پسرفت حوزه های علمیه
دوشنبه 96/07/10
تحلیلگر کانال جوان نوشت:
حوزه های علمیه ما سال هاست که از طیب حاج رضایی، رسول ترک و مصطفی پادگان یاد می کنند اما نمی گویند که چرا در این سال ها حوزه های علمیه نشانه های خدا همچون آیت الله بهجت ها و …. تربیت نکرده است ؟ خروجی این همه درس و بحث چیست ؟
فاصله حوزه و نسل کنونی بسیار زیاد است آن هنگام که در عصر ارتباطات کمپانی های فساد با طرح ایده های جذاب( اینستاگرام و ایمو و تلگرام و …. در حال رقابت برای جذب حداکثری هستند و حوزه های ما مشغول بررسی کتب ۴۰ سال پیش است.
به همان اندازه که به نظام آموزش و دانشگاه های بی خاصیت انتقاد وارد است کمی بیشتر به حوزه های بی هویت انتقاد سازنده داریم.
اگر دانشگاه و دانشجو موذن جامعه است یقینا روحانیت امام جماعت جامعه لقب خواهد گرفت.
نماز جماعت بدون موذن میشود اما بدون امام جماعت معنایی ندارد.
نقض برجام و غلط_های_آمریکا !!
دوشنبه 96/07/10
رهبر انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان فرمودند: “اشکالی که نسبت به مذاکرات هسته ای داشته و داریم و در جلسات با مسئولان مطرح کردیم این است که مذاکره اشکالی نداشت اما باید مراقبت و دقت لازم انجام می گرفت تا اینگونه نباشد که هر #غلطی که طرف مقابل انجام بدهد، نقض برجام محسوب نشود اما هر اقدام ایران، نقض برجام محسوب شود.”
☄سوال : ️چرا هر غلطی که طرف مقابل انجام می دهد، نقض برجام محسوب نمی شود؟
تبیین :
۱. از نظر آمریکایی ها، برجام هیچ گونه الزام حقوقی (legally binding) برای آنها ایجاد نمی کند و صرفا الزام سیاسی (politically binding) دارد. جالب است که روحانی نیز در سخنرانی اخیر خود در نیویورک ( ۹۶/۶/۲۸ ) ، بر صِرف «الزام سیاسی» (نه الزام حقوقی) داشتن برجام صحه گذاشته و می گوید: “نقض برجام به معنای زیر پا گذاشتن یک تعهد روشن «سیاسی» است.”
این نشان می دهد که برجام برای آمریکا ، الزام حقوقی ندارد و در نگاه آمریکا، برجام صرفا یک «برنامه اجرایی» بین دو دولت آمریکا و ایران است لذا هرگاه که علاقمند نباشد می تواند آن را اجرا نکند!! در مقابل، قطعنامه 2231 و ذیل ماده ۴۱ بودن پرونده ایران، موجب الزام آور شدن این برنامه اجرایی برای #ایران شده است.
۲. متن برجام به قدری تشکیکی و #تفسیرپذیر نگاشته شده که راه را برای بازگرداندن تحریم های متوقف شده یا تعلیق شده به بهانه های دیگری نظیر موشکی، تروریسم، حقوق بشر و… باز نگه داشته است.
۳. در برجام هیچ گونه مرجعی برای ارزیابی و اعلام اینکه آمریکا به تعهداتش عمل کرده یا خیر پیش بینی نشده است ولی برای ارزیابی تعهدات ایران، #ساختار_آژانس!! پیش بینی شده است. در این حال، اگر ایران در موضوعی علیه آمریکا (اعم از قبول نداشتن تفسیرهای یک جانبه آمریکا از برجام و قطعنامه 2231 یا اعمال تحریم های جدید و غیره) شکایت کند، موضوع مذکور به کمیسیون مشترک برجام رفته و در آنجا خودِ متهم (آمریکا) به عنوان قاضی پرونده عمل می کند و تمامی تحریم ها بطور اتوماتیک به حالت قبل از برجام بازمی گردد. جالب اینکه ایران کماکان باید به تعهدات خود عمل کند!! بنابر این، استنباط آمریکایی ها از واقعیت مذکور این است که برخلاف ایران، برجام برای آمریکا تعهدی ایجاد نمی کند (یک طرفه بودن برجام).
از این رو :
موضوع عدم الزام حقوقی برجام برای آمریکا و نبودن هیچ گونه تضمین عینی و حقوقی در اختیار ایران (که ناشی از ضعف های متن برجام و عدم توجه دولت به شروط موجود در نامه رهبری به رئیس جمهور می باشد) و اطلاع روحانی از این حفره های بزرگ، ایشان را برای واداشتن آمریکا به اجرای تعهداتش به جای فشار حقوقی، ناگزیر به “دیپلماسی عمومی” نموده است که نمونه آن را در سفر اخیر روحانی به نیویورک مشاهده کردیم.
این است حقیقت برجام …
عبرتهای عاشورا در دشمن شناسی
دوشنبه 96/07/10
عمرو بن حجاج از جمله بزرگان شهر کوفه بود که به امام حسین (علیهالسّلام) نامه نوشت و از ایشان جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آورد. با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، عمرو بن حجاج به خدمت او در آمد. او از کسانی بود که به دستور عبیدالله، هانی بن عروه را به قصر کشاند و موجبات اسارت و بعد شهادت او را فراهم آورد. وی همچنین در پراکنده کردن یاران مسلم بن عقیل تلاش بسیار کرد.
بستن آب بر امام حسین ( ع)
عمرو بن حجاج همراه با سپاهیان کوفه جهت جنگ با امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش عازم سرزمین کربلا گردید و از سوی عمر بن سعد، مسئول ممانعت از رسیدن آب به خیام اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) گردید. نقل شده پس از بسته شدن راه آب، امام (علیهالسّلام) حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسّلام) را به حضور طلبید و به ایشان فرمودند که شبانه و به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده، به سوی فرات رفته آب به خیمهها برسانند.
حضرت عباس (علیهالسّلام) و یارانش در حالی که نافع در جلو آنها در حرکت بود به سوی شریعه فرات به راه افتادند. عمرو بن حجاج زبیدی، که مامور حراست از فرات بود، فریاد زد: «کیستی؟» نافع گفت: «از پسر عموهای تو؛ آمدهایم از این آب که ما را از آن منع کردهاید بنوشیم» عمرو گفت: «گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین (علیهالسّلام) از این آب نبر» اما نافع در جواب گفت: «نه؛ به خداسوگند، تا زمانی که حسین (علیهالسّلام) و خاندان و یاران همراهش، تشنهاند من قطرهای از این آب نخواهم نوشید.» پس میان نیروهای عمرو بن حجاج و یاران امام (علیهالسّلام) جنگ در گرفت که به لطف الهی و به یُمن رشادتهای عباس بن علی (علیهالسّلام) و شجاعتهای نافع بن هلال و دیگران، یاران امام (علیهالسّلام) موفق شدند ضمن کشته و زخمیکردن چندین تن از دشمنان، آب به خیمههای امام (علیهالسّلام) برسانند.
فرماندهی جناح راست
عمرو بن حجاج در روز عاشورا از سوی عمر بن سعد عهده دار فرماندهی جناح راست لشکر کوفه گردید و همراه با یاران تحت امرش به جناح چپ سپاه امام (علیهالسّلام) حمله برد. حملهای که منجر به شهادت جمعی از یاران امام حسین (علیهالسّلام) از جمله مسلم بن عوسجه گردید. نقل شده که پس از کشته شدن گروهی از سپاهیان کوفه در نبردهای تن به تن با یاران امام (علیهالسّلام) در پیش از ظهر عاشورا او با صدای بلند نیروهای خود را که از میان سپاه امام (علیهالسّلام) هماورد میطلبیدند خطاب قرار داد و گفت:
«ای احمقها میدانید با چه کسانی در حال جنگ هستید؟ آنان جنگجویان شهر هستند و قومی هستند که آرزوی مرگ میکنند. هیچ یک از شما به تنهایی به جنگشان نرود بلکه با پرتاب سنگ آنان را از پا در آورید.»
توصیه عمرو بن حجاج مورد پسند ابنسعد قرار گرفت از اینرو دستور داد تا کسی به تنهایی وارد جنگ با یاران امام (علیهالسّلام) نشود.
عمرو بن حجاج آن گاه به یاران امام (علیهالسّلام) نزدیک شد و گفت: «ای اهل کوفه فرمانبرداری و اتحادتان را حفظ کنید و در کشتن کسی که از دین بیرون رفته و با امام (علیهالسّلام) خویش-یزید- مخالفت ورزیده شک نکنید.»
امام حسین (علیهالسّلام) به او فرمود: «ای عمرو بن حجاج؛ مردم را علیه من تحریک میکنی؟ آیا ما از دین خارج شدهایم و شما بر دین ثابت ماندهاید؟ به خدا سوگند زمانی که جانتان را بگیرند و با اعمالتان بمیرید میفهمید کدام یک از ما از دین خارج شده و چه کسی برای سوختن در آتش سزاوارتر است.»
عمرو پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) از سوی عمر بن سعد ماموریت یافت تا به همراه چند نفر دیگر از سران سپاه کوفه سرهای شهدای کربلا را نزد ابن زیاد ببرد.
سرانجام عمرو بن حجاج
در زمان شکلگیری قیام مختار، او به تحریک عبدالله بن مطیع -گماشته عبدالله بن زبیر بر کوفه- پرداخت و از سوی او فرماندهی دو هزار نفر را در جنگ با مختار برعهده گرفت. او همچنین در “یوم السبیع” به کمک دیگر اشراف ناراضی کوفه شتافت و مسئولیت جنگ در محله مراد را به عهده گرفت؛ اما با قبول شکست در برابر مختار و یارانش از کوفه گریخت و راه شراف وواقصه را در پیش گرفت. از آن پس دیگر خبری از او نشد. گفته شده که او خواست به بصره بگریزد؛ اما ترس از شماتت و سرزنش مردم باعث شد به سوی شراف بگریزد اما از شدت تشنگی از پای در آمد هنوز نیمه جانی در بدن داشت که نیروهای مختار سر رسیدند و سر از بدنش جدا کردند.
ادامه ی نمایش بچه های کربلا
چهارشنبه 96/07/05
راوی اوی : امشب حرم آل علی آب ندارد.
راوی دوم از جایش بر می خیزد و به گهواره ای در دست یکی از بچه هاست اشاره می کند و می گوید:
در گوشه ی گهواره گلی تاب ندارد .
راوی اول : به راستی این عطر کدامین غنچه ی خوشبوست که سراسر کربلا را در بر گرفته است
گروه بچه ها : علی اصغر
سرباز شش ماهه ابا عبدالله الحسین علیه السلام
دود اسپند در صحنه پخش می شود. یکی از بچه ها با یک سینی پر از استکان های شیر وارد می شود و به آرامی و به صورت نمادین آن را جلوی بچه ها می گیرد اما بچه ها بر نمی دارند.
