چه کسی خدا را به وجود آورده؟ (قسمت دوم)
علوم شناختی در عرصهی مقولات عقلی که اصطلاحاً به آن فلسفه نیز گفته میشود، ابتدا هیچ کاری با مصادیق (خدا، ماده و …) ندارد، بلکه در مورد اصل “وجود بما هو وجود” و اقسام آن بحث میکند. به عنوان مثال میگوید:
بر اساس بدیهیاتِ اولیه ی عقل و نیز براهین، وجود یا واجب است یا ممکن یا علت العلل است، یا علت برای وجودی دیگر و یا معلول، حال خواه مصداق هر کدام خدا باشد و یا غیر خدا.
مباحث عقلی، برای هر کدام تعاریفی دارد که مستدل میباشد. سپس میتوان برای هر تعریفی اسمی خاص را بیان داشت و یا هر مصداقی را در قالب یک یا چند تعریف قرار داد.
بنابراین، وقتی در شناخت و تعریف عقلی، وجود واجب الوجود، علت العلل و … شناخته شد و ثابت گردید، معلوم میشود که «وجود بدون به وجود آورنده»، همیشه مورد قبول بوده و ادعای جدیدی نمیباشد و گریزی از آن هم نیست.
پس از شناخت عقلی، نوبت به شناخت مصداق یا مصادیق میرسد. در این بخش نیز باید ادعا، عقلی، منطقی و علمی باشد، نه این که یک شعار برای سفسطه.
به عنوان مثال: نمیشود گفت: چون بالاخره و به ناگزیر عقل وجود بدون خالق و به وجود آورنده را قبول دارد، پس ما بگوییم: شاید آن مداد است؟! خیر، هر مادهای با وجودش نشان میدهد که “واجب الوجود” نیست! با تغییر و از بین رفتن حالت اولش، نشان میدهد که ازلی نیست! و خلاصه با تمام وجودش، گواهی میدهد که “هستی و کمال محض” نیست و هستی عین ذات او نمیباشد، پس از نوع «ممکن الوجود»هاست و باید برای پیدایش آن، علت دیگری در کار باشد.
به مصداق حقیقی “واجب الوجود"، که باید هستی محض باشد، ما به فارسی میگوییم «خدا» در آلمانی به او “Gut ” و انگلیسی به او «God» گفته میشود.
اسمای ذاتی و یا صفاتی و فاعلی دیگری هم دارد که به آنها شناخته میشود، مانند: حیّ، علیم، حکیم، جمیل، جلیل، خالق، مالک، رازق، رب، محیی و ممیت و رحمان و رحیم و …
بنابراین، “اسم = نشانه"، همیشه پس از تعریف ویژگیهای مصداق میباشد و مصداق نیز باید با حقیقت وجودی تطابق داشته باشد، وگرنه خطا رخ میدهد!
و البته همین خطاها سبب میشود که مردمان به سراغ “اله"های دروغین و اربابان کاذب بروند…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1396/05/26 ساعت 06:29:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |