لزوم رفتار مناسب در قبال حوادث و ابتلائات زندگی (2)
بنده یک درسی را از یک استادی گرفتم یک زمانی؛ می گفتند که وقتی خدا چیزی پیش پایت قرار می دهد، از آن فرار نکن، نگاهش می کنی می بینی کار است. خب، این را رد می کنی، موضوع دوم را هم خدا قرار می دهد؛ می گویی کار است وقت آدم را می گیرد، از این هم عبور می کنی؛ اما دقت کن از هر کدام که عبور می کنی موضوع بعدی سخت تر از قبلی است. می دانی راحت ترین کار چیست؟ آدم بمیرد! زحمتی که نکشیده! دنیا زحمت دارد، ولی موضوع این است که در همان بخش اول انسان وارد بشود و وظیفه اش را انجام بدهد و البته ناملایمات ممکن است داشته باشد، فشار داشته باشد.
اگر ما بر منطق آسایش دنیا بخواهیم حرکت بکنیم، عقل می گوید نباید با اباعبدالله همراهی بکنیم. عقل به ما می گوید خانم های خاندان حسین صلوات الله علیه اشتباه کردند نعوذ بالله. تکلیف از اول روشن است. چرا باید در مسیری بروند که شهید هم نمی شوند، اسیر می شوند، پیوسته دارند تحقیر می شوند، چرا؟ امام ضمن این که آنها دارند اذیت می شوند زاویه ای از نگاه را باز می کند که در آن زاویه از نگاه شما می بینی او دارد لذت می برد.
خدا مرحوم آیت الله حق شناس را رحمت کند؛ فکر می کنم حدود سال ۷۷ یا ۷۸ بود؛ ایشان می فرمود که در بستر بودم حضرت تشریف آوردند یک نامه به من نشان دادند، فرمودند این پرونده ی شما تا آخر عمرت هست، نگاه بکن. ایشان می گفت نگاه کردم دیدم هرچی هست بیماری و درد است. من همین طوری در حالت معمول هزارتا مشکل دارم، این تا آخر عمر! خیلی سخت است. بعد ایشان می فرمودند که حضرت فرمودند قبول داری این طوری برویم جلو؟ گفت یک نگاه کردم گفت بله آقا! هرچی شما بگویی قبول دارم! از سال ۷۸ تا ۸۶ – هشت سال – که این ماجرا اتفاق افتاد، دیگر ایشان روی خوش ندید…
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1396/04/28 ساعت 08:53:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |