اگر خلافت یک وظیفه الهی است چرا بعداز عثمان امیرالمومنین از قبول آن خودداری کردند که نوبت به اصرار رسید؟

یکى از شبهاتى که وهابى ها زیاد مطرح مى‌کنند این است که:

اگر خلافت و امامت یک وظیفه الهى و انتصابى بود؛ پس چرا بعد از عثمان امیرمؤمنان علیه السلام از قبول آن خوددارى مى‌کرد؟ تا این که نوبت به اصرار رسید و فرمود:

دعونی والتمسوا غیری … وأنا لکم وز`یراً خیراً لکم منی امیراً وان ترکتمونی فأنا کاحدکم وأسمعکم وأطوعکم

مرا رها کنید و به سراغ دیگرى بروید ،  وزیر و مشاور بودن من براى شما بهتر از آن است که امیر و زمامدار باشم؟

نهج البلاغه صبحی صالح، ج ۱، ص۱۳۶٫

اصل خطبه:
دَعُونِى وَالَْتمِسُوا غَیْرِى فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأََلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَلَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَالَْمحَجَّهَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَاعْلَمُوا أَنِّى إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ وَإِِنْ تَرَکْتُمُونِى فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ ولَعَلِّى أَسْمَعُکُمْ وَأَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَأَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّى أَمِیراً.

مرا رها کنید و به سراغ دیگرى بروید که ما به کارى روى آورده‏ایم که داراى رنگ‌هاى گوناگون است. دلها بر آن قرار نمى‏گیرد و عقابها پایدار نمى‏ماند. به راستى که همه جا را ابر فتنه پر کرده و راه راست ناشناخته مانده است.

بدانید اگر من درخواست شما را پذیرا باشم با شما آن گونه که خود مى‏دانم رفتار خواهم کرد و به حرف ملامت‌گرها و این و آن گوش نمى‏دهم. و اگر دست از من بردارید من همانند یکى از شما خواهم بود. و در میان کسانى که ولایت امور را بدو مى‏سپارید من شنواتر و فرمانبردارتر مى‏باشم. من اگر وزیر شما باشم بهتر است از آنکه امیر شما باشم.»‏

نهج البلاغه صبحی صالح، ج ۱، ص۱۳۶٫

نقد و بررسی:
در پاسخ به این شبهه، باید چند نکته اساسى را مورد توجه قرار داد:

تعیین امام ، به دست خدا ، و تشکیل حکومت به خواست مردم است
باید توجه داشت که موضوع امامت با قضیه حکومت جدا است؛ چون امامت یک منصب خداوندى است؛ ولى حکومت یکى از شئونات إمامت است؛ پس هر کسى را که خداوند او را به این مقام والا نصب کند، امام است؛ چه مردم بخواهند و یا نخواهند ، اراده مردم در تعین إمام هیچگونه نقشى ندارد؛ همانگونه که در تعیین پیامبر نیز نقشى ندارد.

اما اینکه آن حضرت خواهان بیعت نبوده‌اند منافاتى با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بیعت با مردم (حکومت)، نیاز به اقبال و آمادگى مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خداوند تبارک و تعالى نیازى به اقبال و آمادگى مردم ندارد و مثل نبوت پیامبر صلى الله علیه واله مى‌باشد. همچنانکه پیامبر صلى الله علیه وآله، در شهر مکه سیزده سال قبل از هجرت، حکومت اسلامى‌را تشکیل ندادند؛ چون زمینه تشکیل حکومت در مکه فراهم نبود.

تعیین خلیفه و امام درقرآن مجید:
خداوند متعال در قرآن مجید، انتخاب خلیفه و پیشوا را به خود نسبت داده است و در رابطه با تعیین پیامبر و خلیفه خود در زمین؛ مى‌فرماید:

اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه‏. الأنعام/۱۲۴٫

خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد .

 همچینین در رابطه با تعین إمام مى‏گوید:

وَإِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَْرْضِ خَلِیفَه. البقره/۳۰٫

به خاطر بیاور) هنگامى‌را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمین، جانشینى‏[ نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد.

وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا. الأنبیاء/۷۳٫

و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مى‏کردند.

وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثین‏. القصص/۵٫

ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم.

قضیه حضرت آدم و حضرت داوود علیهما السلام:
ادله انتصابى بودن خلافت و امامت؛ که شامل آیات و روایات مى‌شود؛ بیش از آن هستند که بتوان همه آن را در این مقاله کوتاه ؛ بررسى کرد، در این حال به صورت خلاصه به این مطلب خواهیم پرداخت .

خداوند در این باره مى‌فرماید:

وَإِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَْرْضِ خَلِیفَه البقره/۳۰٫

به خاطر بیاور) هنگامى‌را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمین، جانشینى‏[ نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد.

و در آیه شریفه دیگر ( قضیه حضرت داوود علیه السلام) مى‌فرمایند:

یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الأَْرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى.‏ ص/ ۲۶٫

اى داوود! ما تو را خلیفه و(نماینده خود) در زمین قرار دادیم.

آیه شریفه (إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَْرْضِ خَلِیفَه)، دلیل در منصوب بودن امام و خلیفه:
ابو عبد الله قرطبى تفسیر پرداز شهیر اهل سنت، در تفسیر آیه ۳۰ از سوره مبارکه بقره (قضیه حضرت آدم علیه السلام) این آیه شریفه  را اصل در منصوب بودن امام و خلیفه دانسته و گفته است:

هذه الآیه أصل فی نصب إمام وخلیفه یسمع له ویطاع لتجتمع به الکلمه وتنفذ به أحکام الخلیفه ولا خلاف فی وجوب ذلک بین الأمه ولا بین الأئمه… .

«این آیه اصل است در منصوب بودن امام و خلیفه‌اى که کلام او شنیده مى‌شود و اطاعت مى‌شود براى این‌که وحدت کلمه ایجاد شود و  دستورات خلیفه تنفیذ (استوار و ثابت شود) و هیچ اختلافى در واجب بودن امامت در بین امت اسلام و  پیشوایان اسلام نیست.»

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج ۱، ص ۲۶۴، ناشر: دار الشعب – القاهره.

و سپس این آیات شریفه را دلیل بر واجب بودن نصب امام و خلیفه مى‌آورند:

ودلیلنا قول الله تعالى : «إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَْرْضِ خَلِیفَه» وقوله تعالى : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ» أی یجعل منهم خلفاء إلى غیر ذلک من الآی.

دلیل ما بر این مطلب این گفته خداوند است که ««من در روى زمین، جانشینى‏[ نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد» و این گفته خداوند : ««اى داوود! ما تو را خلیفه و(نماینده خود) در زمین قرار دادیم.»  و همچنین این سخن خداوند : « «خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد» « یعنى از بین آنها افراد (ازکسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند) خلفایى منصوب مى‌کند.» و آیات دیگر …

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج ۱، ص ۲۶۴، ناشر: دار الشعب – القاهره.

تا آنجایى که قرطبى امامت را رکنى از ارکان دین دانسته  است:

فدل على وجوبها وأنها رکن من أرکان الدین الذی به قوام المسلمین.

پس دلالت مى‌کند بر وجوب امامت؛ این‌که آن؛ رکنى ( پایه ای) از ارکان دین است که به آن پایدارى و بقاء  مسلمانان وابسته است.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج ۱، ص ۲۶۵، ناشر: دار الشعب – القاهره.

و خداوند در در رابطه با رسالت حضرت إبراهیم مى‏فرماید:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَإِبْراهیمَ وَجَعَلْنا فی‏ ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّهَ وَ الْکِتاب‏. الحدید/ ۲۶٫

ما نوح و ابراهیم را فرستادیم، و در دودمان آن دو نبوّت و کتاب قرار دادیم؛ بعضى از آنها هدایت یافته‏اند و بسیارى از آنها گنهکارند.

همچنانکه در رابطه با منصب امامتش نیز مى‏فرماید:

َ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین‏. البقره/۱۲۴٫

(به خاطر آورید) هنگامى‌که به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من(نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».

