مقام ولایت در عرفان
هدف در راه سلوك «انسان كامل» شدن است كه با «تكميل اسفار اربعه» صورت ميپذيرد، ولي سفر اول مهمتر است كه سلوك در آن اختياري است. پايان اين سفر «معرفى الله» است و چون مقصود از اين معرفت، شناخت شهودي است، سالك واصل به مقام معرفت، به «لقاء الله» بار مييابد.
«معرفى الله» جز با «معرفت نفس» ممكن نيست كه: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» و معرفت حقيقت نفس جز با «فنای فی الله» كه با «تجلی ذاتی ربّانی» حق انجام ميشود، صورت نميپذيرد. فنا با جذبه و تجلّي صورت ميگيرد، نه با تلاش و كوشش ارادي. آنجا وادي ترك اراده است، نه تصميم و اراده و البته غالب اوليا از مقام فنا گذشته و به مقام «بقاي بالله» ميرسند. دستيابي به مقام فنا جز با «ترک اراده» ميسور نيست. انسانِ واصل به مقام فنا به «حق اليقين» ميرسد و به «وطن اصلي» خويش بار مييابد. مگر نه آن است كه انسان از خداست و به سوي او باز ميگردد. «انّا لله و انا اليه راجعون». اين چنين انساني به «مقام توحيد» رسيده و «موحّد واقعي» گشته است و چون توحيد عين ولايت و ولايت عين توحيد است، چنين سالك نيكبختي به «مقام ولايت» راه يافته و «ولي الله» گشته است. مقام ولايت و توحيد همان «جنى الذات» است كه به مراتب از جنت اسما و صفات برتر است، چه رسد به جنت فعل .
در اين مقام است كه سالك توفيق «تصحيح خيال» مييابد و ميفهمد، بلكه ميبيند و مييابد كه «ليس في الدار غيره ديّار».
اين همه عكس می و رنگ و مخالف كه نمود
يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد
(حافظ)
در اين مقام سالك ميفهمد و مييابد كه معرفت خدا آنچنان كه او هست ممكن نيست و «عنقا شكار كس نشود» و لذا دام باز ميگيرد و به «عجز از معرفت الله» اعتراف ميكند. البته اين اعتراف به عجز با اعتراف به عجزِ سالك غير واصل يا انسان غير سالك فرسنگها فاصله دارد و حتي قابل قياس نيست
سالكي كه به مقام فنا (پايان سفر اول) رسيد، اگر توفيق حقّ، رفيق او گردد و خداي متعال براي او كمال برتر مقدّر كرده باشد، به مقام بقا ميرسد و در درجات بقا سير ميكند تا «اسفار اربعه» را تكميل كند و در اين صورت «خليفى الله» ميگردد و «كون جامع» ميشود و در يك كلمه «انسان كامل» و بلكه «انسان» ميشود، زیرا كسي كه به اين مقام منيع راه نيافته، تمامی قوا و استعدادهايش به «فعليت تامه» نرسيده و قهراً «انسان» به تمام معني الكلمه نمیباشد.
بالاترين منصب چنين انساني اين است كه اجازه دارد به «وصف پروردگار» بنشيند و خدا را توصيف كند:
«سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» ؛
زيرا اين انسان به مقام «مخلَصين» دست يافته و گاه از آن گذشته و در مقام «صُلوح» متمكّن گشته است. چنين انسانی بیشک در «حرم امن الهی» غنوده و «عبد محض» پروردگار گشته و منقبت «قرب فرائض» را دارا شده است.
منبع :رساله سیر و سلوک
آیت اله علی رضایی تهرانی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1398/05/21 ساعت 07:23:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |