تنها دژی که قدرت علمی شگفتانگیز بشر نمیتواند آن را تسخیر کند
در مقابل قدرت علمی و فنی بشر، هیچ دژ تسخیرناپذیری وجود ندارد جز یکی؛ آن دژ روح و نفس آدمی است. کوه و صحرا و دریا و فضا و زمین و آسمان، همه در قلمرو قدرت علمی و فنی بشر است. تنها مرکزی که از این قلمرو خارج است، نزدیکترین آنها به آدمی است. مطیع کردن و مسخّر ساختن این دژ به قول مولوی: کار عقل و هوش نیست، «شیر باطن سُخره خرگوش نیست».
از قضا خطرناکترین دشمنان آسایش و آرامش، امنیت و عدالت، آزادی و مساوات، و بالأخره خوشبختی و سعادت بشر در همین دژ پنهان شده و کمین کرده است: «اعْدی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتی بَینَ جَنْبَیک». بزرگترین دشمنان تو همان نفس توست که میان دو پهلوی توست.
بشر امروز پس از این همه موفقیتهای علمی، دردمندانه مینالد. از چه مینالد؟ کسریها و کمبودهایش در کدام ناحیه است؟ آیا جز در ناحیه خُلق و خوی و «آدمیت» است؟
انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاهترین دوران سیاه خویش بازگشته است.
استاد مطهری، سیری در سیرۀ نبوی، ص14-13
کلاه ﻗﺮﻣﺰﯼ: ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯼ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺪﺍﺧﻼﻗﻪ؟
کلاه ﻗﺮﻣﺰﯼ: ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯼ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺪﺍﺧﻼﻗﻪ؟
ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ: ﺑﭽﻪﻫﺎﺵ ﻧﻤﯿﺎﻥ بهش ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻦ.
ﮐﻼﻩ ﻗﺮﻣﺰﯼ: ﺍﺯ ﺑﺲ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ ﺑﻮﺩﻩ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻩ!
ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ: ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺍﺯ بس تنها ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ ﺷﺪﻩ.
«چرا بسیاری از دانشمندان غرب خداناباور هستند؟»
یکی از دلایل بسیار مهمی که برخی از دانشمندان را به سوی الحاد سوق می دهد، عدم ِفهمِ دقیق از متون الهیات است.
بسیاری بر این باور هستند که الهیات یا همان مابعدالطبیعه، سنگین ترین بخش از علوم فلسفی متداول بوده است؛ از این رو فلاسفه ابتدا منطق میخواندند، سپس علوم طبیعی که شامل فیزیک شیمی و مانند آن را و سپس وارد الهیات میشدند.
سنگینی مباحثِ بخش الهیات بیشتر به خاطر غیر مادی بودن تمامی مفاهیم (مانند خداوند، وحی، عقل و …) می باشد. از این رو بیراه نگفته ایم اگر ادعا کنیم که بسیاری از دانشمندان، مباحث سنگین و دقیق الهیات را نفهمیده اند و از این رو به الحاد و انکار خدا دچار شده اند، حتی اگر در علوم دیگر، کاملاً حاذق نیز باشند.
اما یک شاهد برای این مدعی می آوریم: ابن سینا از معدود نوابغ روزگار، پیرامون سنگینی مباحث الهیات این چنین مینویسند:
«پس از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب مابعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم، ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرضِ نویسنده را از آن سخنان درنمییافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم. چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقتِ آن پی نبرده بودم. چهرهٔ مقصود در حجابِ ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست. یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم کتابفروشِ دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت به من درخواست کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از برداشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاسِ خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم.»
باید دقت داشت که بو علی سینا هنگامی که این جمله را گفته بود، بر علومی چون پزشکی، فیزیک و مانند آن خبره و چیره بوده است.
در نتیجه باید بگوییم که با احترام به دانشمندان بزرگی که در زمینه های گوناگون علمی بوده اند و هر کدام کشفیات و پیشرفت های مثمر ثمری داشته اند، اما الهیات نیز برای خود علمی مستقل است که شخص برای فهم آن و اظهار نظر در آن، باید بر آن تسلط داشته باشد و متاسفانه چنین تسلطی در میان اکثر دانشمندان علوم طبیعی چون فیزیک، زیست شناسی و … وجود ندارد.
و این مطلب نیز توهین به آنان نخواهد بود، زیرا آنان، علم خود را مطالعه کرده و پیش برده اند و زمانی برای خواندن و پرداختن به الهیات نداشته اند.
قومی که در اگر و ای کاش ماندند...
وقتی فرزند امام حسین علیه السلام در وسط میدان مبارزه است و «هل من ناصرٍ ینصر نی؟» ندا می دهد، اگر ما ندای او را نشنیده بگیریم و از حوادث زمانه ی خویش غافل بمانیم و موقعیت زمان و دشمنان را نسبت به خویش تشخیص ندهیم، و هنوز در فضای «اگر» و «ای کاش» خود باشیم، به امام شهید شده ی خویش فایده ای نرسانده ایم و امام زمان زنده ی خود را بی یاور رها کرده ایم.
انسان ها معمولاً بیشتر نگاه به گذشته دارند. آنان معمولاً دو کلمه ی «اگر» و «ای کاش» را زیاد بکار می برند. اگر می خواهید ببینید فلان شخص چقدر غرق در گذشته است، در فرهنگ گفتارش این دو کلیدواژه را جستجو کنید. معمولاً چند برابر واژه های گفتاریِ هر فرد، رشته های افکار اوست که به صورت واژه تلفظ نمی شوند و فقط به صورت فکر در ضمیر خودآگاه باقی می مانند. همچنین انبوهی از معانی این کلیدواژه که بطور کامل شخصیت فرد را تشکیل می دهند، در ضمیر ناخودآگاه باقی می مانند و هرگز به ضمیر خودآگاه و به صورت افکار یا گفتار جلوه نمی کنند.
بنابراین انسان ها (در مورد هر چیزی) بیش از آن چه می گویند، در ضمیر خودآگاه خود در مورد آن فکر می کنند و بیش از آن چه که فکر می کنند، هستند (در ضمیر ناخودآگاه).
مقصود از این نوشتار، آگاهی از حوادث زمان و هشدار دادن به بعضی از دیندارانی است که ممکن است در «گذشته» و «ای کاش» بمانند و در حسرت یاری امامِ قبلی خود، از یاریِ امام حاضر خویش، غافل و محروم گردند.
هشدارنماد بدحجابی
بیرون گذاشتن گوش چپ نماد نیمه فاحشگی!
بیرون گذاشتن گوش راست نماد رابطه زن با زن!
بیرون گذاشتن هر دو گوش نماد فاحشگی تمام!
از سخنان دکتر سعید عزیزی
شاید حق داره وقتی فردی غیر ایرانی که با این نمادها آشنایی کامل داره و فلسفه اون رو میدونه ، وارد ایران میشه فکر کنه ایران پر فاحشه است!
حال اینکه در این جنگ نرم ، تنها دختران معصومی که از همه جا بی خبرند و فقط کورکورانه تقلید میکنند ، هدف دشمنی که دیوانه وار نماد گر است واقع شدند!!!!
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.