حضرت موسى از خداوند مى‏خواهد که جانشین بعد از او را معین نماید:

وَاجْعَلْ لی‏ وَزیراً مِنْ أَهْلی‏. ‏طه/ ۲۹٫

‏ و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده.

 خداوند نیز در پاسخ دعاى حضرت موسى مى‏فرماید:

قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَامُوسى‏. طه/ ۳۶٫

 اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد.

خداوندى که در باره انبیاء بنى اسرائیل مى‏گوید:

لَقَدْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسلاً. المائده/ ۷۲٫

ما از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم؛ و رسولانى به سوى آنها فرستادیم.

 در رابطه با پیشوایان بنى اسرائیل نیز مى‏فرماید: از میان ملت بنى اسرائیل، افرادى را بعنوان رهبر وپیشوا فرستادیم.

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا . السجده/۲۴٫

و از آنان امامانى قرار دادیم که به فرمان ما(مردم را) هدایت مى‏کردند.

پس در تمامى‌این آیات، خداوند انتخاب خلیفه و پیشوا را به خود نسبت داده است همانطوى که انتخاب و اعزام انبیاء را به خود نسبت داده است.

تعیین خلیفه در سنت پیامبر صلی الله علیه وآله:
در سنت پیامبر صلى الله علیه وآله نیز مثل قرآن مجید ، انتخاب خلیفه و پیشوا را به خداوند متعال نسبت داده شده است.

تعیین خلیفه به دست خدا است:
 علماى بزرگى از اهل سنت؛ مانند ابن هشام و ابن کثیر و ابن حبّان و دیگران نقل کرده‏اند که در هنگام دعوت قبائل عرب به سوى اسلام، بعضى از شخصیت‌هاى بزرگ قبایل؛ مانند بنى عامر بن صعصعه، به رسول اکرم صلى اللّه علیه وآله گفتند: اگر ما تو را یارى کنیم و کار تو بالا بگیرد، ریاست و جانشینى بعد از تو، به عهده ما خواهد بود؟

أیکون لنا الأمر من بعدک؟.

آیا بعد ازتو حکومت براى ما خواهد بود؟

 حضرت پاسخ دادند: تعیین رهبرى به دست من نیست؛ بلکه به دست خدا است و هر کس را که بخواهد، انتخاب خواهد کرد، در اینجا عنوان نمونه، چند مورد از کلمات شریف آن حضرت در این زمینه آورده مى‌شود:

۱٫ الأمر إلى الله یضعه حیث یشاء
عن الزهری أنه أتى بنی عامر بن صعصعه فدعاهم إلى الله عز وجل وعرض علیهم نفسه فقال رجل منهم یقال له بیحره بن فراس قال ابن هشام فراس بن عبدالله بن سلمه الخیر بن قشیر بن کعب ابن ربیعه بن عامر بن صعصعه:

والله لو أنی أخذت هذا الفتى من قریش لأکلت به العرب ثم قال أرأیت إن نحن بایعناک على أمرک ثم أظهرک الله على من خالفک أیکون لنا الأمر من بعدک. قال: الأمر إلى الله یضعه حیث یشاء.

از زهرى روایت است که حضرت رسول صلى الله علیه الله علیه واله  به میان قبیله بنى عامر ین صعصعه آمد و آنها را به خداوند متعال دعوت کرد؛ مردى از آن قبیله که به او « بیحره بن فراس» گفته مى‌شد، … گفت:  اگر ما با تو بیعت کردبم و خداوند تو را بر مخالفین پیروز گردانید آیا حکومت بعد از تو براى ما خواهد بود؟ پیامبر صلى الله علیه واله فرمود : أمر حکومت با خداوند است هر جا که یخواهد آن را قرار مى‌دهد..

