چرا این غصه قصه شده؟؟؟؟
چیزی برای گفتن نیست به خودم نگاه می کنم ،هنوز یک بار هم ندیدمتان ،حتی خوابتان را…اما هنوز
دق نکرده ام…یعنی اندازه آب خوردنی شما را …باید از خجالت آب شوم…وقتی دروغ می گویم که تشنه ام؟
اگر شیعیانمان به قدر آب خوردنی ما را می خواستند ظهور ما به تأخیر نمی افتاد.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1396/04/25 ساعت 08:50:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید