موضوع: "سیاسی"
اسلام رحماني؟
شنبه 96/06/04
سلام ـ در بحث اسلام رحماني ميتوان گفت كه اين شعار فقط در مقابل نهادهاي حقوق بشري مطرح شده و صرفا مصرف خارجي دارد و مصرف داخلي ندارد؟يعني ما در فضاي بين المللي شعاري را مطرح كنيم براي عدم تخريب اسلام توسط داعش ـ از طرفي بحث ليبرال كردن جامعه داخل و تناقض رفتاري بين كافر دشمن و كافر غير دشمن نيز هست ـ لطفا اين مبحث رو براي بنده كالا تشريح كنيد
چند سالی است که در ادبیات سیاسی کشور مفهومی تازه بنیاد تحت عنوان «اسلام رحمانی» رد و بدل میشود که در نگاه اول یکی از ابعاد اسلام عزیز یعنی لطف و رحمانیت و محبت،در ذهن انسان تداعی میکند.این مفهوم که عمدتاً از سوی جریانهای سیاسی نزدیک به محافل ليبرال،ابعاد پنهان فراوانی دارد که بررسی و تحلیل آن میتواند اهداف و مقاصد طرّاحان آن را تا حدی روشن نماید.موضعگیری صریح رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از دانشجویان در روز ۲۰ تیر ۱۳۹۴، نشان از اهمیت این موضوع داشت.در این دیدار ایشان «اسلام رحمانی» را مفهومی با ظاهر زیبا امّا با باطنی غیر اسلامی معرفی نمودند و به جوانان و جریانهای سیاسی کشور درباره کاربرد این مفهوم هشدار دادند.
پرسشگر ارجمند، با توجه به پرسش در دو بخش به ارائه ي پاسخ مي پردازيم.بخش نخست:اسلام رحماني لازم است توجه داشته باشيد طرح موضوع اسلام رحماني اساسا نه از سوي مدافعين و معتقدين به نظام اسلامي بلكه از سوي معارضين آن و براي تخطئه ي برخي عملكرد ها در نظام جمهوري اسلامي صورت گرفت.بنابر اين برخلاف تصور شما مفهوم «اسلام رحماني» دقيقا با هدف گرفتن نظام اسلامي،با بهانه هاي حقوق بشري طرح گرديده است.به خاطر اهميت بحث مناسب مي دانيم در اين بخش به صورت تفصيلي مساله ي اسلام رحماني را مورد كنكاش قرار دهيم.نظريه پردازان تفكر اسلام رحماني، اسلام خود تفسيري و انحرافي خويش را در قالب كلمات زيبا و قرآني پوشاندند تا كمترين تنش را به وجود آورند و بدون حساس كردن جامعه نسبت به ابعاد انحرافي اين قرائت، آن را در سطح جامعه ترويج و نهادينه كنند. واژهاي كه در ابتدا ميتواند ناظر به نشان دادن يكي از ابعاد اسلام عزيز يعني لطف و رحمانيت و محبت، در ذهن انسان تداعي شود ولي پشت صحنه طرح آن و موارد استعمال آن با رويكردي خاص نشان از مفهوم و منظور ديگري دارد. ابعاد هستي شناسي،انسان شناسي و روش شناسي اسلام رحماني 1- بهشت پنداري جهان جهنمي؛ بعد هستي شناسي اسلام رحماني: در بعد هستي شناسي اسلام رحماني معتقد است كه تمام عناصر موجود در جهان عناصري همسو با يكديگرند و هيچ تضاد و تزاحمي در عالم نيست؛ يعني جهان مانند بهشت است و نيازي به بغض و خط كشي خودي و غير خودي نيست. اما واقعيت اين است كه در جهاني كه بهشت نيست و تضاد فكري و ستيز عملي ويژگي برجسته آن است، راهي جز شناخت مصالح و مفاسد و شوق به مصالح و بغض نسبت به مفاسد وجود ندارد. 2- اومانيسم ؛ بعد انسان شناسي اسلام رحماني نگاه اسلام رحماني به انسان يك نگاه اومانيستي است. در اين نگرش انسان محور و مدار همه چيز و خالق همه ارزشها است. بر خلاف نگاه دين كه «خداوند» را مدار و محور همهي ارزشها تلقي ميكند و اگر به انسان حق تعيين سرنوشت ميدهد، در محدودهاي است كه خداوند تعيين و مشخص كرده است. اومانيسم اول انسان را به جاي خدا مينشاند و آنگاه وي را به گونهاي تعريف ميكند كه كاملاً ماديگرايانه است. انديشه اومانيسم انسان را همان «من طبيعي» ميداند. بنابراين وقتي از حقوق انسان سخن ميگويد، منظور فقط حقوق طبيعي يعني حيات، آزادي و مالكيت است. بنابراين اومانيسم به معناي«اصالت انسان» در برابر «اصالت خداوند» و «اصالت راي انسان» در برابر « اصالت وحي خداوند» زير بناي انسان شناسي اسلام رحماني است. 3- هرمنوتيك؛ بعد روش شناسي اسلام رحماني غربيها مباحثي تحت عنوان هرمنوتيك در جمعهاي روشنفكري مطرح كردند تا بتوانند تفسيرهاي خود از اسلام و هر دين ديگري را انجام دهند و بدان مشروعيت ببخشند. امروزه تحت عنوان اسلام رحماني ميگويند كه ما از اسلام فقط رحمانيتش را ميفهميم و غضبش را برداشت نميكنيم و اين برداشت ما از اسلام يك برداشت درست است. آنها ميگويند هركسي ميتواند برداشت خودش را داشته باشد كه از دل اين نوع برداشتهاي متنوع از اسلام بحث «صراط هاي مستقيم» بيرون آمد. هدف اين بود كه حس تعصب نسبت به دين و مقاومت بر ارزشهاي ديني را بشكنند و همه نسبت به دين حالت تساهل و تسامح پيدا كنند. درحاليكه تعصب صحيح يعني اينكه انسان متدين نسبت به مقدسات، باورها و آموزههاي ديني احساس مسئوليت داشته باشد و از آنها دفاع كند. اين ترفندي كه تحت عنوان هرمنوتيك و برداشتهاي متفاوت از دين و صراطهاي مستقيم سالهاست شروع شده، بدان جا منجر شد كه قرآني در آمريكا چاپ شد كه آيات جهاد قرآن را از آن حذف كردند و فقط آيات رحماني را باقي گذاشتند. توجيه شان براي اين اقدام اين بود كه زمان، زمانه تمدن است و زماني كه قرآن حرف از «قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ» ميزند زمانهاي بوده است كه اسلام مواجه با انسانهاي وحشي و جاهل است؛ اما امروزه همه انسانها متمدن شده اند و درنتيجه آن دستورات اسلام مربوط به اين زمان نيست. 4- شعار اسلام رحماني؛ مصداق سطحي نگري رهبر انقلاب در بحث تاثير گذاري تشكل هاي دانشجويي،ضمن بيان اهميت اين تشكل ها در تصميم سازي به رغم عدم حضور در نهادهاي تصميم گيرنده به آسيب شناسي اين گروه ها پرداخت.يكي از آسيب هاي گروه هاي دانشجويي سطحي نگريستاگر تشكّلهاي دانشجويي و جريان دانشجويي بخواهند يك چنين تأثيرگذارياي را بهدست بياورند، الزاماتي دارد؛ اين الزامات را بايد رعايت كنند. يكي از اين الزامات عبارت است از كار بر روي مفاهيم اسلامي، يعني عمقي روي مسائل كار كردن؛ سطحي نگري ضرر ميزند.( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) رهبر انقلاب يكي از مصاديق اين سطحي نگري را شعار اسلام رحماني مي داند.البته مي توان در اين مورد اين آسيب را به موارد ديگر تعميم داد زيرا افراد گوناگون در مناصب مختلف به اسلام رحماني از سر آگاهي يا عدم آگاهي اشاره كردند. اهداف سه گانة اسلام رحماني 1- هدف اوليه اسلام رحماني: ليبراليزه كردن اسلام درست است كه به كار بردن اسلام رحماني لزوماً به معني قرائت ليبرالي از اسلام نيست ولي از آنجايي كه استفاده از اين واژه تا حدود بسيار زيادي مفهوم نفي ديگر ابعاد اسلام را به دنبال دارد، ميتوان به كار بردن آن را قائل بودن به قرائت ليبرالي از اسلام دانست؛ قرائتي كه نقش دين را نهايتاً در حوزههاي فردي ميداند آن هم به دليل آزادي فرد در انتخاب دين و نه به دليل اصالت دين يا وحياني بودن آن . قرائتي كه نقش دين را در اداره جامعه به هيچ عنوان پذيرا نيست چراكه با انديشه ليبرالي، دين در حوزه اجتماعي مانع آزاديها و خواستهاي فردي ديگر افراد جامعه خواهد بود و اصل اساسي ليبراليسم يعني آزادي بيقيد و شرط و خواست نفساني انسانهاي ديگر جامعه زير سؤال ميرود. ليبراليسم هيچ بايد و نبايدي را خارج از اراده فرد نميپذيرد، حال آنكه در اسلام بايد و نبايد وجود دارد و مسلمان قائل به رعايت بايد و نبايدهاي آن و ملتزم به آن است. رهبر انقلاب در ريشه يابي اين تفكر،آن را نشات گرفته از ليبراليسم و ليبراليسم را در اومانيسم اروپا مي داند اين اسلام رحماني يك كليدواژهاي است براي معارف نشئتگرفتهي از ليبراليسم، يعني آن چيزي كه در غرب به آن ليبراليسم گفته ميشود…. اگر اسلام رحماني اشارهي به اين است، اين، نه اسلام است، نه رحماني است؛ مطلقا. تفكّر ليبراليستي از تفكّر اروپاي قرن هجدهم و نوزدهم -يعني زيربناي فكري اومانيستي كه نفي معنويت و خدا و مانند اينها است- سرچشمه ميگيرد. چون خدايي نيست، پس سليقهاي است.( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) درسخنراني محسن كديور كه اين تفكر را تئوريزه كرد به انسان محور بودن (اصالت انسان) ايشان پي برده مي شود؛ يعني تا جايي احكام الهي را قبول دارند كه مطابق خواستشان باشند و با گزينش آيات و احاديث سعي در اثبات نظر خود با دين هستندمقام معظم رهبري فرمودند: « در اين قرائت از اسلام چيزي از تعاليم اسلامي حذف نمي شود، تنها برخي از احكام و شعائر كه در خارج از زمينه خود و مجزا از شرايط زماني مكاني عصر نزول درك شده اند و در نتيجه ي اين سوء فهم از جوهره رحماني خود فاصله گرفته اند تصحيح مي شوند و برخي احكام عقلايي كه ناسازگار با تعاليم اسلامي نيستند، مورد پذيرش قرار مي گيرند.» رهبر انقلاب اين تفكر غيرخدايي را سليقه اي ناقص مي دانند. فكّر وقتي خدايي نشد، سليقهاي است؛ سليقهاي كه شد، آنوقت ارزشها بر اساس منافع گروههاي قدرتمند تعريف خواهد شد. ( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) 2- هدف مياني اسلام رحماني؛ بي اعتبار كردن مناسك واحكام ديني و قضايي اسلام پروژه اسلام رحماني به معناي عام و كلان پروژهاي است كه به اندازه كافي درباره آن منابع موجود است و آگاهانه هم رقم خورده است، هدف از طرح اين پروژه هم كمرنگ كردن بخشي از مناسك دين است، اينها ميخواهند بگويند كه دينداري به سجده و مهر نيست كافي است كه دلت پاك باشد ، آنگاه ديندار هستي! مباحثي چون جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، ساحت ظاهري دين كه عمدتاً مناسك دين هستند را ميخواهند از اعتبار بياندازند و دين را صرفاً يك امر باطني غير متدين، غير منضبط و غير قابل سنجش به شمار بياورند به گونهاي كه ديگر نتوان ارزيابي كرد چه كسي ديندار و چه كسي غير ديندار است ،چه عملي جزو مصاديق دين است و چه اعمالي از مصاديق آن نيست؟ يعني عملاً همان ادعاي كلاني كه سكولاريسم يعني حذف مرجعيت دين در عرصه اجتماع دارد. منظومه فكري رهبري نگاه همه جانبه به دين است در حالي كه متفكران اين حوزه وبه ويژه تئورسين اين تفكر به طرز ناشيانه اي صرفا به يك جنبه از ويژگي رحماني دين توجه كرده و فقط با آوردن آيات و احاديث درصدد اثبات يك وجه از آن بوده رحمت از سنن الهي است. از قواعدي است كه به آدمي قدرت پيش بيني و احتجاج مي دهد و خبر از سرشت دستگاه آفرينش مي دهد. به تعبير بشري، استراتژي خداوند استراتژي رحمت است. ديني كه خدايش رحمان و رحيم است، پيامبرش رحمة للعالمين است، ، رحمت از سنن الهي آن است، طبيعي است كه دينش دين رحمت باشد، نه دين قساوت و خشونت و انتقام خب،اين منظر از دين كه همه به آن اعتقاد دارند و شكي در آن نيست. ولي سوال اينجاست كه مثلا وقتي در قرآن قصاص مساوي با حيات اجتماعي معرفي شده ،آيا دين دست به خشونت زده است يا اين قصاص عين رحمت براي اجتماع مسلمين است. خداي متعال در سوره حجر از كساني كه قائل به ايمان به بخشي از دين و انكار بخشي ديگر هستند، به «مقتسمين» ياد كرده و به آنان وعده عذاب داده است. در ص 136 از جلد 11 تفسير نمونه ذيل آيات 89 تا 91 سوره مباركه حجر آمده است: «مقتسمين بيمار دلاني هستند كه ميخواهند دين و حكم خدا را به خدمت منافع خويش گيرند، تنها آن قسمتي را ميپذيرند كه به سود آنهاست و بقيه را پشت سر ميافكنند، آنان آيات قرآن و حتي گاهي يك آيه را تجزيه ميكنند، بخشي را كه در مسير تمايل خود ميبينند قبول كرده يا بازگو ميكنند و بخش ديگر را كنار ميگذارند». 3- هدف غايي اسلام رحماني: موجه جلوه دادن آزادي هاي غربي غايت نظر اشاعه دهندگان تفكر مذكور بهرهگيري و موجه جلوه دادن ��زاديهاي غربي و غربي شدن، نزديك شدن به مدل نگاه كدخدا محور، دست كشيدن از آرمانها و روحيات انقلابي و در يك كلام قرارگيري در باشگاه شيطان بزرگ باشد. قرائتهاي اقتباسي از اسلامِ همخوان با مدرنيته در عرصههاي سياسي – اجتماعي كه توسط برخي نظريه پردازان سياستپيشۀ مسلمان مطرح ميشود، افراد را ناچار از تحملِ مذهبي با شاخصهاي ليبراليسم مينماياند و آنرا تنها مسير زندگي بهتر معرفي ميكند. ايدئولوژي ليبراليسم مبتني بر ابرگفتمان اومانيسم، سبك زندگياي با شاهكليد «لسفر»، بدست ميدهد. لفسر، به مفهوم «ولش كن بگذار هرچه ميخواهد و ميشود، بشود»، اجازۀ ظهور و بروز ديني شخصي و دلخواه فرد را ارائه ميدهد. ليبراليسم نميگويد خدايي وجود ندارد؛ ليبراليسم به لحاظ جايگاهي كه براي خود تعريف كرده است ميتواند از هر مذهبي و هر انديشهاي عضو گيري كند. «مسلمان ليبرال»، واژهاي نامأنوس براي ليبراليسم نميباشد. خدايي كه براي مسلمان ليبرال معرفي و جا انداخته شده است، خدايي فقط مهربان و كاملاً بيخيال! است كه اصولاً كاري ندارد چه كسي چه اتفاقي را رقم ميزند، خداي ليبراليسم، نه اقتصاد بلد است، نه سياست ميداند، نه پيامبري دارد و نه كسي را معصوم قرار داده است. «اسلام رحماني» فرزند همين ليبراليسم است. رهبر انقلاب مي فرمايد«اگر معناي اسلام رحماني اين است كه ما با دشمناني كه عليه اسلام، عليه ايران، عليه ملّت ايران، عليه پيشرفت ايران دارند تلاش مي كنند و از هيچ كوششي فروگذار نمي كنند، بايستي با چهرهي محبّتآميز، با دل صاف و پاك برخورد كنيم، نه، اين اسلام نيست. اينجور معارفِ مندرآوردي خودساخته را من توصيه نميكنم، امّا به معارف واقعي اسلامي توصيه مي كنم»( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) هويت طرفداران اسلام رحماني عمده افرادي كه با آگاهي از اسلام رحماني صحبت مي كنند كساني هستند كه دل خوشي از مشي انقلاب اسلامي در ابعاد مبارزه با استكبار، دفاع از مظلومان و مستضعفان و پيشه كردن عدالت و مفاهيمي از اين قبيل ندارند و با طرح مفاهيمي همچون اسلام رحماني در حال عقده گشايي هستند. از سالها پيش عدهاي در دنياي اسلام پروژهاي را رقم زدند تا اسلام را به وجه باطني آن تقليل دهند و منحصر كنند، به عنوان مثال پروفسور سيدحسين نصر حدود دوازده سال پيش كتابي با عنوان «قلب اسلام» منتشر كرد كه در مقدمه و مؤخره آن تصريح كرده؛ از نظر من قلب اسلام، اسلام قلبي است يعني همان اسلام باطني! يا كديوركه اسلام رحماني را چارچوب بندي كرد يا سروش كه به پلوراليسم ديني و تجربه گرايي ديني معتقد است ونهايتا همين پروژه معنويت «ملكيان» كه داعيه چنين عنواني را نيز دارد رسماً، آشكارا و آگاهانه از دين فاصله ميگيرد و تصريح ميكند كه دين متافيزيك سنگين و مناسك زيادي دارد و معمولاً به خشونت ختم ميشود ما به جاي دين و پروژه دينورزي ميخواهيم از پروژه معنويتورزي حمايت كنيم. سكولاريسم عيني آمريكايي؛ مدينة فاضلة اسلام رحماني در نتيجه گيري سخنراني محسن كديور، وي مدل موردنظر خود را آمريكا مي داند نوعي سكولاريسم عيني معتدل - نزديك به تجربه آمريكا- امري قابل دفاع است و اسلام رحماني با چنين سكولاريسمي مشكلي نداردرهبر انقلاب حتي نكات مثبت ارزش هاي آمريكايي را در رفتار دولتمردان آمريكايي نديده است امروز يك چيزي به نام ارزش آمريكايي وجود دارد؛ ميشنويد در حرفهاي آمريكاييها، [ميگويند] ارزشهاي آمريكايي، ارزشهاي ما…. ؛ همان چيزهايي است كه منتهي ميشود به اين وضعيت جهانخوارگي امروزِ نظام سلطه؛ ….. اينها امروز در رفتار دولت آمريكا و رژيم ايالات متّحدهي آمريكا وجود ندارد؛ حالا، هماني كه هست. اگر اين اصطلاح «اسلام رحماني» اشارهي به يكچنين چيزي است كه خب، اين صددرصد غلط است( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) قلب ماهيت محبت و مودت اسلام اصيل در نظرية اسلام رحماني وقتي يك شاخه گل لطيف براي دفاع از خود خارهاي سخت و برنده دارد چگونه ميتوان پذيرفت كه يك مكتب و مذهب جهاني كه داعيهدار مبارزه با مستكبرين جهان است، نظام دفاعي، احكام دفاعي و تربيت دفاعي و تجهيزات دفاعي نداشته باشد و جنايتكاران و غارتگران و متجاوزان خارجي و داخلي را به حال خود واگذارد؟ وقتي بيش از 150 آيه از قرآن كريم مربوط به جهاد و شهادت و مبارزه و مقابله و مشتقات آن و مفاهيم آن است چگونه ميتوان براي خوشامد جنايتكاران، غارتگران و متجاوزان، اين بخش عظيم از معارف اسلامي را ناديده گرفت و حذف كرد؟ سوال جالبي كه به ذهن متبادر مي شود اين است كه چگونه الگوي مد نظر تئورسين اين تفكر كه آمريكاست (آمريكا800 و اندي پايگاه نظامي خارجي در سراسر دنيا دارد) با ويژگي رحمانيت مد نظر اين فرد قابل جمع شدن است.اين اسلام يعني اسلام خلع سلاح شده. آيا با اسلام رحماني مدنظر اين افراد، پيروزي انقلاب اسلامي،پيروزي در جنگ تحميلي و مقاومت12ساله هسته اي قابل تحقق بود؟ آيا با اسلام رحماني مدنظر اين افراد، پيروزي حزب الله و حماس مقابل رژيم صهيونيستي قابل تحقق بود؟ اصولا امور قدسي حوزه خوف و رجا هستند. خداوند اگر الرحمن الرحيم است، قاصم الجبّارين نيز مي باشد اين عين عدالت الهي است. رهبر انقلاب به صورت شفاف به اين موضوع پرداخته و فرمودند: «اگر منظور از اسلام رحماني اين است كه ما به همهي موجودات عالم با چشم رحمت نگاه كنيم، با چشم مودّت نگاه كنيم، اين هم درست نيست؛ اين هم خلاف قرآن است. صريح قرآن، ناطق برخلاف اين حرف است. بله، محبّت و مودّت و مَعدِلت (دادگري) را مخصوص مسلمانها نميداند؛ ميگويد شما كه توانايي داريد، نسبت به غير مسلمان هم بايستي با مودّت و مَعدِلت رفتار كنيد، به شرطي كه با شما دشمني نكرده باشند و دشمني نخواهند بكنند. اميرالمؤمنين در آن خطبهي معروف [ميفرمايد] : بَلَغَني اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم كانَ يدخُلُ عَلَي المَرأَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخري المُعاهِدَة (نهجالبلاغه، خطبهي 27) بعد در آخرش حضرت ميفرمايد كه جا دارد كه انسان مسلمان از اين غصّه دق كند؛ چرا دق كند؟ براي اينكه سپاه معاويه بر زنان غير مسلمان - زنان «معاهَد»، يعني مسيحي يا يهودياي كه در ذمّهي اسلام زندگي ميكند- وارد شدند و به او اهانت كردند و مثلاً دستبندش را و زيورآلاتش را از دستش كندند و بردند. حضرت ميگويد از اين غصّه انسان بايد دق كند. بله، نسبت به غير مسلماني كه دشمني نميكند، اين است. قرآن ميگويد: لا ينهكُمُ اللهُ عَنِ الذَّينَ لَم يقاتِلوكُم فِي الدّينِ وَ لَم يخرِجوكُم مِن دِيارِكُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَيهِ (سورهي ممتحنه، بخشي از آيهي 8) [كساني كه] كافرند امّا به شما دشمني نكردند و دشمني نميكنند، با اينها نيكي كنيد، با اينها قسط و عدل بهكار ببريد؛ امّا از آن طرف ميفرمايد كه «اَلا تُقاتِلونَ قَومًا نَكَثوا اَيمنَهُم وَ هَمّوا بِاِخراجِ الرَّسولِ وَ هُم بَدَءوكُم اَوَّلَ مَرَّة»؛(سورهي توبه، بخشي از آيهي13) با آن كساني كه عهدشكني ميكنند، به بر هم زدن كانون زندگي شما و پيغمبرتان همّت ميگمارند و آنها شروع كنندهاند به دشمني، ميخواهيد مبارزه نكنيد؟ اين آيهي قرآن است؛ با خطاب عتابآميز و گلايهآميز يا ملامتآميز ميگويد: اَتَخشَونَهُم؛ از اينها ميترسيد؟ بعد ميفرمايد: فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوه؛ اگر راست ميگوييد، اگر مؤمنيد، از خدا بايد بترسيد، نه از اين كسان» ( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) بخش دوم : مفهوم شناسي كافر با توجه به فراز اخير از پرسش، احساس مي شود خلطي ذهني پيرامون مفهوم كافر و اقسام آن و احكام مربوط به هر بخش از آنان رخ داده است. به همين جهت مناسب مي بينيم به صورت اجمالي اقسام كفار و چگونگي تعامل با هر قسم از آنان در منظومه ي فقهي اسلامي – شيعي را با هم مرور نماييم. در يك رويكرد مي توان كفار را به دو دسته ي ذيل تقسيم نمود : 1.كفار غير حربى: كفار غير حربي ، كفاري هستند كه در حال جنگ و محاربه با مسلمين نيستند و آنها را مي توان به سه دسته ي ذيل تقسيم بندي نمود: الف . كفار اهل ذمه : آن دسته از كفار كه با پرداخت جزيه به حكومت اسلامى، حاكميت اسلامى را پذيرفته، در پناه حكومت اسلامى زندگى مىكنند و در نتيجه هم آنان پاىبند به مقررات جامعه اسلامى و رعايت نظم عمومى و پاسداشت شعائر اسلامى هستند و هم حكومت اسلامى امنيت آنها را به عهده گرفته است، اين دسته از كفار، حرمت مال و جان و ناموسشان از سوى حكومت اسلامى تضمين و تأمين مىگردد. ب. كفار معاهد: آن دسته از كفارى كه اهل كتاب نيستند، ولى با حكومت اسلامى پيمان مىبندند و بر اساس اين پيمان در حوزه هاي مختلف با مسلمين ارتباط متقابل صلح آميز دارند. ج. كفار مستامن: كفاري كه از حكومت اسلامى پناه خواستهاند و حكومت اسلامى امنيت آنها را تضمين كرده است. 2.كفار حربى: كفارى كه نه اهل ذمه هستند و نه معاهد و نه مستأمن، يعنى همانان كه به خداى متعال و نبوت حضرت محمد مصطفى خاتمالانبياء اعتقادى نداشته و آن را انكار مي كنند و يا اينكه منكر ضروريات دين مي باشند و به هيچ نحو در پناه حكومت اسلامى نبوده و همواره در صدد ضربه زدن و جنگ با اسلام و امت اسلامى هستند. در چنين صورتي ، اين كفار ستيزگر و در حال جنگ با نظام اسلامى، كفار حربي محسوب شده، و علاوه بر اينكه ارتباط با چنين كساني جايز نمي باشد بلكه حتي مال و جان آنها حرمتى ندارد. حال بعد از روشن شدن مقصود از كافر حربي به اين مساله مي پردازيم كه آيا امروزه دولت هاي غير مسلمان امروزي را مي توان مصداق كفار حربي دانست؟ به نظر مي رسد با توجه به تعريفي كه از كفار حربي اراده گرديد، نمي توان اكثريت اين دولت ها را مصداق كفار حربي دانست. زيرا هر چند برخي از نيروهاي اين كشور ها در ممالك اسلامي حضور دارند اما اينگونه نيست كه بتوان انها را در حال جنگ با مسلمين دانست. به عبارت ديگر حضور چنين كشورهايي در ممالك اسلامي به عنوان جنگ با مسلمين نيست بلكه به بهانه مبارزه با تروريسم و مانند آنها و در برخي موارد حتي با درخواست خود كشور هاي اسلامي نيروهايشان را در اين كشور ها مستقر نموده اند. بله يقينا دولت جعلي و نامشروع اسرائيل جزو كفار حربي بوده و همچنين شايد بتوان دولت آمريكا را – با توجه به ستيزه گري هاي بي وقفه به نظام اسلامي و ملت مسلمان ايران را - نيز جزو كفار حربي دانست اما همانگونه كه خود نيز مستحضريد جمهوري اسلامي ايران اساسا اسرائيل را به رسميت نشناخته و با آمريكا نيز از ابتداي انقلاب اسلامي در حالت قطع هرگونه رابطه اي است. در همين راستا به ديدگاه فقهي آيت الله العظمي مكارم شيرازي ( حفظه الله ) – از مراجع عظام تقليد - پيرامون اين مساله توجه فرماييد: بسيارى از دول امروز كه با ما روابط سياسى دارند و با ما در حال جنگ نيستند مصداق كافر «معاهد»محسوب مى شوند و مادام كه به نحوى از انحا با مسلمين وارد محاربه نشوند همه چيز آنها وجان و مالشان محترم است، زيرا طبق تعهّداتى كه از طريق روابط سياسىو قوانين پذيرفته شده بين المللى با آنان داريم داخل در معاهد هستند. ( استفتائات جديد، آيت الله العظمي مكارم، ج 1 ، سوال شماره 1161) همانگونه كه ملاحظه مي فرماييد ايشان دولت هاي غربي را كه بر اساس تعهدات مرسوم سياسي و قوانين جاري بين المللي با كشور ما در ارتباط هستند را جزو كفار معاهد مي دانند و مادامي كه اين دولت ها با مسلمانان محاربه ننمايند ، عقد قرار داد و معاهده – در زمينه هاي مختلف - با آنان جايز بوده و احترام به معاهداتي كه با آنان داريم نيز لازم مي باشد. با اين توضيحات دلايل جواز وجود ارتباط با دول غربي غير محارب روشن گرديده و بنابر اين وجود معاهدات اقتصادي و غيره بين نظام اسلامي و اين دولت ها اشكالي ندارد. البته لازم است ضمن تاكيد مجدد بر اين مطلب كه حضور نيرو هايي از برخي كشور هاي غربي در ممالك اسلامي را نمي توان به معناي محاربه ي آنان با اسلام و مسلمانان دانست، مطلب مهمي را متذكر گرديم. هرچند حضور و نقش آفريني دولت هاي غربي در برخي ممالك اسلامي ، مصداق محاربه نمي باشد اما بدون ترديد اين دولت ها به دنبال بسط نفوذ و سلطه ي خويش در كشور هاي اسلامي هستند و به همين دليل و از باب نفي سبيل و حرمت تسلط كفار بر مسلمين ، جلوگيري از اين نفوذ بر دولتمردان و ساكنان مسلمان آن دسته از ممالك اسلامي واجب موكد است . اساسا يكي از ريشه ها و دلايل فقهي و شرعي و انگيزه هاي ديني انقلاب اسلامي ايران، همين قطع يد و تسلط كفار از مملكت اسلامي ايران بود. در اتفاق بزرگي كه در انقلاب اسلامي ايران رخ داد نفوذ و سلطه و تسلط دول كفري مانند آمريكا و اسرائيل و انگليس و … از اين بلاد اسلامي كوتاه گرديد. بنابراين بر مسلمانان كشور هايي كه دول كفر – ولو غير محارب – به دنبال بسط سلطه ي خويش بر آن كشور ها هستند از نظر شرعي واجب است به قيام عليه اين سلطه برخاسته و از چنين سلطه اي ممانعت به عمل بياورند
استکبار يا امپریالیسم؟
شنبه 96/06/04
چرا به جاي امپریالیسم«استکبار» بگوييم؟
یکی از چیزهائی که در هر حرکت عمومی و در هر نهضت لازم است،این است که بر اساس تفکرات و مبانی پایهای این نهضت و این جریان،هم بایستی «واژهسازی» بشود.لذابه جای استعمالات و اصطلاحاتی که بین چپروها و مارکسیستها و اینها معروف بود،اصطلاح «استکبار» را،اصطلاح «استضعاف» را،اصطلاح «مردمی بودن» راانقلاب آورد.
«استکبار» و «استکبارستیزی» از جمله کلیدواژههایی است که در ادبیات امام خمینی رحمةاللهعلیه پرتکرار است. اگر بخواهیم براساس رویکرد تحلیل گفتمانی بدان توجه کنیم، باید گفت این کلیدواژهها از جمله دالهای مرکزی گفتمان امام عظیمالشأن محسوب میشود. همین نکته در مورد رهبر فرزانهی انقلاب نیز صدق میکند. ایشان نیز در گفتار خود از «استکبار» و «استکبارستیزی» بهصورت متناوب استفاده میکنند.
برای آنکه بخواهیم دکترین «استکبارستیزی» را در نظام اندیشگی امام خمینی رحمةاللهعلیه و رهبر انقلاب مکانیابی کنیم، لازم است به زمینه و زمانهی شکلگیری آن توجه کنیم. امام خمینی رحمةاللهعلیه در زمانهای نهضت انقلاب اسلامی را آغاز کرد که آمریکا بهعنوان مهمترین قدرت جهانی (که ایران تحت نفوذ آن بود)، بزرگترین مانع تحقق این خواسته و پیشرفت جامعهی ایران محسوب میشد. به همین جهت، محور اصلی مبارزاتی و کنشگری سیاسی امام خمینی رحمةاللهعلیه در طول دوران نهضت، مبارزه با آمریکا بهعنوان دشمن اصلی و دستنشاندهی آن در کشور (شاه) و منطقه (رژیم صهیونیستی) قرار داشت. همین رویکرد در دوران حضرت آیتالله خامنهای نیز ادامه پیدا کرده است و فقط بهجای دولت دستنشانده، با پدیدهای پیچیدهتر تحتعنوان «اندیشهی وابستگی»، مقابله میکند. نقد اندیشهی وابستگی در مقابل نظریهی استقلال -که یکی از علل موجدهی انقلاب اسلامی است- از سوی رهبر انقلاب، بدان جهت است که گرچه «دولت دستنشانده» در ایران با پیروزی انقلاب اسلامی پایان یافت، اما «تفکر وابستگی» متأسفانه همچنان در جامعهی ایران وجود دارد و حتی برای آن تئوریپردازی میشود.
تفسیر رهبران انقلاب از آمریکا، ذیل نظریهی «استکبار» صورتبندی میشود. آنان محور مبارزهی خود را استکبار قرار دادهاند و آمریکا را بهعنوان نمود اصلی آن ترد کردهاند.
جدول مقایسهی وجه نمودی استکبار در زمانهی امام خمینی و رهبر انقلاب
دورهی رهبری دشمن اصلی نمود جهانی نمود منطقهای نمود داخلی
امام خمینی استکبار آمریکا رژیم جعلی صهیونیستی دولت دستنشاندهی پهلوی
آیتالله خامنهای آمریکا رژیم جعلی صهیونیستی اندیشهی وابستگی و توسعهی وابسته
چرا استکبار و نه امپریالیسم؟
همانطور که گفته شد مهمترین صورتبندیای که امام خمینی رحمةاللهعلیه از آمریکا بهعنوان دشمن اصلی و شیطان بزرگ ارائه میکرد، واژهی «استکبار» است. این در حالی بود که در آن زمانه که مهمترین دشمنان آمریکا چپها و مارکسیستها بودند، مهمترین ویژگی آمریکا و علت دشمنیها با آمریکا، ذیل صورتبندی نظری «امپریالیسم» بیان میشد. نظریهی امپریالیسم دلالت بر وضعیتی «اقتصادی-سیاسی» داشت که در آن وضعیت، کشور قدرتمند کشور ضعیفتر را به انقیاد خود جهت استثمار، بهرهبرداری و سوداندوزی بیشتر قرار میداد. از دوران امام راحل عظیمالشأن تا به امروز نیز مهمترین صفت آمریکا که دشمنیها با او را توجیه میکند، امپریالیستی بودن دولت آمریکاست. اما امام خمینی رحمةاللهعلیه از این واژه و نظریه و منطق برای مخالفت با آمریکا استفاده نکرد و به جای آن، آمریکا را مظهر «استکبار» و مستکبر زمانه خواند. لغت استکبار کلیدواژهای قرآنی است که در آیات زیادی تکرار شده است. برای مثال میفرماید: «فاستکبرتم»؛ شما استکبار و گردنکشی کردید.۱ «کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها»؛ آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرش آن تکبر ورزیدند.۲ امام نیز با رجوع به ترمینولوژی قرآن کریم، مهمترین صفت آمریکا و علت مخالفت خود با آمریکا را مستکبر بودن دولت آمریکا دانستند و در اینباره فرمودند: «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطهطلبان بیفرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است، نمیرسند.»۳
از سویی دیگر، بر خلاف وضعیت امپریالیسم، استکبار دلالت بر وضعیتی «روانی-سیاسی» دارد، نه لزوماً اقتصادی-سیاسی که بهموجب آن، مستکبر بر مخاطبین و مواجهین خود کبر و تکبر میورزد و ایشان را «تحقیر» میکند. دلیل مخالفت امام با این وضعیت و اتخاذ دکترین استکبارستیزی، به این جهت بود که نتیجهی رابطهی استکباری، شکلگیری «تحقیر ملی و هویتی» در سطح یک کشور، وادادگی در برابر قدرت دشمن و تسلیمبودگی در برابر آن و در نهایت، عقبماندگی است. یعنی نتیجهی رابطهی مستکبر و مستضعف، تحقیر، تسلیم و نهایتا عقبماندگی یک کشور است. وضعیتی که در آن، «ما نمیتوانیم» در جامعهای نهادینه میشود. یعنی دقیقا همان کاری که به تعبیر رهبر انقلاب، در دوران معاصر بر سر جامعهی ایران آورده شد و ژن ما نمیتوانیم را در آن تزریق کردند.
ریشهی اصلی عقبماندگی از دیدگاه امام خمینی(ره)
به همین علت، امام خمینی رحمةاللهعلیه ریشهی اصلی مشکلات کشور، جهان اسلام و مستضعفین عالم را تحقیر ملتها و نبود عزت در میان ایشان بهواسطهی روحیهی استکباری غرب و آمریکا میدانست. لذا دکترین مبارزاتی خود را تحتعنوان «استکبارستیزی» دنبال میکرد. نامگذاری ۱۳ آبان، سالروز تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا، بهعنوان «روز جهانی مبارزه با استکبار جهانی» توسط ایشان را نیز میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد.
اطلاعنگاشت: استکبار را بشناسید
همچنین رهبر انقلاب نیز بهعنوان شارح این دکترین، همواره بر استکباری بودن روحیهی آمریکا و تحقیر ملتها بهواسطهی این روحیه، تأکید و بر مبارزه با آن پافشاری میکنند. در اینباره ایشان نیز میفرمایند: «آمریکا یک مستکبر به تمام معناست. مسئلهی ما هم فقط نیست. مسئلهی دنیاست. مسئلهی دنیای اسلام است. آمریکاییها نسبتبه همهجای دنیا این روح استکباری را دارند. در جنگ بینالملل دوم، بعد از آنی که ژاپن را شکست دادند، پایگاه در آنجا درست کردند که هنوز پایگاه آمریکاییها در ژاپن هست. ژاپنیها با این همه پیشرفتهای علمی، هنوز نتوانستند پایگاه آمریکا را در ژاپن جمع کنند. آنجا پایگاه نظامی دارد؛ به مردم ظلم میکنند، اذیت هم میکنند، تو روزنامهها هم آمد، خبرگزاریها هم گفتند؛ تجاوز به نوامیس و کارهای خلاف دیگر، اما هنوز در آنجا هست. در کرهی جنوبی هم پایگاههای آمریکا هنوز هست. در عراق، نقشهی آمریکا این است که پایگاه بسازد و پنجاه سال، صد سال در عراق مستقر بشود و در افغانستان، چون افغانستان نقطهای است که اگر آنجا پایگاه داشته باشند، میتوانند بر کشورهای آسیای جنوب غربی، بر روسیه، بر چین، بر هند، بر پاکستان و بر ایران تسلط داشته باشند. دارند این همه آنجا تلاش میکنند، برای اینکه آنجا پایگاه دائم درست کنند و بمانند. این معنای استکبار است.»۴
با مدنظر قرار دادن آنچه بیان شد، میتوان دریافت که دکترین استکبارستیزی که از سوی رهبران انقلاب طرح میشود، پاسخی است به وضعیت عقبماندگی جامعهی ایران؛ پاسخی که مهمترین علت عقبماندگی جامعهی ما و دیگر جوامع بشری را حاصل وضعیت روانی-اجتماعی میداند. وضعیتی که بهموجب آن، تحقیر و از دست رفتن اعتمادبهنفس ملی و عزت ملی، موجب شکسته شدن مقاومت، وادادگی و بیعملی سیاسی-اجتماعی جوامع میشود. این کار با وجه استکباری غرب و آمریکا صورت میپذیرد. وجهی که رهبران انقلاب برای پیشرفت و آبادانی جامعهی خود همواره به مقابله با آن پرداختهاند و در مقابل آن، بر استقلال سیاسی، فرهنگی، فکری و اقتصادی، عزت ملی و اعتمادبهنفس ملی تأکید کردهاند. با لحاظ موارد فوق، دکترین استکبارستیزی وجهی عقلانی از اندیشهی رهبران انقلاب است که در کلانرویکرد پیشرفت اسلامی-ایرانی، قابل تحلیل است.
پینوشتها:
۱. سورهی جاثیه، آیهی ۳۱.
۲. سورهی اعراف، آیهی ۴۰.
۳. امام خمینی(ره)، کلمات قصار، فصل پنجم: سیاست خارجی، ص۱۵۱، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره).
۴. بیانات در دیدار دانشآموزان در آستانهی ۱۳ آبان، ۱۲ آبان ۱۳۸۸.
نویسنده: آقای جعفر حسنخانی
12/8/95
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=3480
یه سوال سردار قاسم سلیمانی اصلاح طلب هست؟ یا اصولگرا هست؟
چهارشنبه 96/06/01
جدیدا اولین سوال هرفردی اینه که اصولگرایی یا اصلاحطلب!!!!
♡سردار قاسم سلیمانی بلاتردید قهرمان همه جوان های ایران از هر طیف و گروهی است.
وقتی صحبت از♡ قاسم سلیمانی به میان می آید، کسی از وابستگی حزبی و گروهی او سوال نمی کند. چون همه می دانند او یک قهرمان واقعی است.
پس بدون اینکه اصلاح طلب یا اصولگرا باشی هم می شود به کشور و مردم خدمت کرد.
نکته مهم رهبری هم همین است که متاسفانه هیچ کدوم از جناحها بهش دقت نمیکنن
رهبر همیشه سعی میکنه به مردم و مسئولین بفهمونه مهم نیست اصلاحطلب هستن یا اصولگرا مهم و ملاک باید این باشه که ببینیم واسه کشور مفیده یا نه .باید واسه کشور مفید بود وقهرمان واقعی شد.
انشاالله یه روزی جامیوفته که هدف سربلندی کشوره نه سربلندی احزاب بر یکدیگر
بدون بصیرت قطعا دچار گمراهی میشویم.
پشت پرده سوژه رفع حصر
چهارشنبه 96/06/01
?سوژه سازی از رفع حصر فتنهگران، پشت پرده مهمی دارد که آگاهی از آن، ماهیت #کاسبان_حصر را بر ملا میسازد.
♦️جریان اعتدال و رفع حصر :
جریان اعتدال در زمان معرفی دولت دوازدهم با سهم خواهی اصلاح طلبان مواجه گردید. از همین رو با مشارکت در سوژه سازی از رفع حصر، از یک سو سعی کرد خود را از مطالبات و سهم خواهیها اصلاح طلبان رها سازد و از سوی دیگر دست خود را برای چینش مدیران میانی همچنان باز نگه دارد. ضمن آنکه تقابل جریان انقلابی و فتنهگران در موضوع حصر، جریان اعتدال را از پاسخگویی مصون میسازد.
♦️جریان اصلاحات و رفع حصر :
ناکامی در سهم خواهی از دولت دوازدهم و پیوند جریان اعتدال با لاریجانی، سران اصلاحات را دچار سرگیجه نمود. همزمان اصلاح طلبان با چالشهای درونی (انتخاب شهردار تهران و…) و سرخوردگی بدنه اجتماعی مواجه شدهاند. اصلاحطلبان با مشارکت در سوژه سازی از رفع حصر، سعی دارند بر ناکامیها و چالشهای درونی خود سرپوش گذارده و با نخود سیاهِ رفع حصر، انسجام بدنه اجتماعی را حفظ نمایند.