ابن هشام، عبد الملک بن هشام بن أیوب الحمیری أبو محمد، (متوفای۲۱۸هـ)، السیره النبویه، ج۲، ص۲۷۲، تحقیق : طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعهالأولى ، ۱۴۱۱ هـ ؛

الطبری، محمد بن جریر أبو جعفر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری) ، ج ۲، ص ۸۴، تحقیق و مراجعه وتصحیح وضبط : نخبه من العلماء الأجلاء، ناشر : مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، الطبعهالرابعه، ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ م ،توضیحات : قوبلت هذه الطبعه على النسخه المطبوعه بمطبعه «بریل»بمدینه لندن فی سنه ۱۸۷۹ م؛

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم(متوفای۳۵۴ هـ)، الثقات، ج ۱، ص۸۹ ـ ۹۰، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعهالأولى، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵م؛

عز الدین بن الأثیر، علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی أبو الحسن(متوفای۶۳۰هـ)، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص ۶۰۹، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۵هـ ؛

الکلاعی الأندلسی، سلیمان بن موسی ابوالربیع (متوفای۶۳۴هـ)، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثه الخلفاء، ج ۱، ص ۳۰۴، تحقیق د. محمد کمال الدین عز الدین علی، ناشر: عالم الکتب – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ ؛

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج ۱۶، ص ۲۱۵، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعهالأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م؛

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۱، ص ۲۸۶، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م؛

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه ج ۳ ، ص ۱۳۹، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت؛

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ج ۲، ص ۱۵۴، ناشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۰٫

۲٫ الملک لله یجعله حیث یشاء
همچنین بسیارى از بزرگان اهل سنت همین روایت را از ابن عباس نقل کرده اند:

عن ابن عباس، عن العباس قال: قال لى رسول الله صلى الله علیه وسلم: «لا أرى لى عندک ولا عند أخیک منعه، فهل أنت مخرجى إلى السوق غدا حتى نقر فی منازل قبائل الناس» وکانت مجمع العرب. قال: فقلت: هذه کنده ولفها، وهى أفضل من یحج البیت من الیمن، وهذه منازل بکر بن وائل، وهذه منازل بنى عامر بن صعصعه، فاختر لنفسک. قال: فبدأ بکنده فأتاهم فقال: ممن القوم ؟ قالوا: من أهل الیمن.قال: من أی الیمن ؟ قالوا: من کنده قال: من أی کنده ؟ قالوا: من بنى عمرو بن معاویه.

قال: فهل لکم إلى خیر ؟ قالوا: وما هو ؟ قال: ” تشهدون أن لا إله إلا الله وتقیمون الصلاه وتؤمنون بما جاء من عند الله “.

قال عبدالله بن الاجلح: وحدثنی أبى عن أشیاخ قومه، أن کنده قالت له: إن ظفرت تجعل لنا الملک من بعدک ؟ فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: « إن الملک لله یجعله حیث یشاء». فقالوا: لا حاجه لنا فیما جئتنا به.

ابن عباس از پدرش عباس نقل مى‌کند که گفت: پیامبر صلى الله علیه واله فرمودند: آیا تو با من فردا به بازاز مى‌آیى تا در محل نزول قبایل مردم که محل اجتماع عرب است استقرار یابیم؟ عباس گفت که : به رسول الله صلى الله علیه واله گفتم: قبیله کنده ومنازل بکر بن وائل و.منازل بنى عامر بن صعصعه مى‌باشد، هر کدام را که مى‌خواهى انتخاب کن، عباس گفت: آن حضرت از قبیله کنده شروع کرد و به سراغ آنها رفت و فرمود : چه کسانى هستند این جمعیت؟ گفتند: از اهل یمن، فرمود : از کدام تیره یمن؟ گفتند: از بنى عمرو بن معاویه؛  فرمود: آیا خواهان  خیر هستید؟ گفتند: چیست آن؟ فرمود: ابنکه شهادت بدهید که خدایى جز خداى یگانه نیست و نماز را بپا دارید و ایمان بیاورید به آنچه که از طرف خداوند آمده است، عبدالله بن اجلح گفت: پدرم از پیرمردان قبیله خود حدیث کرد که، قبیله کنده به آن حضرت گفتند: اگر پیروز شدى آیا ملک و حکومت را براى ما قرار مى‌دهی؟: پیامبر صلى الله علیه واله فرمودند:

ملک و حکومت فقط براى  خداوند است هر جا که بخواهد آن را قرار مى‌دهد.

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، السیره النبویه، ج۲، ص۱۸۹٫ طبق برنامه الجامع الکبیر؛

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج ۳، ص۱، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.

۳٫ إنما ذلک إلى الله عز وجل یجعله حیث یشاء
و نیز بسیارى از بزرگان اهل سنت همین داستان را در باره عامر بن طفیل و اربد بن ربیعه نیز نقل کرده‌اند که آن‌ها نیز همین درخواست را داشتند و رسول خدا  صلى الله علیه وآله همان جواب را داده است:

عن ابن عباس رضی الله عنهما قال أقبل عامر بن الطفیل وأربد بن ربیعه وهما عامریان یریدان رسول الله وهو جالس فی المسجد فی نفر من أصحابه فدخلا المسجد فاستشرف الناس لجمال عامر وکان أعور وکان من أجل الناس فقال رجل یا رسول الله هذا عامر بن الطفیل قد أقبل نحوک فقال: دعه فإن یرد الله به خیرا بهذه فأقبل حتى قام علیه فقال یا محمد مالی إن أسلمت قال لک ما للمسلمین وعلیک ما على المسلمین قال تجعل لی الأمر بعدک قال لیس ذلک إلی إنما ذلک إلى الله عز وجل یجعله حیث یشاء.

از ابن عباس روایت است که گفته است: عامر بن طفیل و اربد بن ربیعه که هر دو عامرى (از قبیله بنى عامر) بودند به طرف رسول اکرم صلى الله علیه واله آمدند و آن حضرت در مسجد نشسته بودند، پس داخل مسجد شدند، مردى گفت که اى رسول خدا عامر بن طفیل به سوى شما آمدند، آن حضرت فرمودند: رهایش کن اگر خداوند به واسطه او خیرى را خواسته باشد با این آمدن او خواهد بود پس عامر بن طفیل نزدیک آمد تا اینکه د ر مقابل آن حضرت ایستاد و گفت: اى محمد }صلى الله علیه واله{ چه جیزى براى من خواهد بود اگر اسلام بیاورم، نبى مکرم اسلام فرمود: به نفع و ضرر تو همان چیزى خواهد بود که به نفع و ضرر مسلمانان است، عامر گفت: حکومت را بعد از خودت براى من قرار بده، آن حضرت فرمودند: این امر مربوط به من نیست وبا خداوند عز وجل است که هر جا که بخواهد آن را قرار مى‌دهد.

البغوی، الحسین بن مسعود (متوفای۵۱۶ هـ )،تفسیر البغوی، ج ۳، ص ۱۰، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، ناشر: دار المعرفه – بیروت؛

الثعلبی ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم (متوفای۴۲۷هـ) الکشف والبیان، ج ۵، ص۲۷۶، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲هـ-۲۰؛۲م؛

القرطبی، محمد بن أحمد الأنصاری أبو عبد الله، الجامع لأحکام القرآن ( تفسیر القرطبی) (متوفای ۶۷۱ هـ )، ج ۹، ص ۲۹۷، ناشر : دار الشعب – القاهره.

البغدادی الشهیر بالخازن، علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم (متوفای۷۲۵هـ )، تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج ۴  ص ۸ ، ناشر: دار الفکر – بیروت / لبنان – ۱۳۹۹هـ ـ ۱۹۷۹م؛

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج ۳ ص ۳۷، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعهالأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م؛

المیدانی، أحمد بن محمد النیسابوری أبو الفضلل، (متوفای۵۱۸هـ )، مجمع الأمثال ج ۲  ص ۵۷ ، تحقیق : محمد محیى الدین عبد الحمید ناشر : دار المعرفه – بیروت؛

الزیلعی، عبدالله بن یوسف ابومحمد الحنفی (متوفای۷۶۲هـ)، تخریج الأحادیث والآثار الواقعه فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج ۲ ص ۱۸۹، تحقیق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزیمه – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۴هـ ؛

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ج ۳  ، ص ۲۴۶،ناشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۰؛

الواحدی، أبی الحسن علی بن أحمد، أسباب نزول الآیات، ناشر: مؤسسه الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع – القاهره، ۱۳۸۸ – ۱۹۶۸ م.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.