راوی اول : مردم اینجا شیر و شربت می دهند
راوی دوم: توی سینی با محبت می دهند
راوی اول: کربلا اصلا چنین صحبت نبود
راوی دوم : صحبت این شیر و آن شربت نبود
راوی اول: حرمله آنجا به جای ظرف شیر
راوی دوم : داشت در دستان خود صد شعله تیر
راوی اول: تا گلوی اصغرِ بی تاب سوخت
راوی دوم : حرمله بر آن گلو یک تیر دوخت
در این لحظه بچه هاکه ایستاده بودند، زانوی چپشان را روی زمین می گذارند و زانوی راستشان را بلند می کنند و با دست راست به گهواره ی پر از گل علی اصغر (ع) اشاره می کنند و بی حرکت می مانند .صدای قرآن عبدالباسط پخش می شود (سوره ی تکویر از اول تا بای ذنب قتلت )
بعد از قرآن بچه ها به صورت دایره ای حرکت می کنند و با سینه زنی شعر گل و غنچه را می خوانند. در مسیر حرکت بچه ها فانوس های کوچک شان به دست شان داده می شود. آنها فانوس شان را به دست چپ گرفته و با دست راست سینه می زنند و می خوانند.
غنچه و گل
گلي كه تشنه باشه روي زبون ميياره
ولي همه ميدونند غنچه زبون نداره
(علي لالا لالايي علي لالا لالايي)۲
گل لب غنچه شو ديد اون دل تنهاش گرفت
گل اومد و غنچه رو رو برگ دستاش گرفت
(علي لالا لالايي علي لالا لالايي)۲
گفت: «جماعت بگيريد غنچهمو سيراب كنيد
لباي پژمردهشو يه ذرّه شاداب كنيد
(علي لالا لالايي علي لالا لالايي)۲
غنچه لب تشنهشو وا ميكنه ميبنده
گل كه نيگاش ميكنه غنچه فقط ميخنده
(علي لالا لالايي علي لالا لالايي)۲
صداي گل كه پيچيد توي گوش زمونه
يه مرد نامرد اومد غنچهرو كرد نشونه
(علي لالا لالايي علي لالا لالايي)۲
تير بلا كه اومد غنچهرو بيخبر زد
غنچه رو دستاي گُل شكفت و بال و پرزد
(علي لالا لالايي علي لالا لالايي)۲
نمایش کوتاه برای محرم
چهارشنبه 96/07/05
نام نمایش : بچه های کربلا (مناسب برای شب هفتم محرم)
بازیگران : راوی اول، راوی دوم و گروه بچه ها(کسانی که با هم می خوانند)
لوازم مورد نیاز : پیراهن سفید برای راویان با شال مشکی (دشداشه ی عربی هم مناسب است)
پیراهن مشکی و شال سبز و سربند برای گروه بچه ها، گهواره ای پر از گل های گلایل سفید و صورتی، فانوس های کوچک، طبل، سنج، دوهل،منقل ذغال و اسپند، یک سینی پر از استکان یا لیوان یک بار مصرف پر از شیر، صدای قرآن بخش اول سوره ی تکویر استاد عبدالباسط، صدای نی
گروه بچه ها، در یک صف پشت سر هم در حالی که به آرامی و با دست راست بر سر می زنند با ذکر « حسین جانم، حسین جانم» وارد صحنه می شوند و در یک ردیف رو به تماشاگران می ایستند. صدای بچه ها کم کم آرام و آرام تر می شود و وقتی همه ساکت شدند، راویان شروع می کنند. راوی اول سمت راست تماشاگران و راوی دوم سمت چپ تماشاگران ایستاده است.
راوی اول : بسم الله الرحمن الرحیم
راوی دوم: یا رحمان و یا رحیم
راوی اول : اینجا کربلاست
راوی دوم : و ما
بچه ها : بچه های کربلا
صدای سنج بلند می شود.
راوی اول : سلام بر حُسَین
راوی دوم : سلام بر اولاد حسین
راوی اول : علی اکبر، علی اصغر
راوی دوم : و سلام بر برادر باوفایش عباس
گروه بچه ها به احترام زانو می زنند ( زانوی چپ شان را روی زمین می گذارند و زانوی راست شان را بلند می کنند و در حالی که دست راست شان را رو به بالا گرفته اند، می خوانند ) :
علمدار کربلا ، ساقی لب تشنگان
با صدای سنج بچه ها دو زانو بر زمین می نشینند.
صدای طبل تند و پی در پی زده می شود. راوی یک از جای خود حرکت کرده و به سمت راست خود رفته و می گوید:
اون روز وقتی فهمید بچه های حسین تشنه هستند
راوی دوم که ایستاده بود به سمت مخالاف راوی اول یعنی سمت چپ خود می رود و می گوید :
وقتی صدای العش بچه های حسین رو شنید
راوی اول جلو تر می آید و روبه تماشاگران می استد و می گوید:
استاد و محکم به تمام بچه های خیمه قول داد که عمو می ره و براتون آب می یاره
راوی دوم در حالی که خم می شود و به صورت نمادین مشکی را از زمین بر می دارد:
مشک را برداشت ، سوار بر اسب شد و به سوی فرات حرکت کرد.
صدای طبل ، سنج و دوهل نظامی به صورت سه ضرب که در هیئت های زنجیر زنی معمول است بلند می شود ( سه بار تکرار می شود)
راوی اول در حاتلی که دست راست را سایبان چشمانش کرده است با شوق فریاد می زند: : عباس !
عباس حسین به فرات رسید!
صدای بچه ها: عمو عمو عمو جان ، عمو عمو عمو جان
راوی دوم که ایستاده بود ، زانو می زند و دستانش را انگار که پر از آب است روبرویش می گیرد.
راوی اول : دستان مبارکش را پر از آب کرد
انگار صدایی می گفت :
صدای بچه ها : بخور عباس !
تا سیراب شوی و از خیمه های حسین مواظبت کنی.
راوی دوم همان طور به دستانش خیره شده است.
راوی اول قدمی بر می دارد به طرف راوی اول : اما ! اما انگار ندایی در درون عباس فریاد می زد :
صدای بچه ها بلند و محکم : نخور عباس !
چگونه تو سیراب باشی غنچه های حسین لب تشنه باشند!
راوی اول :
آب را برروی آب ریخت مشک را برداشت و به سوی خیمه های حسین حرکت کرد.
صدای طبل ، سنج و دوهل نظامی به صورت سه ضرب که در هیئت های زنجیر زنی معمول است بلند می شود ( سه بار تکرار می شود)
بعد از قطع شدن صداها فقط طبل به صورت تند و پی در پی ولی با شدت کم زده می شود تا صدای راوی شنیده شود.
راوی اول : به دور ها اشاره می کند، انجا را نگاه کنید !
عباس را محاصره کردند !
راوی دوم ، دور خوردش می چرخد و به اطرافش نگاه می کند.
خدای من !
چه مبارزه ای ؟
راوی دوم که نقش عباس را دارد، با صدای طبل و سنج و دوهل سه ضرب ، به صورت نمادین شمشیر می زند.
راوی اول : وای خدای من !
دستدستان نازنینش!
بچه ها در حالی که دو زانو بر زمین نشسته اند، دستانشان را بالا می آورند و با هم می گویند: دستان نازنینش !
راوی اول : چشمان مبارکش !
بچه ها دو دست را روی چشمانشان می گذارند و می خوانند : چشمان مبارکش !
بعد سرها را خم کرده روی زانوهایشان می گذارند.
صدای نی پخش می شود.
راوی دوم بر زمین نشسته و دو دستش را روی چشمانش گرفته و سرش را خم کرده و روی زانوانش گذاشته است.
راوی اول پشت سر راوی اول قرار می گیرد.
راوی اول : امام حسین علیه السلام وقتی صدای برادرش عباس را شنید، خود را به او رساند و فرمود:
برادرم عباس !
برخیز تا تو را به خیمه ببرم !
اما انگار عباس می گفت :
صدای بچه ها آرام و حزن آلود:
ای برادر !
مرا به خیمه مبر !
چرا که از کودکانت خجل و شرمسارم !
راوی اول : و خداوند به علمدار کربلا دو بال داد تا در بهشت با فرشتگان به پرواز در آید.