سپس به روایت بالا که از کتاب‏ کافى‏ نقل کردیم اشاره مى‏کند.[۴]

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

جاحظ که قبل از سید رضى مى‏زیسته است بخش آخر این کتاب نورانى را در کتاب خود به نام المائه المختاره و مبرد در کامل آورده است و تمام آن را آمدى در غرر الحکم با تفاوت مختصرى ذکر کرده است.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۶۱).

[۲] . کافى، ج ۳، ص ۴۵۴٫

[۳] . مستدرک، ج ۳، ص ۵۵٫

[۴] . مستند الشیعه، ج ۵، ص ۴۲۸٫                                                
 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.