سوژه سازی از رفع حصر فتنهگران، تنها مربوط به دو جریان اعتدال و اصلاحات نیست؛ بلکه جریان ضدانقلاب و برخی فتنهگران نیز از این طریق میکوشند تا اجماع آمریکایی-اروپایی برای اعمال تحریمهای حقوق بشری علیه ایران و تمدید تحریمهای آمریکا در شهریور ماه را زمینه سازی نمایند.
از فروش روغن تقلبی تا بالاکشیدن پول
دوشنبه 96/05/30
امریکا و نقض عهد مستمر
از فروش روغن تقلبی تا بالاکشیدن پول
1-هند از سال ۱۹۹۱م. که شوروی فروپاشید به سوی آمریکا گروید اما در سال ۱۹۹۸م. به دلیل آزمایشهای اتمی از سوی آمریکا تحریم شد.شرط حذف این تحریمها قرار گرفتن هند در پازل ضدچینی آمریکا و همکاری این کشور با ایالات متحده در اشغال افغانستان بود. به همین دلیل در سال ۲۰۰۳م. (دو سال پس از اشغال افغانستان) آمریکا بخشی از تحریمهای هند را لغو کرد. یعنی ابتدا استقلال هند را خدشهدار نمود، سپس تنها بخشی از تحریمها را برداشت.
2- دکتر مصدق با دوری از انگلیس و شوروی به نیروی سومی به نام آمریکا پناه برد و آمریکا که از وی سابقه خوبی در قضیه اولتیماتوم روسیه بعد از اتمام جنگ جهانی دوم در ذهن مردم مانده بود حتی یک لحظه از همراهی انگلیس علیه دولت قانونی مصدق و مردم در قضیه ملی شدن صنعت نفت دست برنداشت و همگام با آنها از خرید نفت ایران سرباز زد و نهایتا علی رغم تمام شعارهای دموکراتیک، دست به کودتا علیه دولت قانونی زد.
3- اوضاع برزیل نمونهی دیگری از سلطهجویی آمریکاست. اولین بار آنها در ۱۹۴۹میلادی، خواستند پیشرفت کنند. آمریکا که به تازگی ابر قدرت شده بود کارخانهی ساخت لوکوموتیو در این کشور ایجاد کرد اما وقتی دولت برزیل تصمیم گرفت این صنعت را ملی کند، دولت آمریکا با فروش روغن موتور تقلبی به این کارخانه، موجب سوختن موتور لوکوموتیوهای ساخت برزیل در سراسر جهان شد. آمریکاییها با این دست خراب کاریها، برزیل را به بدهکارترین کشور جهان در دههی ۱۹۸۰ بدل کردند.
4- ایالات متحده در قبال حمایت از ترکیه، خواهان قرار گرفتن این کشور در برنامههای خاورمیانهای واشنگتن شد. ترکیه از یک طرف صحبت از قطع رابطه با اسراییل میکند اما به مصر و تونس الگوی حکومت لاییک را ارایه میدهد. سال گذشته یکی از مقامهای رژیم صهیونیستی تهدید کرد که اگر شرکتهای آمریکایی و اسراییلی نخواهند در ترکیه فعالیت کنند، اقتصاد این کشور سقوط خواهد کرد.
5- عربستان بالاترین همکاری را با آمریکا دارد اما همواره در موازنهی تجهیزات نظامی از اسراییل عقبتر است. چرا که آمریکاییها نمیخواهند این کشور حتی با اسراییل برابر باشد. به همین دلیل فروش جنگندهی F15 رادار گریز و جنگندههای F35 به عربستان را معلق کردهاند تا شرایط اسراییل در منطقه بهبود یابد.
6- پس از چند سال تسخیر افغانستان توسط نیروهای آمریکایی و هم پیمانانشان، نتیجه اعتماد افغانستان به آمریکا توافق بر سر موارد زیر بود:
انطباق کامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی افغانستان با ارزش ها
آزادی عمل آمریکایی ها در اقدامات نظامی امنیتی بعد از سال ۲۰۱۴- که براساس بیانیه سران ناتو در لیسبون غرب باید در این سال نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج نماید
تداوم دسترسی قوای ایالات متحده به تاسیسات افغانستان و استفاده از آن تاسیسات که تا سال ۲۰۱۴ براساس اعلامیه سال ۲۰۱۰ ناتو در لیسبون انجام می شود، پس از آن- حداقل تا پایان سال ۲۰۲۴
آمریکا حق دارد در هر مناقشه ای که یک طرف آن افغانستان باشد، وارد شود و این ورود شامل طیفی از اقدامات سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی می شود دولت و قوای افغانستان در این میان «باید» «عاجلاً» خود را با این اقدامات هماهنگ نمایند.
7- قذافی در جریان برنامه هسته ای خود از سوی آمریکا تحت فشار قرار گرفت که برنامه هسته ای خود را متوقف کند و برای این کار آمریکا به لیبی تعهداتی داد. لیبی تمام تأسیسات هسته ای خود را سوار کشتی کرد و به آمریکا تحویل داد. پس از آن قذافی بارها از این کار خود ابراز ندامت کرد و آمریکا به هیچ کدام از تعهدات خود عمل نکرد.
۸-آمریکا برای تعطیلی فعالیت های هسته ای کره شمالی اقدامات فراوانی مانند تحریم انجام داد تا اینکه کره شمالی رآکتور هسته ای یونگ بیون را در ازای دریافت ۹۵۰ میلیون تن سوخت نفت سنگین یا به همان میزان کمک اقتصادی تعطیل نمود. پس از تعطیلی تنها یک محموله ۵۰هزار تنی از سوخت نفت سنگین دریافت شد. تا اینکه کره شمالی فعالیت های خود را دوباره از سرگرفت و دست به آزمایش موشک های هسته ای خود زد.
۹- در ارتباط با بیانیه الجزایر که بعد از مساله تسخیر سفارت و گروگان گیری صادر شد آمریکا به تعهدات خود عمل نکرد.به عنوان نمونه از ۱۲میلیارد دلار اموال بلوکه شده تنها ۲میلیارد دلار را برگرداند.
بینش تمدنی فرزاد جهان بین