موضوع: "راهی به حریم کبریا"

معرفی کتاب برای نوجوان....
چهارشنبه 96/05/25
ملیحه عکس مریم، هم کلاسی اش، را آورده بود تا به داداش محمدم نشان بدهد. محمد هنوز به خانه نیامده بود و ملیحه، که طاقت نداشت، عکس را به مامان، بی بی، و حتی به من نشان داد. خودش هم توی عکس کنار مریم ایستاده بود.
بی بی گفت:«این همه مَیرم مَیرم مِگی، همینه؟»
ـ بَله. مَگه بَده؟! دختر آقا براته. مِشه نوه ی مرحوم حاج صفر علی.
ـ نوه ی همون صفر پلان دوز خودمان دیگه؛ ها؟ … این که خیلی شلخته یه. نگا کتاباشِ چطوری گرفته.
ملیحه، که عصبانی شده بود، گفت:
«بی بی، اونی که کتاب دستشه منم، نه مریم. دیگه بابــ …

باید از این فرصت نهایت استفاده را ببریم!
چهارشنبه 96/05/25
از زمان بالا گرفتن ماجرای سوریه و دفاع از حرم، حضرت آقا در دیدارهای مختلف خصوصی و عمومی، حرف از مدافعان حرم و ارزش کاری آنها که انجام میدهند، زدهاند و میزنند.
مثلاً در دیدار با شرکت کنندگان در نهمین همایش ملی «نخبگان فردا» که در تاریخ ۹۴/۷/۲۲ فرمودند:
«اینها اسمی هم ندارند؛ یک تعدادیشان معروف میشوند و شناخته میشوند، اکثرشان معروفیّتی هم ندارند امّا اینها دارند امنیّت را برای من و شما حفظ میکنند. اگر امنیّت نباشد، دانشگاه نیست، تحقیق نیست، پژوهش نیست، نخبهسازی نیست. آنجایی که امنیّت نیست، در واقع هیچچیز نیست؛ آنجا زندگی انسانها هم در خطر تهدید لحظهای و دائمی است. این آمادگیها را، این آموزشها را، این فرصتها را از این تأمینکنندگان امنیّت هم بدانید.»
حرف این است که این شهدای عزیز و ارزش کارشان هنوز هم برای عموم مردم مجهولاند. محرم و خیمههای عزایی که برپا میشوند - از آنجایی که بیشترین جامعه مخاطب را در بر میگیرند - بهترین فرصت برای شناساندن شهدای مدافع حرم و روشنگری درمورد علت رفتن آنهاست.
پ.ن۱: شاید حداقلترین کار این باشد که گوشهای از فضاسازی هیئت را به مدافعان حرم اختصاص دهیم.
پ.ن۲: جنگ نرم هم مدافع حرم میخواهد!

شرح حکمت 101نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
چهارشنبه 96/05/25
و قال علیه السلام لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ.
برآوردن حاجات مردم کامل نمىشود مگر به سه چیز: کوچک شمردنش تا بزرگ گردد، و مکتوم داشتنش تا آشکار شود، و تعجیل در آن تا گوارا گردد.[۱]
شرح و تفسیر سه شرط خدمت به مردم
مىدانیم برآوردن حوایج نیازمندان و حل مشکلات مردم از مهمترین مستحبات و بهترین طاعات است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم:
«مَنْ سَعَى فِی حَاجَهِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَهٍ یَغْفِرُ فِیهَا لِأَقَارِبِهِ وَ جِیرَانِهِ وَ إِخْوَانِهِ وَمَعَارِفِه؛
کسى که براى برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند براى جلب رضاى پروردگار، خداوند متعال هزار هزار حسنه در نامه اعمال او مىنویسد و حتى به سبب آن بستگان و همسایگان و برادران دینى و آشنایانش مشمول غفران الهى مىشوند».[۲]
امام علیه السلام در این گفتار نورانىاش شرایط کمال قضاى حوایج را در سه چیز خلاصه کرده، مىفرماید: «برآوردن حاجات مردم کامل نمىشود مگر به سه چیز کوچک شمردنش تا بزرگ گردد و مکتوم داشتنش تا آشکار شود و تعجیل در آن تا گوارا گردد»؛
(لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَبِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ)
. بسیارند کسانى که وقتى حاجت نیازمندى را بر مىآورند آن را بزرگ مىشمرند و همه جا عنوان مىکنند و گاه براى انجام دادن آن امروز و فردا دارند،به گونهاى که حاجتمند، خسته و شرمنده مىشود. اینگونه قضاى حاجات ارزشى ندارد؛ انجام خواستههاى مردم در صورتى ارزش پیدا مىکند که انسان آن را کوچک بشمرد و این نشانه بزرگى شخصى است که حاجت را برآورده است. هنگامى که او در نظرها بزرگ شد کار او نیز بزرگ شمرده مىشود.
همچنین در صورتى ارزشمند است که آن را پنهان دارد تا آبروى تقاضا کننده نزد همه محفوظ بماند؛ ولى از آنجا که حس کنجکاوى در مردم زیاد است، سرانجام اینگونه خدمات آشکار مىشود و با اهمیت از آن و صاحبش یاد مىکنند و او را به فضایل اخلاقى مىستایند.
اضافه بر این اداى حاجتى ارزشمند و گواراست که به سرعت انجام گیرد، زیرا در غیر این صورت حاجتمند ناچار است بارها به در خانه کسى که به او نیاز دارد برود و هر بار رنج تازهاى را بر روح خود تحمیل کند. در این هنگام چنانچه حاجت او برآورده شد برایش گوارا نخواهد بود.
لام در جمله «لِتَعْظُمَ» و «لِتَظْهَرَ» و «لِتَهْنُؤَ» به اصطلاح لام عاقبت است نه لام علت؛ یعنى این سه کار، این سه نتیجه را در پى دارد.
گفتنى است که در دستورات اسلامى نه تنها مسئله قضاى حوائج از بزرگترین کارهاى خیر شمرده شده، بلکه چگونگى آن از جهات مختلف نیز تعلیم داده شده است تا قضاى حوائج به صورت کاملًا انسانى و گوارا صورت گیرد.
شبیه همین کلام به تعبیر دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است؛ آنجا که مىفرماید:
«رَأَیْتُ الْمَعْرُوفَ لَایَصْلُحُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَصْغِیرِهِ وَتَسْتِیرِهِ وَتَعْجِیلِهِ فَإِنَّکَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیْهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَإِنْ کَانَ غَیْرُ ذَلِکَ سَخَّفْتَهُ وَنَکَّدْتَهُ؛
چنین دیدم که کارهاى نیک جز به سه خصلت اصلاح نمىپذیرد: کوچک شمردن و پنهان داشتن و تعجیل کردن در آن، زیرا هنگامى که آن را کوچک بشمرى نزد کسى که به او نیکى کردهاى بزرگ خواهد بود و زمانى که پنهانش دارى آن را به کمال رساندهاى و چون در آن تعجیل کنى گوارایش ساختهاى و اگر غیر از این باشد آن را سخیف و بىارزش کردهاى».[۳]
البته در قرآن مجید دستور به انفاقهاى پنهان و آشکار هر دو داده شده و کسانى را که اموال خود را در شب و روز به صورت پنهان و آشکار انفاق مىکنند اجر الهى وعده داده شده و هرگونه ترس و غم (از عذابهاى آخرت و مشکلات دنیا) از ایشان نفى شده است. «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ».[۴]
ولى این دستور با آنچه در بالا آمد منافاتى ندارد، زیرا گاه انفاق آشکار سبب تشویق دیگران مىگردد و سرمشقى براى سایرین است و در نتیجه انفاقى انفاقهاى دیگر را در پى دارد و از این نظر مطلوب است افزون بر این تظاهر به انفاق سوء ظن مردم را به اشخاص در مورد صفت بخل و خسیس بودن و عدم اداى واجبات از میان مىبرد و این خود هدف مهم دیگرى است؛ ولى در هر حال اصل و اساس بر این است که انفاق و قضاى حوایج مکتوم باشد جز در موارد استثنایى مثل آنچه در بالا آمد.
از این رو در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است که
«إِنَّ صَدَقَهَ السِّرِّ فِی التَّطَوُّعِ تَفْضُلُ عَلَانِیَتَهَا بِسَبْعِینَ ضِعْفاً وَصَدَقَهَ الْفَرِیضَهِ عَلَانِیَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ سِرِّهَا بِخَمْسَهٍ وَعِشْرِینَ ضِعْفاً؛
صدقه مستحب اگر پنهان باشد از صدقه آشکار هفتاد مرتبه بالاتر است و صدقه واجب اگر آشکار باشد از صدقه پنهان بیست و پنج بار افضل است».[۵]
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
یعقوبى( متوفاى ۲۸۴) پیش از مرحوم سیّد رضى در تاریخ خود این کلام حکمتآمیز را با اضافاتى فراوان و تفاوتهایى در تعبیر ذکر کرده است و احتمال دارد کلام سیّد رضى یا کلام یعقوبى نقل به معنا شده باشد. از دیگر کسانى که پیش از سیّد رضى آن را در کتاب خود نقل کردهاند، ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب است. و آمدى نیز آن را در غررالحکم با تفاوتى نقل کرده؛ ولى زمخشرى در ربیع الابرار عین عبارت نهجالبلاغه را آورده است.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۹۴).
[۲] . کافى، ج ۲، ص ۱۹۷، ح ۶٫
[۳] . کافى، ج ۴، ص ۳۰، ح ۱٫
[۴] . بقره، آیه ۲۷۴٫
[۵] . مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۳۳، ح ۳٫

اثبات ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام از کتب اهل تسنن ( سند ۵)
چهارشنبه 96/05/25
يحيي بن جعده از زيد بن ارقم روايت كرده است كه همراه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به راه خويش ادامه میداديم تا به غدير خم رسيديم ؛
در آنجا درختى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به آن درخت اشاره كرد و اصحاب زير آن درخت را تميز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود كه ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز نديده بوديم.رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ايراد خطابه پرداخت .
پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هيچ پيغمبرى مبعوث نمیشود مگر آنكه نيمى از مقدار زندگى پيغمبر پيشين خود را عهده دار میشود ؛
طولى نمیكشد ، دعوت الهى را اجابت میكنم و دو اثر گرانبار (يا گرانبها) در ميان شما به جاى می گذارم كه اگر از آنان پيروى نماييد، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهيد شد:
يكى كتاب خداست و ديگرى عترت من است. سپس دست على عليه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم! چه كسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟
گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله داناتر و اولی تر به جان و مال است آنگاه فرمود: بر هر كسی من ولايت دارم ، علی نيز مولای اوست.
المعجم الكبير ، ج 5 ، ص 171 ، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360 ، ناشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي .الباني بعد از نقل اين روايت ميگويد :أخرجه الطبراني ( 4986 ) و رجاله ثقات .طبراني آن را نقل كرده و روايان آن مورد اعتماد هستند .
الباني ، محمد ناصر ، السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة
ادامه دارد…