علت مخالفت بعضي از افراد با رهبري چيست؟


ضمن تشکر از مکاتبه با اين مرکز ، چه خوب بود به صورت مشخص نوع مخالفت يا مخالفين را بيان مي نموديد تا به صورت دقيق و جامع به بررسي آن مي پرداختيم اما به صورت کلي در پاسخ گفتني است ؛
در هر جامعه سیاسی و نسبت به هر رهبری، ممکن است عده­ای موافق و به تعبیری حامی و برخی دیگر هم بعنوان مخالفین او حضور داشته باشند و این امر تازه­ای هم نیست.
اما سخن دراین است که با توجه به تاکیدات فراوان دین،بر موضوع ولایت پذیری و ولایت مداری مردمان جامعه اسلامی( که کسی جز حاکم اسلامی نمی تواند بر آنان حکومت و فرماندهی نماید) چرا بعضا این مخالفت ها صورت می گیرد؟
در جواب باید چنین گفت که ولایت در تفکر و اندیشه سیاسی شیعه از مسایلی است که مخالفت با آن به درازای تاریخ بوده و عده ای مرتبا با آن در تعارض و به تعبیری در تعاند بوده اند چرا که بااستقرار این حقیقت،دیگرراه بسیاری از کج اندیشی ها و زیاده طلبی ها مسدود شده و آنان به اغراض و اهداف فردی و یا گروهی خود نمی رسند.
شما می توانید بعنوان نمونه به حکومت علوی توجه کنید و ببینید آنانی(طلحه و زبیر) که بعنوان اولین بیعت کنندگان با حضرت بوده و در این میدان گوی سبقت را از دیگران ربودند ولی وقتی با حکومت عدل علوی مواجه شدند ودیدند ایشان با کسی بنای زد و بند و باج دهی ندارد لذا به مکه رفتند و بر حضرت،جنگ جمل را تحمیل کردند.
حال این موضوع در زمان ما هم این گونه است چرا که افرادی که عموما با این اصل اصیل(ولایت فقیه) و عنصر مقوم قانون اساسی و حکومت دینی سر به مخالفت می نهند بخوبی می دانند که همین اصل،موجبات ناکامی آنان را فراهم و عرصه را بر زیاده خواهی و فرصت طلبی آنان تنگ کرده است.
البته ناگفته نماند برخی از معاندین نیز در حقیقت عمله بیگانگان هستند وبرای تامین منافع آنان که در سال 57 دست شوم شان (برای همیشه) از سر منابع مادی ومعنوی این ملت کوتاه گردید با این مهم به مبارزه می پردازند تا شاید به خیال باطل خود بلکه بتوانند دیگر باره بر این کشور سلطه ننگین آنان را تکرار نمایند و از این رهگذر، ناکارآمدی حاکمیت دینی را به اثبات برسانند غافل از این که حقیقت امر چیزی ودر جایی دیگر است به این که به همین راحتی نمی توان صورت مسئله را پاک کرد و موجبات اغفال مردم را فراهم آورد.بعلاوه که دیگر زمان تفکرات استعماری قرون وسطايي به پایان رسیده و ملت ها نسبت به جریانات پیرامون خود آگاهی یافته­اند و در تلاش برای احقاق حقوق خود می باشند.
خلاصه این که علت اصلی این مخالفت ها در حقیقت،ریشه در خود خواهی افراد داشته که این اصل را سدی بر سر راه تامین منافع نامشروع خود می دانند و با آن به تعارض می پردازند وگرنه از او تمجید و تبلیغ هم می کردند همانند بسیاری از سران برخی کشورهای اسلامی که همواره مورد حمایت غرب و ایادی آنان بوده و نه تنها هیچ مخالفتی با آنان صورت نمی گیرد بلکه مرتبا در پی گسترش حوزه حکومتی آنان نیزمی باشند.

تفاوت فتنه و انقلاب در چيست ؟ (منظور در علم سياست است)

تفاوت فتنه و انقلاب؟



دانشجوي محترم ضمن تشكر از تماس مجدد شما با اين مركز ، براي دريافت تفاوت دو واژه «فتنه» و «انقلاب» لازم است در باره تعريف هر دو واژه توضيحاتي ارائه دهيم : انقلاب انقلاب برآيند حوادث و دگرگوني هاي مختلف تاريخي يك كشور است لذا در وقوع اين پديده مجموعه تحولات و شرايط فكري،‌ فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مداخله دارد. در فلسفه سياسي و علوم سياسي_اجتماعي به انقلاب با دو ديد متفاوت نگريسته مي شود. انقلاب به مفهوم سياسي آن كه بيشتر به جانشيني ناگهاني و شديد گروهي كه حكومت را در دست نداشته اند، به جاي گروه ديگري كه قبلا گروه سياسي و اداره كشور را در اختيار خود داشته اند گفته مي شود. (هانا آرنت،‌ انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند،‌ تهران:‌ انتشارات خوارزمي 1361،‌ ص 65) بدين ترتيب «انقلاب دگرگوني بنيادي در همه زمينه هاي اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، حقوقي و بويژه سياسي است، نسبت به آنچه پيش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است و اين دگرگوني ها هميشه با سرنگوني نظام سياسي حاكم پيش مي آيد و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهاي خشونت آميز و ويرانگري و خونريزي ها همگام مي باشد» (عبدالحميد ابوالمحمد، مباني سياست، تهران؛‌ توس 1376، ص 364.) مفهوم انقلاب در ديد جامعه شناسانه بيشتر به امور اجتماعي مربوط مي شود تا به امور سياسي و به همين دليل تحليل جامعه شناسانه انقلاب عبارت است از باز يافتن تركيب علل عمومي و علل فرعي كه تار و پود رويدادها را بهم مي بافند.(ريمون آرون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، ترجمه باقر پرهام، ص 303) در تبيين جامعه شناسانه انقلاب بر نقش عنصر اراده انساني و پيشرو بودن تحول انجام گرفته و تخريب و قهرآميز بودن تاكيد مي شود. بي شك انقلاب به مفهوم سياسي با تحولات ديگر سياسي چون كودتا كه در آن رهبري و قدرت و سياست حاكم دست به دست مي شود و يا شورشي كه فقط موجب تحولاتي در برخي از سياست گذاريها و احيانا در بعضي نهادها مي گردد متفاوت مي باشد چنانكه از نظر جامعه شناسي نيز پديده اجتماعي انقلاب با رفرم كه معمولا به تحولات روبنائي و سطحي با حفظ نظام موجود گفته مي شود تفاوت دارد. فتنه واژه «فتنه» اصطلاحي است كه اگر چه در فضاي سياسي كشور ما كاربرد فراواني دارد اما واقعيت اين است كه چنين مفهومي وارد ادبيات واژگان علوم سياسي نشده است و اصطلاحي است كه حتي اگر بار سياسي داشته باشد ريشه در فرهنگ واژگان سياسي ديني داشته و هنوز بين المللي نشده است همچون اصطلاح «ولايت» ، «فقاهت» ، «خلافت» و … كه در فرهنگ واژگان سياسي بين المللي وارد نشده است و حتي وقتي غربي ها قصد دارند از اين واژگان استفاده كنند عمدتا به همان شكل عربي اش آن را به كار مي بندند . از طرفي درفرهنگ ديني در باره اينكه فتنه چيست، مفسران و ارباب لغت، بحثهايى دارند، اين واژه در اصل از فتن (بر وزن متن) گرفته شده كه به گفته راغب در مفردات به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن از بدى است و به گفته بعضى گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصيهاست. واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن مجيد، دهها بار ذكر شده و در معانى مختلفى به كار رفته است. گاه به معنى آزمايش و امتحان است، مانند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ: (عنكبوت/2) مردم گمان مى‏كنند، همين كه گفتند ايمان آورديم، رها مى‏شوند و آزمايش نخواهند شد و گاه به معنى فريب دادن، چنان كه مى‏فرمايد: يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ: (اعراف/27) اى فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد . و گاه به معنى بلا و عذاب آمده مانند: يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ: (ذاريات/ 13 و 14)آن روز كه آنها بر آتش، عذاب مى‏شوند و به آنها گفته مى‏شود بچشيد عذاب خود را و گاه به معنى گمراهى آمده، مانند وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً: (مائده/41) كسى كه خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفيق كند) هيچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت و گاه به معنى شرك و بت پرستى يا سد راه ايمان آورندگان، آمده مانند آيه مورد بحث، و بعضى آيات بعد از آن كه مى‏فرمايد: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ: (انفال/39) با آنها پيكار كنيد تا شرك از ميان برود، و دين مخصوص خداى يگانه باشد. ولى ظاهر اين است كه تمام اين معانى به همان ريشه اصلى كه در معنى فتنه گفته شد باز مى‏گردد (همانگونه كه غالب الفاظ مشترك چنين حالى را دارند) زيرا با توجه به اينكه معنى اصلى ، قرار دادن طلا در زير فشار آتش براى خالص سازى، يا جدا كردن سره از ناسره است، در هر مورد كه نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد اين واژه به كار مى‏رود، مانند امتحان كه معمولا با فشار و مشكلات همراه است، و عذاب كه نوع ديگرى از شدت و فشار است، و فريب و نيرنگ كه تحت فشارها انجام مى‏گيرد و همچنين شرك يا ايجاد مانع در راه هدايت خلق كه هر كدام متضمن نوعى فشار و شدت است. ( تفسير نمونه، ج‏2، صص 23-22) با اين حال بسياري معتقدند فتنه در اصطلاح، به دو معنا مورد استفاده قرار مي گيرد : در معنى اول ، فتنه آزمايش مردم است به اسباب مختلف كه صدق و كذب گفتارها و ادعاها روشن شود و جامعه افراد را بشناسد و نيز افراد ايمان آورده در طى امتحانات شناخته شوند و پيش روند . در معنى دوم : فتنه ايجاد آشوب و نابسامان كردن جامعه است، به گونه اى كه حق با باطل مشتبه شود و مغرضين بتوانند فكر و راه خود را به عنوان حق با باطل مشتبه شود و يا تلاش نمايند فكر و راه خود را به عنوان حق به جامعه بقبولانند و براى اين كار از روشها و ابزار مختلفى استفاده كنند كه وقتي در فرهنگ سياسي از مفهوم فتنه سخن به ميان مي آيد منظور اين معنا مي باشد. تفاوت فتنه و انقلاب : براي بررسي و مقايسه دو مفهوم ، بهترين راهكار اين است كه از تعريف ، ماهيت ، ويژگي ها و اهداف دو مفهوم استفاده شود ، بر اين اساس و با توجه به آنچه در مفهوم «انقلاب» گفته شد و نيز ويژگي هايي كه صاحب نظران رشته «انقلاب» بيان كرده اند و با ملاحظه ويژگي ها و اهداف مفهوم «فتنه» مي توان موارد ذيل را به عنوان عمده ترين تفاوت هاي اين دو اصطلاح بيان كرد و البته بيان تفاوت هاي بيشتر نيازمند تحقيقي مفصل تر خواهد بود ، اين تفاوت ها عبارتند از : 1 – همانطور كه در تعريف انقلاب اشاره شد انقلاب در اصطلاحي كه در علوم سياسي رايج است حركتي است با ماهيت و جهت گيري هاي سياسي و اجتماعي و هر چند در ادامه منجر به تغييرات ساختاري در بخش هاي ديگر همچون اقتصاد، فرهنگ و … نيز مي تواند بشود و نيز هر چند از اصطلاحاتي همچون انقلاب فرهنگي ، انقلاب اقتصادي ، انقلاب علمي و … نيز سخن به ميان مي آيد ولي واقعيت اين است كه وقتي سخن از انقلاب گفته مي شود شامل اين اصطلاحات نشده و زماني كه از جهت گيري انقلاب سخن به ميان مي آيد هدف نخستي كه مطرح مي شود جهت گيري سياسي و اجتماعي آن است ، اين در حالي است كه فتنه مفهومي است كه از همان ابتدا كاربردي عام تر از كاربرد سياسي داشته و مي تواند ابعادي همچون مذهبي نيز داشته باشد كه از آن به عنوان «فتنه مذهبي» ياد مي شود . 2 – انقلاب زماني انقلاب خوانده مي شود كه الزاما منجر به تغيير در ساختارهاي بنيادين يك كشور به ويژه نظام سياسي گردد ، اين در حالي است كه فتنه حتي از نوع سياسي آن ، حتي اگر منجر به تغييرات ساختاري نشده باشد و يا حتي از ابتدا ساختارهاي نظام سياسي و اجتماعي را مورد تهديد قرار نداده و هدف هاي محدودي را پيگيري نموده باشد ، باز هم فتنه خوانده مي شود . 3 – انقلاب اقدامي سياسي و اجتماعي در راستاي مصالح و منافع مردم است و به همين دليل يكي از اركان هر انقلابي نقش آفريني مردم است به اين جهت كه به دنبال پيگيري منافع خود از طريق انقلاب مي باشند ، اين در حالي است كه فتنه اقدامي مخرب و فساد انگيز مي باشد كه مغاير با مصالح و منافع مردم مي باشد و اساسا يكي از علل اينكه به چنين تحركاتي فتنه گفته مي شود اين است كه حركتي در راستاي خلاف موج ، ضد مردمي و فساد انگيز مي باشد و گرنه اگر اقدامي در راستاي منافع مردم بوده و از حمايت و پشتيباني مردمي نيز برخوردار باشد اقدامي با ماهيت انقلابي مي باشد كه مي تواند در نهايت به انقلاب منجر شود ، يا به برخي اصلاحات اكتفا نمايد و يا حتي به شكست بيانجامد. 4 – وجود رهبر يكي از اركان اصلي هر انقلابي است و حال آنكه فتنه مي تواند داراي رهبري واحدي باشد و يا اينكه اساسا فاقد رهبر شكل گيرد . 5 – در اطلاق عنوان انقلاب ، نگاه هنجاري و ارزشي هيچ دخالتي ندارد و هر حركت سياسي و اجتماعي با داشتن ويژگي هاي يك انقلاب به عنوان «انقلاب» ناميده مي شود ولي در اطلاق عنوان «فتنه» بر يك حركت، نگاه هنجاري نقش آفرين مي باشد و به همين دليل در تشخيص مصداق فتنه ، نوعي نسبيت وجود دارد ، به عبارت ديگر فتنه مفهومي است كه متاثر از نگرش ها ، منظرها و هنجارها مي باشد و بر اين اساس آنچه از يك منظر ممكن است فتنه تلقي گردد ، ممكن است از منظر ديگري فتنه تلقي نگردد چنانكه به عنوان مثال ممكن است فتنه گران ، خود را افرادي اصلاح گر يا انقلابي تلقي نمايند ولي از منظر طرف مقابل خود ، فتنه گر ناميده شوند به همين دليل ما در فتنه گر خواندن كساني كه از نظر ما فتنه گر هستند بايد ملاك هاي ارزشي خود را معيار قرار دهيم و بر اساس تطبيق ويژگي هاي فتنه با عملكرد آن فرد و يا جريان حكم به فتنه گر و يا عدم فتنه گر بودن آن بدهيم در حالي كه انقلاب ، مفهومي است كه تقريبا قابل بازشناسي بي طرفانه بوده و براي اطلاق انقلاب بر روي يك حركت سياسي و اجتماعي نگرش ها تاثير چنداني ندارند و به همين دليل حتي كساني كه با نگاه هنجاري خود ، انقلاب را مفهومي ذاتا غير ديني و يا حتي ضد ديني مي دانستند پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مجبور شدند در نظريه هاي خود اصلاحاتي انجام داده و انقلاب بودن تحركات مردم ايران را به رسميت بشناسند .

اسلام رحماني؟


سلام ـ در بحث اسلام رحماني ميتوان گفت كه اين شعار فقط در مقابل نهادهاي حقوق بشري مطرح شده و صرفا مصرف خارجي دارد و مصرف داخلي ندارد؟يعني ما در فضاي بين المللي شعاري را مطرح كنيم براي عدم تخريب اسلام توسط داعش ـ از طرفي بحث ليبرال كردن جامعه داخل و تناقض رفتاري بين كافر دشمن و كافر غير دشمن نيز هست ـ لطفا اين مبحث رو براي بنده كالا تشريح كنيد
چند سالی است که در ادبیات سیاسی کشور مفهومی تازه ­بنیاد تحت عنوان «اسلام رحمانی» رد و بدل می‌شود که در نگاه اول یکی از ابعاد اسلام عزیز یعنی لطف و رحمانیت و محبت،در ذهن انسان تداعی می‌کند.این مفهوم که عمدتاً از سوی جریان‌های سیاسی نزدیک به محافل ليبرال،ابعاد پنهان فراوانی دارد که بررسی و تحلیل آن می‌تواند اهداف و مقاصد طرّاحان آن را تا حدی روشن نماید.موضع‌گیری صریح رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از دانشجویان در روز ۲۰ تیر ۱۳۹۴، نشان از اهمیت این موضوع داشت.در این دیدار ایشان «اسلام رحمانی» را مفهومی با ظاهر زیبا امّا با باطنی غیر اسلامی معرفی نمودند و به جوانان و جریان‌های سیاسی کشور درباره کاربرد این مفهوم هشدار دادند.
پرسشگر ارجمند، با توجه به پرسش در دو بخش به ارائه ي پاسخ مي پردازيم.بخش نخست:اسلام رحماني لازم است توجه داشته باشيد طرح موضوع اسلام رحماني اساسا نه از سوي مدافعين و معتقدين به نظام اسلامي بلكه از سوي معارضين آن و براي تخطئه ي برخي عملكرد ها در نظام جمهوري اسلامي صورت گرفت.بنابر اين برخلاف تصور شما مفهوم «اسلام رحماني» دقيقا با هدف گرفتن نظام اسلامي،با بهانه هاي حقوق بشري طرح گرديده است.به خاطر اهميت بحث مناسب مي دانيم در اين بخش به صورت تفصيلي مساله ي اسلام رحماني را مورد كنكاش قرار دهيم.نظريه پردازان تفكر اسلام رحماني، اسلام خود تفسيري و انحرافي خويش را در قالب كلمات زيبا و قرآني پوشاندند تا كمترين تنش را به وجود آورند و بدون حساس كردن جامعه نسبت به ابعاد انحرافي اين قرائت، آن را در سطح جامعه ترويج و نهادينه كنند. واژه‌اي كه در ابتدا مي‌تواند ناظر به نشان دادن يكي از ابعاد اسلام عزيز يعني لطف و رحمانيت و محبت، در ذهن انسان تداعي شود ولي پشت صحنه طرح آن و موارد استعمال آن با رويكردي خاص نشان از مفهوم و منظور ديگري دارد. ابعاد هستي شناسي،انسان شناسي و روش شناسي اسلام رحماني 1- بهشت پنداري جهان جهنمي؛ بعد هستي شناسي اسلام رحماني: در بعد هستي شناسي اسلام رحماني معتقد است كه تمام عناصر موجود در جهان عناصري همسو با يكديگرند و هيچ تضاد و تزاحمي در عالم نيست؛ يعني جهان مانند بهشت است و نيازي به بغض و خط كشي خودي و غير خودي نيست. اما واقعيت اين است كه در جهاني كه بهشت نيست و تضاد فكري و ستيز عملي ويژگي برجسته آن است، راهي جز شناخت مصالح و مفاسد و شوق به مصالح و بغض نسبت به مفاسد وجود ندارد. 2- اومانيسم ؛ بعد انسان شناسي اسلام رحماني نگاه اسلام رحماني به انسان يك نگاه اومانيستي است. در اين نگرش انسان محور و مدار همه چيز و خالق همه ارزشها است. بر خلاف نگاه دين كه «خداوند» را مدار و محور همه‌ي ارزشها تلقي مي‌كند و اگر به انسان حق تعيين سرنوشت مي‌دهد، در محدوده‌اي است كه خداوند تعيين و مشخص كرده است. اومانيسم اول انسان را به جاي خدا مي‌نشاند و آنگاه وي را به گونه‌اي تعريف مي‌كند كه كاملاً مادي‌گرايانه است. انديشه اومانيسم انسان را همان «من طبيعي» مي‌داند. بنابراين وقتي از حقوق انسان سخن مي‌گويد، منظور فقط حقوق طبيعي يعني حيات، آزادي و مالكيت است. بنابراين اومانيسم به معناي«اصالت انسان» در برابر «اصالت خداوند» و «اصالت راي انسان» در برابر « اصالت وحي خداوند» زير بناي انسان شناسي اسلام رحماني است. 3- هرمنوتيك؛ بعد روش شناسي اسلام رحماني غربي‌ها مباحثي تحت عنوان هرمنوتيك در جمع‌هاي روشنفكري مطرح كردند تا بتوانند تفسيرهاي خود از اسلام و هر دين ديگري را انجام دهند و بدان مشروعيت ببخشند. امروزه تحت عنوان اسلام رحماني مي‌گويند كه ما از اسلام فقط رحمانيتش را مي‌فهميم و غضبش را برداشت نمي‌كنيم و اين برداشت ما از اسلام يك برداشت درست است. آن‌ها مي‌گويند هركسي مي‌تواند برداشت خودش را داشته باشد كه از دل اين نوع برداشت‌هاي متنوع از اسلام بحث «صراط‌ هاي مستقيم» بيرون آمد. هدف اين بود كه حس تعصب نسبت به دين و مقاومت بر ارزش‌هاي ديني را بشكنند و همه نسبت به دين حالت تساهل و تسامح پيدا كنند. درحالي‌كه تعصب صحيح يعني اينكه انسان متدين نسبت به مقدسات، باورها و آموزه‌هاي ديني احساس مسئوليت داشته باشد و از آن‌ها دفاع كند. اين ترفندي كه تحت عنوان هرمنوتيك و برداشت‌هاي متفاوت از دين و صراط‌هاي مستقيم سال‌هاست شروع شده، بدان جا منجر شد كه قرآني در آمريكا چاپ شد كه آيات جهاد قرآن را از آن حذف كردند و فقط آيات رحماني را باقي گذاشتند. توجيه شان براي اين اقدام اين بود كه زمان، زمانه تمدن است و زماني كه قرآن حرف از «قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ» مي‌زند زمانه‌اي بوده است كه اسلام مواجه با انسان‌هاي وحشي و جاهل است؛ اما امروزه همه انسان‌ها متمدن شده اند و درنتيجه آن دستورات اسلام مربوط به اين زمان نيست. 4- شعار اسلام رحماني؛ مصداق سطحي نگري رهبر انقلاب در بحث تاثير گذاري تشكل هاي دانشجويي،ضمن بيان اهميت اين تشكل ها در تصميم سازي به رغم عدم حضور در نهادهاي تصميم گيرنده به آسيب شناسي اين گروه ها پرداخت.يكي از آسيب هاي گروه هاي دانشجويي سطحي نگريستاگر تشكّلهاي دانشجويي و جريان دانشجويي بخواهند يك چنين تأثيرگذاري‌اي را به‌دست بياورند، الزاماتي دارد؛ اين الزامات را بايد رعايت كنند. يكي از اين الزامات عبارت است از كار بر روي مفاهيم اسلامي، يعني عمقي روي مسائل كار كردن؛ سطحي ‌نگري ضرر ميزند.( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) رهبر انقلاب يكي از مصاديق اين سطحي نگري را شعار اسلام رحماني مي داند.البته مي توان در اين مورد اين آسيب را به موارد ديگر تعميم داد زيرا افراد گوناگون در مناصب مختلف به اسلام رحماني از سر آگاهي يا عدم آگاهي اشاره كردند. اهداف سه گانة اسلام رحماني 1- هدف اوليه اسلام رحماني: ليبراليزه كردن اسلام درست است كه به كار بردن اسلام رحماني لزوماً به معني قرائت ليبرالي از اسلام نيست ولي از آنجايي كه استفاده از اين واژه تا حدود بسيار زيادي مفهوم نفي ديگر ابعاد اسلام را به دنبال دارد، مي‌توان به كار بردن آن را قائل بودن به قرائت ليبرالي از اسلام دانست؛ ‌قرائتي كه نقش دين را نهايتاً در حوزه‌هاي فردي مي‌داند آن هم به دليل آزادي فرد در انتخاب دين و نه به دليل اصالت دين يا وحياني بودن آن . قرائتي كه نقش دين را در اداره جامعه به هيچ عنوان پذيرا نيست چراكه با انديشه ليبرالي، دين در حوزه اجتماعي مانع آزادي‌ها و خواست‌هاي فردي ديگر افراد جامعه خواهد بود و اصل اساسي ليبراليسم يعني آزادي بي‌قيد و شرط و خواست نفساني انسان‌هاي ديگر جامعه زير سؤال مي‌رود. ليبراليسم هيچ بايد و نبايدي را خارج از اراده فرد نمي‌پذيرد، حال آنكه در اسلام بايد و نبايد وجود دارد و مسلمان قائل به رعايت بايد و نبايد‌هاي آن و ملتزم به آن است. رهبر انقلاب در ريشه يابي اين تفكر،آن را نشات گرفته از ليبراليسم و ليبراليسم را در اومانيسم اروپا مي داند اين اسلام رحماني يك كليدواژه‌اي است براي معارف نشئت‌گرفته‌ي از ليبراليسم، يعني آن چيزي كه در غرب به آن ليبراليسم گفته ميشود…. اگر اسلام رحماني اشاره‌ي به اين است، اين، نه اسلام است، نه رحماني است؛ مطلقا. تفكّر ليبراليستي از تفكّر اروپاي قرن هجدهم و نوزدهم -يعني زيربناي فكري اومانيستي كه نفي معنويت و خدا و مانند اينها است- سرچشمه ميگيرد. چون خدايي نيست، پس سليقه‌اي است.( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) درسخنراني محسن كديور كه اين تفكر را تئوريزه كرد به انسان محور بودن (اصالت انسان) ايشان پي برده مي شود؛ يعني تا جايي احكام الهي را قبول دارند كه مطابق خواستشان باشند و با گزينش آيات و احاديث سعي در اثبات نظر خود با دين هستندمقام معظم رهبري فرمودند: « در اين قرائت از اسلام چيزي از تعاليم اسلامي حذف نمي شود، تنها برخي از احكام و شعائر كه در خارج از زمينه خود و مجزا از شرايط زماني مكاني عصر نزول درك شده اند و در نتيجه ي اين سوء فهم از جوهره رحماني خود فاصله گرفته اند تصحيح مي شوند و برخي احكام عقلايي كه ناسازگار با تعاليم اسلامي نيستند، مورد پذيرش قرار مي گيرند.» رهبر انقلاب اين تفكر غيرخدايي را سليقه اي ناقص مي دانند. فكّر وقتي خدايي نشد، سليقه‌اي است؛ سليقه‌اي كه شد، آن‌وقت ارزشها بر اساس منافع گروه‌هاي قدرتمند تعريف خواهد شد. ( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) 2- هدف مياني اسلام رحماني؛ بي اعتبار كردن مناسك واحكام ديني و قضايي اسلام پروژه اسلام رحماني به معناي عام و كلان پروژه‌اي است كه به اندازه كافي درباره آن منابع موجود است و آگاهانه هم رقم خورده است، هدف از طرح اين پروژه هم كمرنگ كردن بخشي از مناسك دين است، اينها مي‌خواهند بگويند كه دينداري به سجده و مهر نيست كافي است كه دلت پاك باشد ، آنگاه ديندار هستي! مباحثي چون جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، ساحت ظاهري دين كه عمدتاً مناسك دين هستند را مي‌خواهند از اعتبار بياندازند و دين را صرفاً يك امر باطني غير متدين، غير منضبط و غير قابل سنجش به شمار بياورند به گونه‌اي كه ديگر نتوان ارزيابي كرد چه كسي ديندار و چه كسي غير ديندار است ،‌چه عملي جزو مصاديق دين است و چه اعمالي از مصاديق آن نيست؟ يعني عملاً‌ همان ادعاي كلاني كه سكولاريسم يعني حذف مرجعيت دين در عرصه اجتماع دارد. منظومه فكري رهبري نگاه همه جانبه به دين است در حالي كه متفكران اين حوزه وبه ويژه تئورسين اين تفكر به طرز ناشيانه اي صرفا به يك جنبه از ويژگي رحماني دين توجه كرده و فقط با آوردن آيات و احاديث درصدد اثبات يك وجه از آن بوده رحمت از سنن الهي است. از قواعدي است كه به آدمي قدرت پيش بيني و احتجاج مي دهد و خبر از سرشت دستگاه آفرينش مي دهد. به تعبير بشري، استراتژي خداوند استراتژي رحمت است. ديني كه خدايش رحمان و رحيم است، پيامبرش رحمة للعالمين است، ، رحمت از سنن الهي آن است، طبيعي است كه دينش دين رحمت باشد، نه دين قساوت و خشونت و انتقام خب،اين منظر از دين كه همه به آن اعتقاد دارند و شكي در آن نيست. ولي سوال اينجاست كه مثلا وقتي در قرآن قصاص مساوي با حيات اجتماعي معرفي شده ،آيا دين دست به خشونت زده است يا اين قصاص عين رحمت براي اجتماع مسلمين است. خداي متعال در سوره حجر از كساني كه قائل به ايمان به بخشي از دين و انكار بخشي ديگر هستند، به «مقتسمين» ياد كرده و به آنان وعده عذاب داده است. در ص 136 از جلد 11 تفسير نمونه ذيل آيات 89 تا 91 سوره مباركه حجر آمده است: ‌«مقتسمين بيمار دلاني هستند كه مي‌خواهند دين و حكم خدا را به خدمت منافع خويش گيرند، تنها آن قسمتي را مي‌پذيرند كه به سود آن‌هاست و بقيه را پشت سر مي‌افكنند، آنان آيات قرآن و حتي گاهي يك آيه را تجزيه مي‌كنند، بخشي را كه در مسير تمايل خود مي‌بينند قبول كرده يا بازگو مي‌كنند و بخش ديگر را كنار مي‌گذارند». 3- هدف غايي اسلام رحماني: موجه جلوه دادن آزادي هاي غربي غايت نظر اشاعه دهندگان تفكر مذكور بهره‌گيري و موجه جلوه دادن ��زادي‌هاي غربي و غربي شدن، نزديك شدن به مدل نگاه كدخدا محور، دست كشيدن از آرمان‌ها و روحيات انقلابي و در يك كلام قرار‌گيري در باشگاه شيطان بزرگ باشد. قرائت‌هاي اقتباسي از اسلامِ همخوان با مدرنيته در عرصه‌هاي سياسي – اجتماعي كه توسط برخي نظريه پردازان سياست‌پيشۀ مسلمان مطرح مي‌شود، افراد را ناچار از تحملِ مذهبي با شاخص‌هاي ليبراليسم مي‌نماياند و آنرا تنها مسير زندگي بهتر معرفي مي‌كند. ايدئولوژي ليبراليسم مبتني بر ابرگفتمان اومانيسم، سبك زندگي‌اي با شاه‌كليد «لسفر»، بدست مي‌دهد. لفسر، به مفهوم «ولش كن بگذار هرچه مي‌خواهد و مي‌شود، بشود»، اجازۀ ظهور و بروز ديني شخصي و دلخواه فرد را ارائه مي‌دهد. ليبراليسم نمي‌گويد خدايي وجود ندارد؛ ليبراليسم به لحاظ جايگاهي كه براي خود تعريف كرده است مي‌تواند از هر مذهبي و هر انديشه‌اي عضو گيري كند. «مسلمان ليبرال»، واژه‌اي نامأنوس براي ليبراليسم نمي‌باشد. خدايي كه براي مسلمان ليبرال معرفي و جا انداخته شده است، خدايي فقط مهربان و كاملاً بي‌خيال! است كه اصولاً كاري ندارد چه كسي چه اتفاقي را رقم مي‌زند، خداي ليبراليسم، نه اقتصاد بلد است، نه سياست مي‌داند، نه پيامبري دارد و نه كسي را معصوم قرار داده است. «اسلام رحماني» فرزند همين ليبراليسم است. رهبر انقلاب مي فرمايد«اگر معناي اسلام رحماني اين است كه ما با دشمناني كه عليه اسلام، عليه ايران، عليه ملّت ايران، عليه پيشرفت ايران دارند تلاش مي كنند و از هيچ كوششي فروگذار نمي كنند، بايستي با چهره‌ي محبّت‌آميز، با دل صاف و پاك برخورد كنيم، نه، اين اسلام نيست. اين‌جور معارفِ من‌درآوردي خودساخته را من توصيه نميكنم، امّا به معارف واقعي اسلامي توصيه مي كنم»( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) هويت طرفداران اسلام رحماني عمده افرادي كه با آگاهي از اسلام رحماني صحبت مي كنند كساني هستند كه دل خوشي از مشي انقلاب اسلامي در ابعاد مبارزه با استكبار، دفاع از مظلومان و مستضعفان و پيشه كردن عدالت و مفاهيمي از اين قبيل ندارند و با طرح مفاهيمي همچون اسلام رحماني در حال عقده گشايي هستند. از سال‌ها پيش عده‌اي در دنياي اسلام پروژه‌اي را رقم زدند تا اسلام را به وجه باطني آن تقليل دهند و منحصر كنند، به عنوان مثال پروفسور سيدحسين نصر حدود دوازده سال پيش كتابي با عنوان «قلب اسلام» منتشر كرد كه در مقدمه و مؤخره آن تصريح كرده؛ از نظر من قلب اسلام، اسلام قلبي است يعني همان اسلام باطني! يا كديوركه اسلام رحماني را چارچوب بندي كرد يا سروش كه به پلوراليسم ديني و تجربه گرايي ديني معتقد است ونهايتا همين پروژه معنويت «ملكيان» كه داعيه چنين عنواني را نيز دارد رسماً، آشكارا و آگاهانه از دين فاصله مي‌گيرد و تصريح مي‌كند كه دين متافيزيك سنگين و مناسك زيادي دارد و معمولاً به خشونت ختم مي‌شود ما به جاي دين و پروژه دين‌ورزي مي‌خواهيم از پروژه معنويت‌ورزي حمايت كنيم. سكولاريسم عيني آمريكايي؛ مدينة فاضلة اسلام رحماني در نتيجه گيري سخنراني محسن كديور، وي مدل موردنظر خود را آمريكا مي داند نوعي سكولاريسم عيني معتدل - نزديك به تجربه آمريكا- امري قابل دفاع است و اسلام رحماني با چنين سكولاريسمي مشكلي نداردرهبر انقلاب حتي نكات مثبت ارزش هاي آمريكايي را در رفتار دولتمردان آمريكايي نديده است امروز يك چيزي به نام ارزش آمريكايي وجود دارد؛ مي‌شنويد در حرفهاي آمريكايي‌ها، [ميگويند] ارزشهاي آمريكايي، ارزشهاي ما…. ؛ همان چيزهايي است كه منتهي ميشود به اين وضعيت جهان‌خوارگي امروزِ نظام سلطه؛ ….. اينها امروز در رفتار دولت آمريكا و رژيم ايالات متّحده‌ي آمريكا وجود ندارد؛ حالا، هماني كه هست. اگر اين اصطلاح «اسلام رحماني» اشاره‌ي به يك‌چنين چيزي است كه خب، اين صددرصد غلط است( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) قلب ماهيت محبت و مودت اسلام اصيل در نظرية اسلام رحماني وقتي يك شاخه گل لطيف براي دفاع از خود خارهاي سخت و برنده دارد چگونه مي‌توان پذيرفت كه يك مكتب و مذهب جهاني كه داعيه‌دار مبارزه با مستكبرين جهان است، نظام دفاعي، احكام دفاعي و تربيت دفاعي و تجهيزات دفاعي نداشته باشد و جنايتكاران و غارتگران و متجاوزان خارجي و داخلي را به حال خود واگذارد؟ وقتي بيش از 150 آيه از قرآن كريم مربوط به جهاد و شهادت و مبارزه و مقابله و مشتقات آن و مفاهيم آن است چگونه مي‌توان براي خوشامد جنايتكاران، غارتگران و متجاوزان، اين بخش عظيم از معارف اسلامي را ناديده گرفت و حذف كرد؟ سوال جالبي كه به ذهن متبادر مي شود اين است كه چگونه الگوي مد نظر تئورسين اين تفكر كه آمريكاست (آمريكا800 و اندي پايگاه نظامي خارجي در سراسر دنيا دارد) با ويژگي رحمانيت مد نظر اين فرد قابل جمع شدن است.اين اسلام يعني اسلام خلع سلاح شده. آيا با اسلام رحماني مدنظر اين افراد، پيروزي انقلاب اسلامي،پيروزي در جنگ تحميلي و مقاومت12ساله هسته اي قابل تحقق بود؟ آيا با اسلام رحماني مدنظر اين افراد، پيروزي حزب الله و حماس مقابل رژيم صهيونيستي قابل تحقق بود؟ اصولا امور قدسي حوزه خوف و رجا هستند. خداوند اگر الرحمن الرحيم است، قاصم الجبّارين نيز مي باشد اين عين عدالت الهي است. رهبر انقلاب به صورت شفاف به اين موضوع پرداخته و فرمودند: «اگر منظور از اسلام رحماني اين است كه ما به همه‌ي موجودات عالم با چشم رحمت نگاه كنيم، با چشم مودّت نگاه كنيم، اين هم درست نيست؛ اين هم خلاف قرآن است. صريح قرآن، ناطق برخلاف اين حرف است. بله، محبّت و مودّت و مَعدِلت (دادگري‌) را مخصوص مسلمانها نمي‌داند؛ مي‌گويد شما كه توانايي داريد، نسبت به غير مسلمان هم بايستي با مودّت و مَعدِلت رفتار كنيد، به شرطي كه با شما دشمني نكرده باشند و دشمني نخواهند بكنند. اميرالمؤمنين در آن خطبه‌ي معروف [مي‌فرمايد] : بَلَغَني اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم كانَ يدخُلُ عَلَي المَرأَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخري‌ المُعاهِدَة (نهج‌البلاغه، خطبه‌ي 27) بعد در آخرش حضرت مي‌فرمايد كه جا دارد كه انسان مسلمان از اين غصّه دق كند؛ چرا دق كند؟ براي اينكه سپاه معاويه بر زنان غير مسلمان - زنان «معاهَد»، يعني مسيحي يا يهودي‌اي كه در ذمّه‌ي اسلام زندگي ميكند- وارد شدند و به او اهانت كردند و مثلاً دستبندش را و زيورآلاتش را از دستش كندند و بردند. حضرت ميگويد از اين غصّه انسان بايد دق كند. بله، نسبت به غير مسلماني كه دشمني نميكند، اين است. قرآن ميگويد: لا ينهكُمُ اللهُ عَنِ الذَّينَ لَم يقاتِلوكُم فِي الدّينِ وَ لَم يخرِجوكُم مِن دِيارِكُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَيهِ (سوره‌ي ممتحنه، بخشي از آيه‌ي 8) [كساني كه] كافرند امّا به شما دشمني نكردند و دشمني نميكنند، با اينها نيكي كنيد، با اينها قسط و عدل به‌كار ببريد؛ امّا از آن طرف ميفرمايد كه «اَلا تُقاتِلونَ قَومًا نَكَثوا اَيمنَهُم وَ هَمّوا بِاِخراجِ الرَّسولِ وَ هُم بَدَءوكُم اَوَّلَ مَرَّة»؛(سوره‌ي توبه، بخشي از آيه‌ي13) با آن كساني كه عهدشكني ميكنند، به بر هم زدن كانون زندگي شما و پيغمبرتان همّت ميگمارند و آنها شروع كننده‌اند به دشمني، ميخواهيد مبارزه نكنيد؟ اين آيه‌ي قرآن است؛ با خطاب عتاب‌آميز و گلايه‌آميز يا ملامت‌آميز ميگويد: اَتَخشَونَهُم؛ از اينها ميترسيد؟ بعد ميفرمايد: فَاللهُ اَحَقُّ اَن تَخشَوه؛ اگر راست ميگوييد، اگر مؤمنيد، از خدا بايد بترسيد، نه از اين كسان» ( ۱۳۹۴/۰۴/۲۰بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان) بخش دوم : مفهوم شناسي كافر با توجه به فراز اخير از پرسش، احساس مي شود خلطي ذهني پيرامون مفهوم كافر و اقسام آن و احكام مربوط به هر بخش از آنان رخ داده است. به همين جهت مناسب مي بينيم به صورت اجمالي اقسام كفار و چگونگي تعامل با هر قسم از آنان در منظومه ي فقهي اسلامي – شيعي را با هم مرور نماييم. در يك رويكرد مي توان كفار را به دو دسته ي ذيل تقسيم نمود : 1.كفار غير حربى: كفار غير حربي ، كفاري هستند كه در حال جنگ و محاربه با مسلمين نيستند و آنها را مي توان به سه دسته ي ذيل تقسيم بندي نمود: الف . كفار اهل ذمه : آن دسته از كفار كه با پرداخت جزيه به حكومت اسلامى، حاكميت اسلامى را پذيرفته، در پناه حكومت اسلامى زندگى مى‏كنند و در نتيجه هم آنان پاى‏بند به مقررات جامعه اسلامى و رعايت نظم عمومى و پاسداشت شعائر اسلامى هستند و هم حكومت اسلامى امنيت آن‏ها را به عهده گرفته است، اين دسته از كفار، حرمت مال و جان و ناموسشان از سوى حكومت اسلامى تضمين و تأمين مى‏گردد. ب. كفار معاهد: آن دسته از كفارى كه اهل كتاب نيستند، ولى با حكومت اسلامى پيمان مى‏بندند و بر اساس اين پيمان در حوزه هاي مختلف با مسلمين ارتباط متقابل صلح آميز دارند. ج. كفار مستامن: كفاري كه از حكومت اسلامى پناه خواسته‏اند و حكومت اسلامى امنيت آن‏ها را تضمين كرده است. 2.كفار حربى: كفارى كه نه اهل ذمه هستند و نه معاهد و نه مستأمن، يعنى همانان كه به خداى متعال و نبوت حضرت محمد مصطفى خاتم‏الانبياء اعتقادى نداشته و آن را انكار مي كنند و يا اينكه منكر ضروريات دين مي باشند و به هيچ نحو در پناه حكومت اسلامى نبوده و همواره در صدد ضربه زدن و جنگ با اسلام و امت اسلامى هستند. در چنين صورتي ، اين كفار ستيزگر و در حال جنگ با نظام اسلامى، كفار حربي محسوب شده، و علاوه بر اينكه ارتباط با چنين كساني جايز نمي باشد بلكه حتي مال و جان آن‏ها حرمتى ندارد. حال بعد از روشن شدن مقصود از كافر حربي به اين مساله مي پردازيم كه آيا امروزه دولت هاي غير مسلمان امروزي را مي توان مصداق كفار حربي دانست؟ به نظر مي رسد با توجه به تعريفي كه از كفار حربي اراده گرديد، نمي توان اكثريت اين دولت ها را مصداق كفار حربي دانست. زيرا هر چند برخي از نيروهاي اين كشور ها در ممالك اسلامي حضور دارند اما اينگونه نيست كه بتوان انها را در حال جنگ با مسلمين دانست. به عبارت ديگر حضور چنين كشورهايي در ممالك اسلامي به عنوان جنگ با مسلمين نيست بلكه به بهانه مبارزه با تروريسم و مانند آنها و در برخي موارد حتي با درخواست خود كشور هاي اسلامي نيروهايشان را در اين كشور ها مستقر نموده اند. بله يقينا دولت جعلي و نامشروع اسرائيل جزو كفار حربي بوده و همچنين شايد بتوان دولت آمريكا را – با توجه به ستيزه گري هاي بي وقفه به نظام اسلامي و ملت مسلمان ايران را - نيز جزو كفار حربي دانست اما همانگونه كه خود نيز مستحضريد جمهوري اسلامي ايران اساسا اسرائيل را به رسميت نشناخته و با آمريكا نيز از ابتداي انقلاب اسلامي در حالت قطع هرگونه رابطه اي است. در همين راستا به ديدگاه فقهي آيت الله العظمي مكارم شيرازي ( حفظه الله ) – از مراجع عظام تقليد - پيرامون اين مساله توجه فرماييد: بسيارى از دول امروز كه با ما روابط سياسى دارند و با ما در حال جنگ نيستند مصداق كافر «معاهد»محسوب مى شوند و مادام كه به نحوى از انحا با مسلمين وارد محاربه نشوند همه چيز آنها وجان و مالشان محترم است، زيرا طبق تعهّداتى كه از طريق روابط سياسىو قوانين پذيرفته شده بين المللى با آنان داريم داخل در معاهد هستند. ( استفتائات جديد، آيت الله العظمي مكارم، ج 1 ، سوال شماره 1161) همانگونه كه ملاحظه مي فرماييد ايشان دولت هاي غربي را كه بر اساس تعهدات مرسوم سياسي و قوانين جاري بين المللي با كشور ما در ارتباط هستند را جزو كفار معاهد مي دانند و مادامي كه اين دولت ها با مسلمانان محاربه ننمايند ، عقد قرار داد و معاهده – در زمينه هاي مختلف - با آنان جايز بوده و احترام به معاهداتي كه با آنان داريم نيز لازم مي باشد. با اين توضيحات دلايل جواز وجود ارتباط با دول غربي غير محارب روشن گرديده و بنابر اين وجود معاهدات اقتصادي و غيره بين نظام اسلامي و اين دولت ها اشكالي ندارد. البته لازم است ضمن تاكيد مجدد بر اين مطلب كه حضور نيرو هايي از برخي كشور هاي غربي در ممالك اسلامي را نمي توان به معناي محاربه ي آنان با اسلام و مسلمانان دانست، مطلب مهمي را متذكر گرديم. هرچند حضور و نقش آفريني دولت هاي غربي در برخي ممالك اسلامي ، مصداق محاربه نمي باشد اما بدون ترديد اين دولت ها به دنبال بسط نفوذ و سلطه ي خويش در كشور هاي اسلامي هستند و به همين دليل و از باب نفي سبيل و حرمت تسلط كفار بر مسلمين ، جلوگيري از اين نفوذ بر دولتمردان و ساكنان مسلمان آن دسته از ممالك اسلامي واجب موكد است . اساسا يكي از ريشه ها و دلايل فقهي و شرعي و انگيزه هاي ديني انقلاب اسلامي ايران، همين قطع يد و تسلط كفار از مملكت اسلامي ايران بود. در اتفاق بزرگي كه در انقلاب اسلامي ايران رخ داد نفوذ و سلطه و تسلط دول كفري مانند آمريكا و اسرائيل و انگليس و … از اين بلاد اسلامي كوتاه گرديد. بنابراين بر مسلمانان كشور هايي كه دول كفر – ولو غير محارب – به دنبال بسط سلطه ي خويش بر آن كشور ها هستند از نظر شرعي واجب است به قيام عليه اين سلطه برخاسته و از چنين سلطه اي ممانعت به عمل بياورند

استکبار يا امپریالیسم؟


چرا به جاي امپریالیسم«استکبار» بگوييم؟
یکی از چیزهائی که در هر حرکت عمومی و در هر نهضت لازم است،این است که بر اساس تفکرات و مبانی پایه‌ای این نهضت و این جریان،هم بایستی «واژه‌سازی» بشود.لذابه جای استعمالات و اصطلاحاتی که بین چپ‌روها و مارکسیستها و اینها معروف بود،اصطلاح «استکبار» را،اصطلاح «استضعاف» را،اصطلاح «مردمی بودن» راانقلاب آورد.
«استکبار» و «استکبارستیزی» از جمله کلیدواژه‌هایی است که در ادبیات امام خمینی رحمةالله‌علیه پرتکرار است. اگر بخواهیم براساس رویکرد تحلیل گفتمانی بدان توجه کنیم، باید گفت این کلیدواژه‌ها از جمله دال‌های مرکزی گفتمان امام عظیم‌الشأن محسوب می‌شود. همین نکته در مورد رهبر فرزانه‌ی انقلاب نیز صدق می‌کند. ایشان نیز در گفتار خود از «استکبار» و «استکبارستیزی» به‌صورت متناوب استفاده می‌کنند.

برای آنکه بخواهیم دکترین «استکبارستیزی» را در نظام اندیشگی امام خمینی رحمةالله‌علیه و رهبر انقلاب مکان‌یابی کنیم، لازم است به زمینه و زمانه‌ی شکل‌گیری آن توجه کنیم. امام خمینی رحمةالله‌علیه در زمانه‌ای نهضت انقلاب اسلامی را آغاز کرد که آمریکا به‌عنوان مهم‌ترین قدرت جهانی (که ایران تحت نفوذ آن بود)، بزرگ‌ترین مانع تحقق این خواسته و پیشرفت جامعه‌ی ایران محسوب می‌شد. به همین جهت، محور اصلی مبارزاتی و کنشگری سیاسی امام خمینی رحمةالله‌علیه در طول دوران نهضت، مبارزه با آمریکا به‌عنوان دشمن اصلی و دست‌نشانده‌ی آن در کشور (شاه) و منطقه (رژیم صهیونیستی) قرار داشت. همین رویکرد در دوران حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز ادامه پیدا کرده است و فقط به‌جای دولت دست‌نشانده، با پدیده‌ای پیچیده‌تر تحت‌عنوان «اندیشه‌ی وابستگی»، مقابله می‌کند. نقد اندیشه‌ی وابستگی در مقابل نظریه‌ی استقلال -که یکی از علل موجده‌ی انقلاب اسلامی است- از سوی رهبر انقلاب، بدان جهت است که گرچه «دولت دست‌نشانده» در ایران با پیروزی انقلاب اسلامی پایان یافت، اما «تفکر وابستگی» متأسفانه هم‌چنان در جامعه‌ی ایران وجود دارد و حتی برای آن تئوری‌پردازی می‌شود.

تفسیر رهبران انقلاب از آمریکا، ذیل نظریه‌ی «استکبار» صورت‌بندی می‌شود. آنان محور مبارزه‌ی خود را استکبار قرار داده‌اند و آمریکا را به‌عنوان نمود اصلی آن ترد کرده‌اند.

جدول مقایسه‌ی وجه نمودی استکبار در زمانه‌ی امام خمینی و رهبر انقلاب
دوره‌ی رهبری دشمن اصلی نمود جهانی نمود منطقه‌ای نمود داخلی
امام خمینی استکبار آمریکا رژیم جعلی صهیونیستی دولت دست‌نشانده‌ی پهلوی
آیت‌الله خامنه‌ای آمریکا رژیم جعلی صهیونیستی اندیشه‌ی وابستگی و توسعه‌ی وابسته

چرا استکبار و نه امپریالیسم؟
همانطور که گفته شد مهم‌ترین صورت‌بندی‌ای که امام خمینی رحمةالله‌علیه از آمریکا به‌عنوان دشمن اصلی و شیطان بزرگ ارائه می‌کرد، واژه‌ی «استکبار» است. این در حالی بود که در آن زمانه که مهم‌ترین دشمنان آمریکا چپ‌ها و مارکسیست‌ها بودند، مهم‌ترین ویژگی آمریکا و علت دشمنی‌ها با آمریکا، ذیل صورت‌بندی نظری «امپریالیسم» بیان می‌شد. نظریه‌ی امپریالیسم دلالت بر وضعیتی «اقتصادی-سیاسی» داشت که در آن وضعیت، کشور قدرتمند کشور ضعیف‌تر را به انقیاد خود جهت استثمار، بهره‌برداری و سوداندوزی بیشتر قرار می‌داد. از دوران امام راحل عظیم‌الشأن تا به امروز نیز مهم‌ترین صفت آمریکا که دشمنی‌ها با او را توجیه می‌کند، امپریالیستی بودن دولت آمریکاست. اما امام خمینی رحمةالله‌علیه از این واژه و نظریه و منطق برای مخالفت با آمریکا استفاده نکرد و به جای آن، آمریکا را مظهر «استکبار» و مستکبر زمانه خواند. لغت استکبار کلیدواژه‌ای قرآنی است که در آیات زیادی تکرار شده است. برای مثال می‌فرماید: «فاستکبرتم»؛ شما استکبار و گردن‌کشی کردید.۱ «کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها»؛ آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرش آن تکبر ورزیدند.۲ امام نیز با رجوع به ترمینولوژی قرآن کریم، مهم‌ترین صفت آمریکا و علت مخالفت خود با آمریکا را مستکبر بودن دولت آمریکا دانستند و در این‌باره ‌فرمودند: «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطه‌طلبان بی‌فرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آن‌ها عنایت فرموده است، نمی‌رسند.»۳

از سویی دیگر، بر خلاف وضعیت امپریالیسم، استکبار دلالت بر وضعیتی «روانی-سیاسی» دارد، نه لزوماً اقتصادی-سیاسی که به‌موجب آن، مستکبر بر مخاطبین و مواجهین خود کبر و تکبر می‌ورزد و ایشان را «تحقیر» می‌کند. دلیل مخالفت امام با این وضعیت و اتخاذ دکترین استکبارستیزی، به این جهت بود که نتیجه‌ی رابطه‌ی استکباری، شکل‌گیری «تحقیر ملی و هویتی» در سطح یک کشور، وادادگی در برابر قدرت دشمن و تسلیم‌بودگی در برابر آن و در نهایت، عقب‌ماندگی است. یعنی نتیجه‌ی رابطه‌ی مستکبر و مستضعف، تحقیر، تسلیم و نهایتا عقب‌ماندگی یک کشور است. وضعیتی که در آن، «ما نمی‌توانیم» در جامعه‌ای نهادینه می‌شود. یعنی دقیقا همان کاری که به تعبیر رهبر انقلاب، در دوران معاصر بر سر جامعه‌ی ایران آورده شد و ژن ما نمی‌توانیم را در آن تزریق کردند.

ریشه‌ی اصلی عقب‌ماندگی از دیدگاه امام خمینی(ره)
به همین علت، امام خمینی رحمةالله‌علیه ریشه‌ی اصلی مشکلات کشور، جهان اسلام و مستضعفین عالم را تحقیر ملت‌ها و نبود عزت در میان ایشان به‌واسطه‌ی روحیه‌ی استکباری غرب و آمریکا می‌دانست. لذا دکترین مبارزاتی خود را تحت‌عنوان «استکبارستیزی» دنبال می‌کرد. نام‌گذاری ۱۳ آبان، سالروز تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا، به‌عنوان «روز جهانی مبارزه با استکبار جهانی» توسط ایشان را نیز می‌توان در همین چارچوب تحلیل کرد.

اطلاع‌نگاشت: استکبار را بشناسید
همچنین رهبر انقلاب نیز به‌عنوان شارح این دکترین، همواره بر استکباری بودن روحیه‌ی آمریکا و تحقیر ملت‌ها به‌واسطه‌ی این روحیه، تأکید و بر مبارزه با آن پافشاری می‌کنند. در این‌باره ایشان نیز می‌فرمایند: «آمریکا یک مستکبر به‌ تمام ‌معناست. مسئله‌ی ما هم فقط نیست. مسئله‌ی دنیاست. مسئله‌ی دنیای اسلام است. آمریکایی‌ها نسبت‌به همه‌جای دنیا این روح استکباری را دارند. در جنگ بین‌الملل دوم، بعد از آنی که ژاپن را شکست دادند، پایگاه در آنجا درست کردند که هنوز پایگاه آمریکایی‌ها در ژاپن هست. ژاپنی‌ها با این همه پیشرفت‌های علمی، هنوز نتوانستند پایگاه آمریکا را در ژاپن جمع کنند. آنجا پایگاه نظامی دارد؛ به مردم ظلم می‌کنند، اذیت هم می‌کنند، تو روزنامه‌ها هم آمد، خبرگزاری‌ها هم گفتند؛ تجاوز به نوامیس و کارهای‌ خلاف دیگر، اما هنوز در آنجا هست. در کره‌ی جنوبی هم پایگاه‌های آمریکا هنوز هست. در عراق، نقشه‌ی آمریکا این است که پایگاه بسازد و پنجاه سال، صد سال در عراق مستقر بشود و در افغانستان، چون افغانستان نقطه‌ای است که اگر آنجا پایگاه داشته باشند، می‌توانند بر کشورهای آسیای جنوب غربی، بر روسیه، بر چین، بر هند، بر پاکستان و بر ایران تسلط داشته باشند. دارند این همه آنجا تلاش می‌کنند، برای اینکه آنجا پایگاه دائم درست کنند و بمانند. این معنای استکبار است.»۴

با مدنظر قرار دادن آنچه بیان شد، می‌توان دریافت که دکترین استکبارستیزی که از سوی رهبران انقلاب طرح می‌شود، پاسخی است به وضعیت عقب‌ماندگی جامعه‌ی ایران؛ پاسخی که مهم‌ترین علت عقب‌ماندگی جامعه‌ی ما و دیگر جوامع بشری را حاصل وضعیت روانی-اجتماعی می‌داند. وضعیتی که به‌موجب آن، تحقیر و از دست رفتن اعتمادبه‌نفس ملی و عزت ملی، موجب شکسته شدن مقاومت، وادادگی و بی‌عملی سیاسی-اجتماعی جوامع می‌شود. این کار با وجه استکباری غرب و آمریکا صورت می‌پذیرد. وجهی که رهبران انقلاب برای پیشرفت و آبادانی جامعه‌ی خود همواره به مقابله با آن پرداخته‌اند و در مقابل آن، بر استقلال سیاسی، فرهنگی، فکری و اقتصادی، عزت ملی و اعتمادبه‌نفس ملی تأکید کرده‌اند. با لحاظ موارد فوق، دکترین استکبارستیزی وجهی عقلانی از اندیشه‌ی رهبران انقلاب است که در کلان‌رویکرد پیشرفت اسلامی-ایرانی، قابل تحلیل است.

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی ۳۱.
۲. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۴۰.
۳. امام خمینی(ره)، کلمات قصار، فصل پنجم: سیاست خارجی، ص۱۵۱، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره).
۴. بیانات‌ در دیدار دانش‌آموزان در آستانه‌ی ۱۳ آبان، ‌ ۱۲ آبان ۱۳۸۸.

نویسنده: آقای جعفر حسن‌خانی
12/8/95
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=3480

ضرورت های بصیرت از منظر مقام معظم رهبری؟


سخنان مقام معظم رهبري در مورد ضرورت داشتن بصيرت را بنويسد.
ضمن آرزوي موفقيت براي شما , در اين زمينه مطلبي تحت عنوان ؛ «اگر بصيرت نداشته باشيم… ، 56 نكته از سخنان رهبر معظم انقلاب درباره حوادث پس از انتخابات، جنگ نرم و بصيرت ، گرد‌آوري و تنظيم: محمد شكراللهي ، ويژه نامه نشريه پرسمان ، شماره 83 - آذر 1388 » ارائه مي گردد : 1. معارضه دستگاه استكبار با جمهوري اسلامي، تمام شدني نيست دشمنان براي حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به جمهوري اسلامي، استدلال دارند. به نظر من، استدلالشان از ديدگاه آنها، استدلال تامّي است. در يك نقطه‌‌ بسيار حساس جهان از لحاظ جغرافيايي، يعني اين نقطه خاورميانه، خليج فارس، درياي سرخ، شمال آفريقا، بخشي از مديترانه - اين حوزه عظيمي است ديگر - مجموعه امت اسلامي واقع شده. الان شما ببينيد از اين پنج تا، شش تا گذرگاه آبي حساسِ حياتي كه در دنيا وجود دارد، سه تايش توي اين منطقه است؛ تنگه هرمز، كانال سوئز و باب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المندب. اينها گذرگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مهمي است كه تجارت جهاني، متوقف به اينهاست. شما نقشه جهان را برداريد جلوي رويتان نگاه كنيد؛ خواهيد ديد كه اين چند تا مركز، چقدر براي ارتباط تجاري و اقتصادي دنيا مهم است. بنابراين، اين منطقه، منطقه‌‌‌‌‌‌‌ حساسي است. حالا در اين منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ بسيار حساس، يك قدرتي دارد قد مي‏كشد و روز به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز، خودش را بيشتر نشان مي‏دهد. اين قدرت، با همه خواسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي استكباري و دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي كمپاني‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي عظيم اقتصادي مفسد في‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الارض، مخالف است؛ با نظام سلطه، مخالف است؛ با سلطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گري، مخالف است؛ با ظلم، مخالف است. خوب، اين خيلي براي دستگاه استكبار مهم است. دستگاه استكبار، فقط ايالات متحده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آمريكا يا فلان رئيس جمهور و فلان دولت آمريكا يا فلان كشور اروپايي نيست؛ دستگاه استكبار، يك شبكه‌‌‌‌‌‌ عظيم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تري است كه شامل اينهاست. شبكه صهيونيستي هست؛ شبكه تجار اساسي بين‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللي هست؛ مراكز پولي عظيم دنيا هست. اينها هستند كه مسائل سياسي دنيا را دارند طراحي مي‏كنند. دولت‏ها را اينها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند؛ اينها مي‏برند. اين مجموعه كه تويش دولت ايالات متحده هست، دولت‏هاي اروپايي هستند؛ خيلي از اين نفت‌خوارهاي ثروتمند منطقه خودمان هستند؛ با يك چنين قدرتِ رو به رشد و رو به اعتلاي در حال قدكشي، به شدت مخالفند. بنابراين، هرچه بتوانند، در مقابله او كار مي‏كنند. توي اين سي سال هم بي‌كار نماندند؛ هرچه بگذرد هم باز بيكار نمي‏مانند؛ مگر آن وقتي كه شماها همت كنيد؛ شما جوان‏ها كشور را از لحاظ علمي، از لحاظ اقتصادي و از لحاظ امنيتي، به نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اي برسانيد كه امكان آسيب‌پذيري‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش، نزديك به صفر باشد؛ آن وقت، كنار مي‏كشند و توطئه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تمام خواهد شد. ايني كه من توي اين چند سال به دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مرتب راجع به مسائل علم و تحقيق و پژوهش و نوآوري و جنبش نرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افزاري و ارتباط صنعت و دانشگاه و اينها، اين همه تأكيد كردم، براي خاطر اين است كه يك ركن امنيت بلندمدت كشور و ملتتان، علم است. 2. دشمن، هميشه بيدار است معارضه با نظام، يك سابقه سي ساله در اين انقلاب دارد؛ چيز جديدي نيست. اَشكال معارضه، گوناگون بوده است؛ اما هميشه بوده است؛ شدتاً، ضعفاً، متناسب با وضعيت ما در داخل بوده. هر جا احساس كردند و هر وقت احساس كردند مي‏توانند حضور قوي‌‌تري پيدا كنند، ضربه‌‌اي را كه مي‏توانستند - به خيال خود - وارد كردند. انقلاب هم در طول اين سي سال، در مقابل اين ضربات، ايستاده است؛ نه فقط ضعيف نشده، بلكه روز به روز، بحمداللَّه كشور و نظام جمهوري اسلامي، قوي‌‌تر هم شده، منتها يك نكته وجود دارد و آن اين است كه هر چه ما در نظام جمهوري اسلامي، توانستيم ريشه خودمان را عميق‌‌تر كنيم و پيش‌تر برويم و كارهايمان را پيچيده‌‌تر بكنيم، توطئه دشمن هم پيچيده‌‌تر شده است؛ اين را بايد توجه داشت. درست است كه ما تجربه غلبه بر چالش‏هاي تحميل شده را داريم - نه فقط در يك مورد و دو مورد، در تمام اين سي سال، تجربه نظام جمهوري اسلامي، تجربه غلبه بر چالش‏ها و بر معارضه‌‌ها و دشمني‌‌هاست - ولي بايستي توجه كرد كه «من نام لم يُنَم عنه»؛ دشمن، بيدار است؛ خبرهايي كه از مراكز حساس سياسي و امنيتي دنيا به دست ما مي‏رسد، نشان مي‏دهد كه دستگاه‌‌هاي عظيمي، گسترده‌‌اي، با بودجه‌‌هاي كلاني، به طور دائم، متوجه به نظام جمهوري اسلامي هستند؛ با انگيزه‌‌هايي كه دارند كه گفته شده است و معلوم است براي ما و شما. دارند كار مي‏كنند؛ هر روز طرحي را به ميدان مي‌‌آورند و هر روز عرصه جديدي را در مقابل جمهوري اسلامي مي‌‌آرايند و اين، ادامه هم پيدا خواهد كرد؛ تا وقتي كه مأيوس بشوند؛ آن وقتي كه نظام جمهوري اسلامي، به نصاب‏هاي مشخصي در زمينه‌‌هاي سياسي، در زمينه‌‌هاي اقتصادي، در زمينه‌‌هاي امنيتي، در زمينه‌‌هاي علمي، در زمينه‌‌هاي اخلاقي برسد. تا جمهوري اسلامي به اين نصاب‏هاي معين نرسيده است، اينها ادامه پيدا خواهد كرد؛ به آن جا كه رسيديم، دشمن، طبعاً مأيوس خواهد شد و واقعيت را به طور كامل، خواهد پذيرفت. 3. توطئه عليه نظام، توهم نيست؛ واقعيت است توطئه‌، توهم نيست؛ اي كاش مجال بود تا گفته مي‌شد تا آن وقت انسان مي‌توانست آن برگ‌هاي بر روي هم گذاشته كتاب حرف را باز كند؛ تا خيلي از حقائق روشن بشود. آينده، البته اين كارها خواهد شد. اين جور نيست كه شما خيال كنيد توطئه نسبت به اين كشور، يك توهم است؛ نه، يك واقعيت است؛ از همه طرف، دارد توطئه مي‌شود. ممكن است آن كسي كه در جهت آن توطئه‌ها، در داخل كشور، محور حركت قرار مي‌گيرد، خودش اصلاً نفهمد. فهميدن اين هم ذكاوت مي‌خواهد. بعضي‌ها اين ذكاوت را ندارند. ما آدم‌ها را تجربه كرديم؛ نمي‌فهمند دارند به سازكي مي‌رقصند؛ ولي اين، واقعيت را عوض نمي‌كند كه آنها بفهمند يا نفهمند؛ بدانند يا ندانند. اين توطئه‌ها، وجود دارد. در عين حال، اين كشور و اين نظام، نه فقط سست نمي‌شود، ضعيف[هم] نمي‌شود. جامعه علمي‌اش، جامعه پيشرفته‌اش - كه همين شما جوان‏ها باشيد - امروزش از ده سال قبلش، به صورت آشكاري جلوتر مي‌رود. اين، معنايش چيست؟ اين، معنايش حقانيت است. اين، معنايش اصالت است. اين، معنايش ريشه‌دار بودن است؛ «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمه طيّبه كشجره طيّبه». اعتقاد ما، اين است.

. 4. چه بدانيم، چه ندانيم، دشمن، دشمني خود را مي‌كند يك ملت زنده و ملتي كه اهل پيشرفت است، از جمله كارهايي كه در كنار سازندگي، در كنار پيشرفت علمي و در كنار كارهاي بزرگ، حتماً بايد از آن غفلت نكند، شناخت هدف‌هاي دشمن در هر مرحله است. اين خاصيت زنده بودن است. نمي‏شود ملتي را فرض كرد كه آرمان‌هاي بزرگي داشته باشد و بخواهد كارهاي بزرگي بكند، اما دشمن نداشته باشد. بله، ملت‌هايي هستند كه به گوشه‏اي خزيده‏اند، كاري به كار سرنوشتشان ندارند، بيگانگان هم بر آنها مسلّطند، آنها هم مثل گوسفند مي‏چرند و بيگانگان مثل چوپان‌هاي خائن، هرچه مي‏خواهند، از آنها استفاده مي‏كنند؛ البته آنها اگر بخواهند همان‏طور زندگي كنند، هيچ لزومي ندارد كه به اين فكرها باشند؛ چون آينده‏اي برايشان وجود ندارد. البته امروز در دنيا چنين ملت‌هايي را خيلي كم مي‏شود سراغ داد. اگر وجود داشته باشند، خيلي كم هستند. بالاخره ملت‌ها بيدار شده‏اند. به‏ هر حال، ملتي مثل ملت ايران كه عليه دخالت بيگانگان قيام كرد و دست بيگانگان را كوتاه نمود و به مداخله بيگانگان در كشور خود پايان داد - اينها كارهاي كوچكي نيست - دشمن دارد. ملت ايران، به غارت بيگانگان از منابع نفتي و منابع گوناگون مادي خود خاتمه داد و دستگاه حكومتي را كه به نفع بيگانگان كار مي‏كرد، ريشه‌كن كرد و از بيخ و بن برانداخت. اين ملت با اين خصوصيات، بالاخره دشمن دارد و بدون دشمن نخواهد بود. امروز هم ملت ايران، يك ملت آرمان‌گراست و با ظلم و زورگويي و تحميل و تبعيض، مخالف است. همه كساني كه اهل ظلمند، همه كساني كه اهل تبعيضند، همه كساني كه اهل زورگويي هستند و همه كساني كه اهل چپاول‌گري‌اند، طبعاً با اين ملت، ميانه خوبي ندارند. البته بعضي‌ها مي‏گويند و ترويج مي‏كنند كه ما توهم مي‏كنيم كه عليه‌مان توطئه هست و دشمني وجود دارد! خيلي خوب؛ كساني كه دلشان مي‏خواهد چشم خودشان را روي هم بگذارند و بگويند ان‏شاءاللَّه گربه است، بگذارند؛ اما واقعيت كه عوض نمي‏شود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما كه از بين نمي‏رود. اگر دشمن، كمين گرفته، منتظر فرصت است كه ضربه وارد كند، چه من و شما بدانيم، چه ندانيم، اگر به فرض، خود را به ندانستن هم بزنيم، بالاخره دشمني خودش را مي‏كند؛ چون دشمن است. با ندانستن ما، يا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمني خود دست برنمي‏دارد. افرادي مايلند اثبات كنند كه نخير، ملت ايران هيچ دشمني ندارد! كنار خانه خودتان بنشينيد و به كار خودتان سرگرم باشيد؛ خاطرتان هم جمع باشد كه همه جا امن و امان است! نه، اين حرف‌ها واقعيت ندارد. يك ملت زنده، نمي‏تواند اين‏گونه فكر كند. 5. حركت بي‌نظير مردم در انتخابات 22 خرداد بنده دوست ندارم در سخنراني‏ها و خطابه‏ها، نسبت به مخاطبان خودم با مبالغه حرف بزنم يا تملق آنها را بگويم؛ اما در اين قضيه انتخابات، خطاب به شما مردم عزيز عرض مي‏كنم كه هر چه با مبالغه صحبت بكنم، زياد نيست؛ حتي اگر بوي تملق هم بدهد، ايرادي ندارد. كار بزرگي كرديد. انتخابات 22 خرداد، نمايش عظيمي بود از احساس مسئوليت ملت ما براي سرنوشت كشور؛ نمايش عظيمي بود از روح مشاركت‏جوي مردم در اداره كشورشان؛ نمايش عظيمي بود از دل‌بستگي مردم به نظامشان. حقيقتاً مشابه اين حركتي كه در كشور انجام گرفت، من امروز در دنيا و در اين دموكراسي‏هاي گوناگون - چه دموكراسي‏هاي ظاهري و دروغين و چه دموكراسي‏هايي كه واقعاً به آراي مردم مراجعه مي‌كنند - نظيرش را سراغ ندارم. در جمهوري اسلامي هم جز در همه‏پرسي سال 58 - فروردين 58 - هيچ نظيري ديگر براي اين انتخاباتي كه در جمعه گذشته شما انجام داديد، وجود ندارد؛ مشاركت حدود 85 درصد؛ چهل ميليون تقريباً جمعيت. انسان دست مبارك ولي‏عصر (عج) را پشت سر حوادثي با اين عظمت مي‏بيند. اين نشانه توجه خداست. لازم مي‌دانم از اعماق دل، نسبت به شما مردم عزيز در سراسر كشور، ابراز ادب و ابراز تواضع كنم كه واقعاً جا دارد. نسل جوان ما به خصوص نشان داد كه همان شور سياسي، همان شعور سياسي، همان تعهد سياسي را كه ما در نسل اول انقلاب سراغ داشتيم، دارد؛ با اين تفاوت كه در دوران انقلاب، كوره داغ انقلاب، دل‌ها را به هيجان مي‏آورد؛ بعد هم در دوره جنگ، به نحو ديگري؛ اما امروز اينها هم نيست، در عين حال اين تعهد، اين احساس مسئوليت، اين شور و شعور در نسل كنوني ما وجود دارد؛ اينها چيز كمي نيست. البته بين مردم، اختلاف سليقه هست؛ اختلاف رأي هست؛ عده‏اي كسي را قبول دارند، حرفي را قبول دارند؛ عده‏ ديگري، كس ديگري را قبول دارند، حرف ديگري را قبول دارند؛ اينها هست؛ طبيعي هم هست؛ ليكن يك تعهد جمعي را انسان در بين همه اين آحاد، با اختلاف آرائشان، احساس مي‌كند؛ يك تعهد جمعي براي حفظ كشورشان، براي حفظ نظامشان. همه وارد شدند؛ در شهرها، در روستاها، در شهرهاي بزرگ، در شهرهاي كوچك، اقوام گوناگون، مذاهب مختلف، مردها، زن‌ها، پير، جوان، همه وارد اين ميدان شدند؛ همه در اين حركت عظيم شركت كردند. 6. 22 خرداد يك حماسه بود عزيزان من! ملت ايران! 22 خرداد، يك حماسه بود. اين حماسه، تاريخي و جهاني شد. اگرچه بعضي از دشمنان ما در اطراف دنيا خواستند اين پيروزي مطلق نظام را، اين پيروزي حتمي را، به يك پيروزي مشكوك و قابل ترديد تبديل كنند؛ حتي بعضي خواستند اين را به يك شكست ملي تبديل كنند! خواستند كام شما را تلخ كنند و نگذارند بالاترين نصاب مشاركت جهاني را دنيا به نام شما ثبت كند. خواستند اين كارها را بكنند؛ اما به نام شما ثبت شد. نمي‌شود آن را دست‌كاري كرد. 7. انتخابات 22 خرداد، زلزله سياسي براي دشمنان عزيزان من! اين انتخابات، براي دشمنان شما، يك زلزله سياسي بود؛ براي دوستان شما در اكناف عالم، يك جشن واقعي بود؛ يك جشن تاريخي بود. در سي سالگي انقلاب، اين جور مردم بيايند نسبت به اين نظام و اين انقلاب و آن امام بزرگوار اظهار وفاداري كنند! اين يك جنبش عمومي و مردمي بود براي تجديد پيمان با امام و با شهدا و براي نظام جمهوري اسلامي، يك نَفَس تازه كردن، يك حركت از نو، يك فرصت بزرگ. اين انتخابات، مردم‌سالاري ديني را به رخ همه مردم عالم كشيد. همه كساني كه بدخواه نظام جمهوري اسلامي هستند، ديدند مردم‌سالاري ديني يعني چه. اين يك راه سوم است در مقابل ديكتاتوري‏ها و نظام‌هاي مستبد از يك طرف و دموكراسي‏هاي دور از معنويت و دين از طرف ديگر. اين، مردم‌سالاري ديني است؛ اين است كه دل‌هاي مردم را مجذوب مي‌كند و آنها را به وسط صحنه مي‌كشاند. 8. انتخابات 22 خرداد، نماد اعتماد و اميد مردم انتخابات 22 خرداد نشان داد كه مردم، با اعتماد و با اميد و با شادابي ملي، در اين كشور زندگي مي‌كنند. اين جواب خيلي از حرف‌هايي است كه دشمنان شما در تبليغات مغرضانه‏ خودشان بر زبان مي‏آورند. اگر مردم كشور به آينده اميدوار نباشند، در انتخابات شركت نمي‌كنند؛ اگر به نظام خودشان اعتماد نداشته باشند، در انتخابات شركت نمي‌كنند؛ اگر احساس آزادي نكنند، به انتخابات روي خوش نشان نمي‌دهند. اعتماد به نظام جمهوري اسلامي، در اين انتخابات، آشكار شد. دشمنان، همين اعتماد مردم را هدف گرفته‏اند؛ دشمنان ملت ايران مي‌خواهند همين اعتماد را در هم بشكنند. اين اعتماد، بزرگ‌ترين سرمايه‏ جمهوري اسلامي است و مي‌خواهند اين را از جمهوري اسلامي بگيرند. مي‌خواهند ايجاد شك كنند؛ ايجاد ترديد كنند درباره اين انتخابات و اين اعتمادي را كه مردم كردند، تا اين اعتماد را متزلزل كنند. دشمنان ملت ايران مي‌دانند كه وقتي اعتماد وجود نداشت، مشاركت، ضعيف خواهد شد؛ وقتي مشاركت و حضور در صحنه ضعيف شد، مشروعيت نظام، دچار تزلزل خواهد شد؛ آنها اين را مي‌خواهند؛ هدف دشمن، اين است. مي‌خواهند اعتماد را بگيرند تا مشاركت را بگيرند؛ تا مشروعيت را از جمهوري اسلامي بگيرند. اين، ضررش به مراتب از آتش زدن بانك و سوزاندن اتوبوس، بيشتر است. اين، آن چيزي است كه با هيچ خسارت ديگري قابل مقايسه نيست. مردم بيايند در يك چنين حركت عظيمي، اين جور مشتاقانه حضور پيدا كنند، بعد به مردم گفته بشود كه شما اشتباه كرديد به نظام اعتماد كرديد؛ نظام قابل اعتماد نبود. دشمن اين را مي‌خواهد. اين خط را از پيش از انتخابات هم شروع كردند؛ از دو سه ماه پيش از اين. من اول فروردين در مشهد گفتم هي دارند به گوش‌ها مي‌خوانند و تكرار مي‌كنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود. مي‌خواستند زمينه را آماده كنند. من آن وقت به دوستان خوبمان در داخل كشور تذكر دادم و گفتم اين حرفي را كه دشمن مي‌خواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگوييد. نظام جمهوري اسلامي، مورد اعتماد مردم است. اين اعتماد، آسان به دست نيامده؛ سي سال است كه نظام جمهوري اسلامي، با مسئولانش، با عملكردش، با تلاش‌هاي فراوانش، توانسته اين اعتماد را در دل مردم عميق كند. دشمن مي‌خواهد اين اعتماد را بگيرد و مردم را دچار تزلزل كند. 9. نتيجه عمل نكردن به ‌قانون، تلخ است بنده مخالفم كه مردم كشورمان را، مردم عزيزمان را به دو بخش تقسيم كنيم؛ يك عده‏اي را مقابل يك عده‏ ديگر قرار بدهيم. قضيه اين جوري نيست. در خيلي از مسائل، مردم سليقه‏هايشان، نگاه‏هايشان، نظرهايشان يكي نيست؛ اما اين به معناي اصطكاك و تزاحم و تعارض و دست به يقه شدن نيست. ما نبايد مردممان را وادار كنيم كه با هم دست به يقه بشوند. من به هر دو طرف نصحيت مي‌كنم؛ احساسات جوان‌ها را تحريك نكنند و مردم را مقابل هم قرار ندهند. ملت يك‌پارچه‏اي است؛ ايمان واحدي دارد؛ قلباً هم با نظام خود روابط حسنه‏اي دارد؛ نشانه‏ اين روابط حسنه، همين حضور در پاي صندوق‌هاست. اگر اميدوار نبودند، اگر حسن ظن نداشتند، اگر اعتماد نداشتند، نمي‏آمدند پاي صندوق‌ها. پس اين ملت با نظام خود هيچ مشكلي ندارد. نبايد اين ملت يك‌پارچه را دو شقه كرد؛ تقسيم كرد؛ يك گروه را عليه آن گروه ديگر، آن گروه را عليه اين گروه ديگر تحريك كرد. در همين جا هم براي حل و فصل قضايا، معيار قانوني وجود دارد. اگر قانون حاكم نشد، آن چيزي كه از بي‏قانوني بر سر همه خواهد آمد، بسيار تلخ‏تر است از آنچه كه اجراي قانون ممكن است در كام بعضي، تلخي به وجود بياورد؛ «و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق». عدل، همان رعايت قانون است. اگر ما از رعايت قانون احساس ضيق كرديم، نخواستيم به قانون تن بدهيم، آنچه كه بر سر ما از بي‏قانوني خواهد آمد، به مراتب از اين تلخي تحمل قانون، سخت‏تر است. اين را بايد همه توجه كنند. 10. حوادث بعد از انتخابات، دور از انتظار نبود همه ملاحظه كرديد؛ كشور در برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اي از زمان، در معرض يك آزمون سياسي بسيار تعيين كننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اي قرار گرفت و همان طور كه بعضي از دوستان اشاره كردند، هاضمه نظام و كشور، توانست حوادث را در درون خودش هضم كند و فائق بيايد. من قبلاً هم گفتم؛ بروز چنين حوادثي، براي ما هيچ خلاف انتظار نيست؛ يعني حالا اگر تعبير دقيق‌تري بخواهم بكنم، «چندان» [خلاف انتظار نيست] نگوييم «هيچ» خلاف انتظار نيست؛ يعني تا حدود زيادي، انتظار حوادثي از اين قبيل هست؛ به دلايل گوناگون؛ رسالتي كه براي نظام قائليم؛ رسالتي كه براي اسلام قائليم، معنايي كه براي جمهوري اسلامي در ذهنمان داريم؛ تعريفي كه جمهوري اسلامي از خودش براي ما در طول اين سي سال كرده، هوشمندي مردممان و جوانانمان كه به تجربه رسيده، وجود آزادي ناگزير كه به حكم اسلام، بايد اين آزادي در كشور باشد و ما به آن اعتقاد داريم، اعتقاد ما به آزادي، يك مسئله تاكتيكي نيست؛ يك مسئله واقعي است؛ آزادي به همان معنايي كه جمهوري اسلامي تعريف مي‏كند؛ نه به معنايي كه غربي‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تعريف مي‏كنند كه آن، به نظر ما، انحراف است؛ آن جايي كه بايد آزادي باشد، نيست؛ آن جايي كه بايد محدوديت باشد، قيدها گسسته است و آزادي هست! آن را ما مطلقاً قبول نداريم؛ توي رودربايستي با غرب هم گير نمي‏كنيم. ما آزادي را با همان مفهوم اسلامي خودش قبول داريم كه البته در آن آزادي، بيان هست؛ آزادي رفتار هست؛ آزادي فكر هست. [بنابراين] اين حوادث، چندان خلاف انتظار نيست. آن چه كه مهم است، اين است كه يك انسان باشرف، مؤمن، معتقد به اهداف والاي جمهوري اسلامي، بداند كه در اين جور حوادث، چه كار بايد بكند. اين، مهم است. اين، آن چيزي است كه مخاطبه من با شما دانشگاهيان را در اين مسئله خاص، الزامي مي‏كند.

ادامه »