شرح حکمت 107نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
و قال علیه السلام رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لَایَنْفَعُهُ.
چه بسیار دانشمندى که جهلش او را کشته، در حالى که علمش با اوست؛اما به حالش سودى نمىبخشد.[۱]
شرح و تفسیر عالم جاهلمنش
در این گفتار حکیمانه و کوتاه و پرمعنا امام به عالمان بىعمل و آلوده به رذائل اخلاقى اشاره کرده مىفرماید: «چه بسیار دانشمندى که جهلش او را کشته در حالى که علمش با اوست؛ اما به حالش سودى نمىبخشد»؛
(رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لَایَنْفَعُهُ)
. همانگونه که در بالا اشاره شد امام علیه السلام در این عبارت کوتاه و پرمعنا از عالمان نادانى سخن مىگوید که جهلشان قاتل آنها شده است در اینکه چگونه علم و جهل در وجود آنها جمع مىشود تفسیرهاى مختلفى مىتوان بیان کرد.
از همه روشنتر اینکه علم اگر با عمل همراه نشود همچون جهل است، بنابراین نکوهش امام علیه السلام از عالمانى است که از علم خود بهره نمىگیرند و به آن عمل نمىکنند و سبب هلاکت مادى و معنوى آنها مىشود.
در حدیثى در کتاب شریف کافى از امیر مؤمنان على علیه السلام مىخوانیم که
«إنَّ الْعالِمَ الْعامِلَ بِغَیْرِهِ کَالْجاهِلِ الْحائِرِ الَّذى لا یَسْتَفیقُ عَنْ جَهْلِهِ؛
شخص عالمى که به علمش عمل نکند مانند جاهل سرگردانى است که از بیمارى جهل بهبود نمىیابد.
سپس حضرت در همان روایت مىفرماید:
«بَلْ قَدْ رَأیتُ أنَّ الْحُجَّهَ عَلَیْهِ أعْظَمُ وَالْحَسْرَهُ أدْوَمُ؛
بلکه حجت الهى را بر او بزرگتر و حسرت او را پایدارتر دیدم».[۲]
همین عبارت با اندک تفاوتى در ذیل خطبه ۱۱۰ نهجالبلاغه نیز آمده است.
در حدیث دیگرى در غررالحکم از همان حضرت مىخوانیم:
«عِلْمٌ لا یُصْلِحُکَ ضَلالٌ وَمالٌ لا یَنْفَعُکَ وَبالٌ؛
دانشى که تو را اصلاح نکند گمراهى است و ثروتى که تو را (در راه خشنودى خدا) سودى نبخشد بدبختى است».[۳]
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «جهل» صفات جاهلانهاى مانند غرور و تکبر و خودخواهى و سودجویى و ریاکارى باشد؛ هر گاه علم با این صفات نکوهیده جاهلانه همراه گردد عالم را به نابودى مىکشاند، همانگونه که در طول تاریخ مصادیق زیادى دارد. آیا طلحه و زبیر عالم به احکام اسلام و قرآن نبودند؟ آیا موقعیت على علیه السلام را در اسلام و نزد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نمىشناختند؟ چه شد که علمشان سودى به آنها نبخشید؟ آیا جز این است که جاهطلبى و پیروى از هواى نفس آنها را به جنگ جمل کشانید و نه تنها علمشان به حالشان سودى نداشت، بلکه صفات جاهلانه آنها سبب مرگشان در دنیا و مجازاتشان در آخرت شد. حدود هفده هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند و هرگز به مقصدشان نیز در دنیا نرسیدند.
نیز احتمال مىرود منظور این باشد که ظواهرى از علم دارد ولى به عمق آن نرسیده است و به تعبیرى دیگر، علم او فاقد بصیرت است همانگونه که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم:
«الْعامِلُ عَلى غْیرِ بَصیرَهٍ کَالسَّائِرِ عَلى غَیْرِ الطَّریقِ فَلا تُزیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ مِنَ الطَّریقِ إلّا بُعْداً؛
آن کس که بدون بینش و بصیرت عمل مىکند همانند کسى است که در بیراهه گام بر مىدارد، چنین کسى هر قدر تندتر برود از راه اصلى دورتر مىشود».[۴]
جمع میان این تفسیرها نیز مانعى ندارد.
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
ابومخنف مورخ مشهور که سالهاى قبل از مرحوم سیّد رضى مىزیسته در کتاب الجَمَلَ شأن ورودى براى این گفتار حکیمانه بیان کرده است. وى مىگوید زمانى که« طلحه» و« زبیر» به همراهى« عایشه» از مدینه به سوى بصره( براى آتشافروزى جنگ جمل) حرکت کردند امیر مؤمنان على علیه السلام خطبهاى خواند و در آخر آن خطبه فرمود:« وَ إنَّهُما- یعنى طلحه و زبیر- لَیَعْلَمانِ أنَّهُما مُخْطِئانِ وَ رُبَّ عالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَعِلْمُهُ مَعَهُ لا یَنْفَعُهُ؛ این دو مىدانند که خطاکارند( ولى هواپرستى بر چشم بصیرت آنها پرده افکنده) و چه بسیار افراد دانایى که جهلشان آنها را کشته در حالى که علمشان با آنهاست و سودى از آن نمىبرند» در کتاب مصادر نهجالبلاغه بعد از بیان این داستان مىافزاید: مرحوم شیخ مفید در ارشاد نیز این کلام حکیمانه را نقل کرده و همچنین آمدى در غررالحکم.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴ ص ۹۹).
[۲] . کافى، ج ۱، ص ۴۵، ح ۶٫
[۳] . غررالحکم، ح ۱۹۳٫
[۴] . من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۱٫
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1396/06/01 ساعت 04:43:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |