آیا روش کار مرتاض های هندی درست است ؟

مرتاض، هیچ‌گاه به روحش تسلط ندارد که بیان شود بدون ایمان، چگونه چنین تسلطی یافته است!
برای شناخت بیشتر، لازم است به دو مقوله‌ی مهم «انسان شناسی» و سپس «دین‌شناسی» پرداخته شود که چون در این مجال کوتاه، امکانی برای شرح مفصل آن وجود ندارد، به چند محور اساسی اشاره می‌شود:
الف – آدمی، دارای چگونگی‌ها (یا ابعاد) بسیار متفاوتی می‌باشد که هر کدام نیز نیروهای متفاوتی دارند. در یک دسته‌بندی کلی می‌توان به «جسم، روان و روح» و البته قوای آنها اشاره نمود.
ب – قوای جسمی، با ورزش، تغذیه، بهداشت … و رعایت اصول و فروع “سلامتی و تندرستی” تقویت می‌شود. قوای روانی، با سلامت جسم و تمرین ذهن و کنترل سلسله اعصاب، تقویت می‌گردد؛ و قوای روحی نیز با توجه روح به مبدأ و معاد، عالَم معنویت، روحانیت و حاکمیت بر مملکت وجود و قوای آن [جسم، نفس، روان و …] تقویت می‌گردد.
ج – هر یک از ابعاد وجودی انسان و قوای بالفعل (آن چه هست)، و قوای بالقوه یا استعداد (آن چه می‌تواند باشد) در انسان، از توان و نیروی فوق تصور و ناشناخته‌ای برخوردار است که حتی علم تجربی امروز، به نشانه‌هایی از آن دست یافته است. به عنوان مثال:
●- بلند کردن یک وزنه‌ی بالای 150 یا 200 کیلوگرم برای انسان معمولی [هر چه قدر هم که سالم و تنومند باشد] ممکن نیست؛ اما یک وزنه‌بردار حرفه‌ای، به رغم قد کوتاه و وزن کمش، آن را به راحتی از زمین کنده، بلند شده و بالای سرش نگه می‌دارد!
نیروی تن:
بنابر این، قوای بینایی، شنوایی، حرکت، سکون، خوردن، خوابیدن، احساس یا عدم احساس درد و سایر قوای بدنی نیز همین‌طور می‌باشند.
اراده:
قوی‌ترین نیروی آدمی، همان “اراده” می‌باشد که مسلماً از سنخ قوای بدنی یا فیزیکی نمی‌باشد و شاید بتوان گفت که قوای «روحی» است. بنابر این آدمی می‌تواند که با قدرت اراده‌ی خود، روح را متوجه معبود حقیقی، یا دنیا و بدن نماید – می‌تواند نفس حیوانی و قوای بدنی را در کنترل عقل در آورد – می‌تواند تمامی قوای عاقله و روحی خود را در اختیار نفس حیوانی قرار دهد و … .
قوای بدنی، همه توسط “نفس حیوانی"، زنده و فعال و پویا هستند. بنابر این، اگر کسی با تمرین زیاد “اراده"ی خود را تقویت کند، می‌تواند افسار نفس را در اختیار عقل و روح قرار دهد و یا هر طوری که دوست دارد با آن رفتار کند.
پخش نیرو:
به خورشید به عنوان یک منبع انرژی دقت نمایید. نورش روشنی‌بخش و حرارتش گرمابخش و انرژی‌زاست؛ نه تنها نمی‌سوزاند، بلکه از منابع اصلی حیات می‌باشد. اما اگر شعاع اندکی از این نور – مثلاً به شعاع یک ذره‌بین با قطر 10 سانت – را تجمیع کنید و از یک کانون بیرون بدهید، کاغذ، برگ، چوب و … را می‌سوزاند و حتی جنگلی را به آتش می‌کشد.
قوای روحی، روانی، بدنی (فیزیکی) ما نیز پخش شده است؛ بنابر این اگر کسی با تمرین، بتواند بخشی از این قوا را متمرکز نموده و از یک کانون خارج نماید، می‌تواند به لحاظ روحی، دچار و مقهور نفسانیات و یا وسوسه‌ها نشود و یا به لحاظ فیزیکی، با یک ضربه‌ی دست، چند قالب یخ را بشکند، یا با یک ضربه سر، چند قطعه چوب یا سنگ را بشکند، یا حتی با نیروی چشم و نگاه کردن، یک چنگال فلزی را خم کند؛ یا حتی از پشت یک مانع ضخیم، چیزی را ببیند؛ یا خطورات ذهنی کسی را بخواند و یا به او القا نماید و … .
دستور به تجمیع نیرو در دین:
در قرآن کریم و هم چنین احادیث، آیات و روایات بسیاری وجود دارد که دستور به تجمیع نیرو، چه در وجود شخص و چه در جامعه داده است و از پراکندگی نیروها برحذر داشته است و تأکید نموده که این پراکندگی، سبب ناتوانی شما و فَشل شدن قوای شما می‌گردد. دقت کنیم که “فَشَل” شدن، یعنی نیرو هست، اما به خاطر پراکندگی، قدرتی ندارد و کاری از آن بر نمی‌آید.
مثال: به نیروی الکتریسته دقت کنید که همه جا و در همه چیز وجود دارد، اما اگر در باطری‌ها بزرگ و کوچک، مخازن بسیار میکرونی و یا بسیار بزرگ تجمیع شود و از یک کانون خارج شود، یک قدرت محرکه‌ی قوی می‌باشد.
« وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ » (الأنفال، 46)
ترجمه: و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت و مهابت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!
توحید (وحدت نیرو):
معنای توحید، فقط شناخت خداوند سبحان به یگانگی نیست، بلکه این شناخت به انضمام “یکتاپرستی” می‌باشد.
“یکتا‌پرستی” یعنی: عقل، قلب، فطرت، اختیار، اراده و بالاخره خروجی آن در اتخاذ مواضع و عملکردها، همه یک جهت داشته باشند و به یک جا وصل باشند؛ آن هم به جهتی که هستی بخش (نیرو بخش) اوست و خود “قدرت و قوت” محض می‌باشد، نه این که خودش نیز نیرویش را از جای دیگری گرفته باشد و یا در آن نقص و کمبودی باشد که نیاز به تقویت از نیروی بالاتر و قوی‌تری داشته باشد:
« اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ » (الشوری، 19)
ترجمه: خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهی) دارد؛ هر کس را بخواهد روزی می‌دهد و او قوّی و شکست‌ناپذیر است! [تمامی قوای درونی و بیرونی (کمکی) انسان، رزق و روزی است؛ و البته قوت و نیرو، امر لطیفی است، یعنی ضخامت و جرم ندارد؛ و هر چیزی، هر چه لطیف‌تر باشد، قدرتمندتر و پُرنفوذتر است]. در مثال مادی، به نور و حرارت آتش موم (شمع)، نفت، گاز، برق، رعد و برق و … دقت کنید.
توحید و ارباب‌ها:
“ربّ"، یعنی صاحب اختیار و تربیت کننده‌ی امور؛ و آدمی، فطرتاً مخلوق، مرزوق، عبد و مربوبِ غیر است. مربوب خداست، هر چند که ممکن است به خطا، دیگران را ربّ خود قلمداد نماید.
نفسانیات دورنی، چون: قدرت، شهوت، حرص و …، می‌خواهند قوا را در اختیار گرفته و خود ربوبیت نمایند، و رب‌ّهای بیرونی، چون طواغیت، فراعنه، مستکبران و ظالمان نیز همین‌طور.
بنابر این، اگر عقل انسان، مُعرف رب حقیقی شد – قلب انسان آن را فهم نکرد و محبوب قرار نداد – نفس انسان و کشش‌های گوناگون آن، هر کدام به سویی رفت، شهوتش مزاحم عزتش شد، قدرتش مزاحم شهرتش شد، قدرت، شهوت و شهرت نیز مزاحم حرص مالش شد و …، تمامی این نیروها پراکنده و فشل می‌شوند و برخی نیز به مرور زمان از بین می‌روند! از این رو، حضرت یوسف علیه السلام، به دو هم سلولی خود فرمودند که رب‌های گوناگون را کنار بگذارید و تسلیم خدای واحدی شوید که “قهار” است؛ یعنی نیروی او، همه چیز را مقهور خود نموده و بر همه چیز غلبه دارد:
« يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ » (یوسف علیه السلام، 36)
ترجمه: اى دو رفيق زندانيم، آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه‌ی قهار (مقتدر و پیروز)؟
تفاوت اولیاء الله با مرتاض‌ها:
بنابر این، مرتاض با ریاضت‌ها (تمرین‌ها)ی سخت، فقط و فقط با قوای بدن کار دارد که در حوزه‌ی نفس حیوانی می‌باشد. او هر چقدر هم که ریاضت بکشد، باز هم از نفس و برای نفس است. از این رو فقط توان بدنی و اراده‌ی سلطه‌ی خود بر بدن را تقویت کرده است و بالتبع به قوای بدنی بیشتر (در برخی از جوارح و اعضا) می‌رسد؛ و این بدن، هر چقدر هم که نیرویش را متمرکز نماید، باز هم پیر، فرسوده و ضعیف شده و می‌میرد؛ اما روح مرتاض، نه تنها هیچ رشدی پیدا نکرده و مراتب تعالی را نپیموده، بلکه مانند بچه‌ای عقب مانده، یا میوه‌ای که دور آن را با قالب کچی قلاف کرده‌ باشند، شکل قالب را می‌گیرد، اما از دورن سیاه و فاسد می‌شود.
کار انبیا و اولیای الهی (کار دین الهی) این است که بین تمامی قوای روحی، نفسی و بدنی، ایجاد وحدت کند. و البته این وحدت، به شرط همسویی و اتصال تمامی قوای درونی و بیرونی به منبع هستی و قوت (الله جلّ جلاله) ایجاد می‌گردد. حتی تمامی احکام اسلامی، [از امور مربوط به بدن مثل: خوردن، خوابیدن، طهارت، شهوت جنسی و … گرفته تا امور مربوط به روح، مثل شناخت، توجه، تعلق، ایمان، عبادت و …]، همه برای رساندن انسان و جامعه، به توحید می‌باشد؛ تا انسان بتواند ” خَلیفَةُ الله ” گردد، نه ” كَٱلْأَنْعَٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ – مانند حیوان، بلکه پست‌تر و گمراه‌تر".
اجازه خداوند متعال:
خداوند علیم و حکیم، با حاکمیت قوانینِ حاکم بر خلقت، اجازه داده است که انسان با اختیار و اراده‌ی خود، انتخاب کند و به هر چه توجه کند و یا در راهی گام بردارد، در همان قوی‌تر شود؛ و البته نتایج در اختیار انسان نیست؛ چون انسان خالق، مالک و قانونگذار نظام هستی نمی‌باشد.

شكوه غدير در نگاه على(ع)

در اين بخش به پاره هاى از خطبه غديريه كه درباره معرفى روز غدير و بيان عظمت و شكوه آن است، اشارت مى شود.


1ـ روز غدير، عيد بزرگ:
«ان اللّه جمع لكم معشر المؤمنين، فى هذا اليوم عيدين عظمين كبيرين». آن گونه كه پيش از اين نيز يادآورى شد، هنگامى كه امام(ع) اين خطبه را ايراد فرمود، روز غدير مصادف با روز جمعه بوده است، به همين دليل تعبير به «عيدين» كرده و هر دو را به عظمت و بزرگى ياد كرده است. اين خود بهترين دليل بر «تعيّد» روز هجدهم ذو الحجة و برگزارى مراسم جشن و سرور و بزرگداشت آن است.
در عيد بودن روز غدير، روايات متعددى از پيامبر(ص) و امامان شيعه(ع) به ما رسيده است، از جمله در روايتى از پيامبر(ص) مى خوانيم كه فرمود:

يوم غديرخم افضل اعياد امتى.22
و در روايتى از امام صادق مى خوانيم كه فرمود:
انه يوم عيد و فرح و سرور.23
و يا مى فرمايد:
اشرف و اعظم اعياد است.24
نويسنده «الغدير»، از برخى بزرگان از دانشمندان اسلام چون ابو ريحان بيرونى، ابن طلحه شافعى و ابن خلكان نقل مى كند كه از اين روز با نام «عيد» ياد كرده اند.25

2ـ روز بيان اراده خدا و روز بلاغ:
«فانزل اللّه على نبيه فى يوم الدوح ما بيّن به عن ارادته فى خلصائه وذوى اجتبائه وامره بالبلاغ…». «واژه دوح»، جمع «دوحه» به معناى درختان بزرگ و تنومند است،26 اين بخش از خطبه در حقيقت بيانگر موقعيت جغرافياى تاريخى غدير است. امام(ع) مى فرمايد، آن روز زير درختان تنومند، آياتى نازل شد كه مبيّن اراده خدا براى بندگان خالص، مخلص و برگزيده اوست.

در آن روز كه هجدهم ذو الحجه بود جبرئيل فرود آمد و آيه يا ايها الرسول بلغ… را بر پيامبر(ص) نازل كرد، و آن حضرت را مأمور به تبليغ امرى كرد كه بين خدا وپيامبر(ص) وجود داشت وآن ولايت على(ع) است.27
از جمله بلغ ما انزل اليك بخوبى روشن مى شود كه پيش از آن ولىّ امر تعيين شده بود و آن روز تنها براى معرفى و ابلاغ بوده است.

3ـ غدير روز بزرگ، روز گشايش ، روز تكامل …:
«ان هذا يوم عظيم الشأن، فيه وقع الفرج ورفعت الدرج ووضحت الحجج». عظمت اين روز بدان جهت است كه ظرف ظهور اراده الهى و زمان ابلاغ پيام الهى و آثار مترتب بر آن است؛ روزى است كه گشايش و فرج حاصل شد، چرا كه نگرانى امت اسلام نسبت به زمان پس از پيامبر را برطرف كرد و بدانها اميد بخشيد؛ روزى كه نردبان تكامل افراشته شد و با طرح مسئله امامت و معرفى امام، دين به كمال لازم خود رسيد، روزى كه حجت ها آشكار شد و بر همگان اتمام حجت گرديد.

4ـ روز پرده بردارى از مقام امامت:
«هذا يوم الايضاح والافصاح عن المقام الصراح». «افصاح» به معناى اظهار كردن و مرادف با «ايضاح» است، و صراحت به معناى خالص بودن چيزى از تعلقات است، و سخن صريح از همين باب است بدان جهت كه اظهار و تأويل ندارد.28 اما مقام صراح يعنى جايگاه پاكى، پيراستگى، و منظور از آن مقام عصمت و امامت است كه در روز غدير از آن پرده بردارى شد و امام براى همگان مشخص شد تا ديگر بهانه اى براى منافقان و دو رويان نباشد كه پيامبر(ص) به صراحت كسى را معرفى نكرده است.

5ـ روز كامل شدن دين:
«ويوم كمال الدين …»، روزى است كه دين خداوند كامل شد. كارى كه در روز غدير صورت گرفت آنچنان از اهميت برخوردار بود كه حق تعالى در شأن آن فرمود: اليوم اكملت لكم دينكم، كارى كه اگر صورت نمى گرفت، نه تنها دين به مرحله كمال خود نمى رسيد كه در حقيقت اصل رسالت نيز ابلاغ نشده بود، فان لم تفعل فما بلغت رسالته از اين روى على(ع) نيز خود فرمود: وكمل اللّه دينه….

6ـ روز پيمان بستن:
«ويوم العهد المعهود»، روز پيمانِ بسته شده است، پيمانى كه پيامبر(ص) پس از گرفتن اقرار و اعتراف از مردم مبنى بر اينكه پيامبر حتى از خود مردم نسبت به خودشان، بر آنها اختيار و حق دارد و مردم نيز آن را تأييد كردند.
ايها الناس من اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا: اللّه ورسوله اعلم. قال: ان اللّه مولاى وانا مولى المؤمنين و انا اولى بهم من انفسهم فمن كنت مولاه فعلى مولاه.29
ممكن است عهد معهود اشاره به عهدى باشد كه در آغاز خلقت از انسان گرفته شد، واذ اخذ ربك من بنى آدم…(اعراف،172)، چرا كه در دعاى غدير مى خوانيم كه على(ع) فرمود: «وجددت لنا عهدك و ذكرتنا ميثاقك المأخوذ منا فى ابتداء خلقك ايانا».30


7ـ روز شهود و حضور:
«ويوم الشاهد والمشهود» . اين تعبيرى است كه قرآن درباره قيامت به كار برده است،31 به اين معنا كه شاهدْ پيامبر و مشهود، قيامت است، شاهدْ انسانها و مشهود، اعمال آنان است، شاهد ملائكه و مشهود، قرآن است و شاهدْ پيامبر و مشهود، على(ع) است.
به كار بردن اين تعبير درباره روز غدير، مفيد همين معناست كه پيامبر، شاهد و على، مشهود است. پيامبر(ص) شهادت به ولايت على(ع) داد و انسانها و فرشتگان بر اين امر گواهى دادند. تاريخ نيز گواهى داد كه گروهى به دليل نيل به مقام ولايت به على(ع) تبريك و تهنيت گفتند، لكن پس از چندى و در ظرف تنها چند ماه آن را زيرپا گذاشتند.

8ـ روز نمايش قرارها از دورويى ها:
«يوم تبيان العقود عن النفاق والجحود». روزى كه خط حق از جريان نفاق مشخص شد، روزى كه باعث شد حاميان واقعى از مدعيان دروغين جدا شوند؛ آنان كه حقايق را آگاهانه انكار كردند و نفاق خود را در عمل آشكار ساختند، على(ع) در متن خطبه فرمود: «وكشف خبايا اهل الريب وضمائر اهل الارتداد، وقع الاذعان من طائفة باللسان دون حقائق الايمان و من طائفة باللسان وصدق الايمان».


9ـ روز بيان حقايق:
«ويوم البيان عن حقائق الايمان». روزى كه خط ايمان از ديگر خطوط ممتاز شد، كسانى كه تا آن روز ادعاى ايمان به خدا و اطاعت از پيامبر را داشتند، در آن روز درونشان آشكار شد. در آن روز همه دانستند كه اگر واقعاً معتقد به اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول هستند بايد از اوامر خدا و پيامبر و از جمله ولى امر، على بن ابى طالب(ع) كه مصداق بارز و اَتم اطاعت از خدا و رسول است نيز پيروى كنند.
اينجا بود كه با نصب على(ع) و نقش بر آب شدن نقشه ها و برباد رفتن خواب و خيالها، حقايق را انكار كردند و مصداق قل لم تؤمنوا(حجرات،14) شدند، چرا كه ايمان فقط گفتن شهادتين نيست، بلكه پذيرش ولايت، حقيقت آن است كه بايد در قلب تجلى و در عمل جلوه نمايد.

10ـ روز راندن شيطان:
«يوم دحر الشيطان». «دحر» بر وزن «دهر» به معناى راندن است.32 در روز غدير با كامل شدن دين، شيطان نيز براى دومين بار رانده شد، شيطان كه از دين كامل و حقيقت ايمان دل خوشى ندارد، دوست مى داشت دين، ناتمام و ابتر بماند و به كفار وعده مى داد كه با مرگ پيامبر(ص) نفس راحتى مى كشند، با واقعه غدير، وسوسه ها، توطئه ها و نقشه ها، نقش بر آب شد و همان گونه كه كافران مأيوس و نوميد شدند (اليوم يأس الذين كفروا من دينكم ـ مائده،5)، شيطان نيز مأيوس و رانده درگاه الهى شد؛ همو كه راضى به خلافت انسان براى خدا نبود و با سجده نكردن طرد و رجم شد، راضى به خلافت على(ع) براى پيامبر(ص) نيز نبود و از اين رو مدحور گرديد. از اين روست كه در حديثى از امام رضا(ع) مى خوانيم كه فرمود:
يوم مرغمة الشيطان.33

11ـ روز برهان:
«يوم البرهان». قرآن كريم، يهود و نصارا را كه مدعى انحصار بهشت بودند و مى گفتند جز ما كسى به بهشت نمى رود (وقالوا لن يدخل الجنه الامن كان هوداً او نصارى ـ بقره،112)، محكوم مى كند و آنان را به استدلال فرا مى خواند و مى فرمايد: قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين(بقره،112). روز غدير دليل حقانيت اهل ولايت و رهروان امام و ولى اللّه الاعظم و منصوب الهى است، و دليل و برهانى است كه تاريخ، حديث و تفسير گواه آن است. ديگران اگر مدعى هستند بايد اقامه دليل كنند و برهان بياورند.

12ـ روز داورى:
«هذا يوم الفصل الذى كنتم توعدون»، روز غدير روز جدايى حق از باطل است و اين عبارت امام(ع) در حقيقت تشبيهى از غدير به قيامت است و يا به عبارت صحيح تر تاويل به آن است، كه قرآن فرمود: هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون(صافات،2) و نيز فرمود: وهذا يومكم الذى كنتم توعدون(انبياء،103).
در اين تشبيه و تأويل دو نكته وجود دارد: اوّل اين كه آن گونه كه روز قيامت حق از باطل جدا مى شود و اهل حقيقت و ايمان روانه بهشت مى شوند و گروه باطل به سوى دوزخ برده مى شوند، روز غدير نيز فرقه ناجيه، مؤمنان به ولايت هستند و در صراط مستقيم كه همان امام مفترض الطاعة است (انا سبيله الذى نصبنى للاتباع بعد نبيّه) قرار دارند، و جز آنها كه از حق و ولايت اعراض كرده اند، دوزخى اند.
دوم اين كه كفار و مشركان انتظار وقوع قيامت را نداشتند و مى پنداشتند كه واقعيت ندارد؛ دشمنان ولايت نيز انتظار چنين روزى را نداشتند و نمى پنداشتند كه خداوند وصى و جانشينى براى پيامبر(ص) تعيين و نصب كنند، اما با حيرت تمام مشاهده كردند كه خداوند خود داورى كرد و امام و ولى را تعيين نمود و پيامبر(ص) را مأمور به ابلاغ آن فرمود.

13ـ روز فرشتگان:
«هذا يوم الملاء الاعلى الذى انتم عنه معرضون»، غدير روز فرشتگان والامقام در عالم بالاست. اين فقره از خطبه، برگرفته از كلام الهى است كه فرمود: لايسمعون الى الملأ الاعلى(صافات،8). به كار بردن اين تعبير بيانگر آن است كه در اين روز فرشتگان به امر الهى فرود آمده و چنين مأموريتى را براى پيامبر(ص) آوردند، پس از، آن نيز طبق روايت رضوى در عالم فرشتگان محفل انس برگزار مى شود كه فرمود:
وهو اليوم الذى يامر جبرئيل ان ينصب كرسى كرامة بازاء بين المعمور ويصعده جبرئيل وتجتمع اليه الملائكه من جميع السموات.34
و نيز مى فرمايد:
ان يوم الغدير فى السماء اشهر منه فى الارض.35
اما معاندان نمى توانند و يا نمى خواهند اين معنا را درك كنند، از اين روى امر مهم الهى را از صقع ربوبى و ملأ اعلى تنزل داده و به يك امر بشرى تبديل كردند.

14ـ روز رهنمون:
«هذا يوم الارشاد». غدير، روزى است كه خداوند به وسيله پيامبر(ص) مردم را به مسير آينده شان راهنمايى كرد، حقايق را گفت، ولىّ امر را معرفى كرد، و با بدرقه كردن آن با دعاى معروف اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه واحب من احبه وابغض من ابغضه36 راه ولايت و مسير عداوت ، طريق حب و بغض مردم را مشخص فرمود. پيامبر(ص) ارشاد كرد و رهنمون داد، مسير آينده را روشن كرد، اما امت چه كرد؟

15ـ روز آزمون:
«ويوم محنة العباد»، «محنت» به معناى آزمودن است و «امتحان» نيز از همين باب است. روز غدير روز آزمايش بندگان بود، روزى كه خداوند، ولى و پذيرش ولايتش را وسيله آزمودن انسانها قرار داد، هر كه آن را پذيرفت و بدان پاى بند بود، سرفراز از بوته آزمايش درآمد، و هر كه آن را رفض كرد ـ هر چند در آن هنگام تبريك گفت ـ در اين امتحان پذيرفته نشد، چرا كه نفى ولايت در حقيقت رها كردن رسالت و ترك توحيد است.

16ـ روز پيشاهنگان:
«يوم الدليل على الرواد». «رواد» جمع «رايد» به معناى پيش قراول است، اين عبارت ممكن است بدين معنا باشد كه على(ع) كه خود از پيشگامان ايمان و اسلام است (اول من آمن به، اول من اسلم37) و گوى سبقت را در اين ميدان از ديگران ربوده است (كه فرمود «والسابقون السابقون اولئك المقربون ـ واقعه،10و11)38،به اين روز و واقعه غدير بر فضايل خود استدلال مى كند و مى گويد: روز غدير كه روز ولايت و معرفى ولى است دليلى است بر شناخت پيشگامان و پيشاهنگان. پيشگام در ايمانِ به رسالت، پيشاهنگِ در امامت و صدر الائمه است.

17ـ روز هويدا شدن نهانها:
«هذا يوم ابدى خفايا الصدور ومضمران الامور». در اين بخش از خطبه دو احتمال وجود دارد.يكى گوشزد كردن مجدد جريان نفاق و دوروييهاى مذموم كه پيش از اين بدان اشارت فرمود.
ديگر، آشكار شدن اسرار ممدوح؛ يعنى روزى كه خداوند، راز بين خود و رسولش را آشكار كرد، در آن روز پيامبر(ص) سرّى را كه خداوند در درونش به وديعت نهاده بود و پيامبر از افشاى آن در هراس بود، با تضمين بر تأمين آن را آشكار كرد. (بلغ ما انزل اليك من ربك … واللّه يعصمك من الناس). شايد تركيب «مضمرات الامور» مؤيد همين معنا باشد.

18ـ روز شناسايى خاصان:
«هذا يوم النصوص على اهل الخصوص». پيامبر مكرم(ص) از آغاز بعثت تا حجة البلاغ، بارها به اشاره و كنايه به معرفى على(ع) پرداخته بود، در حديث «يوم الانذار»، در حديث منزلت و … اما در جريان غدير بدون هيچ پرده پوشى و به دور از هر گونه كنايه و اشاره و با صراحت تمام به معرفى على(ع) به عنوان ولى امر مسلمين پرداخت و راه هرگونه توجيه را مسدود كرد زيرا كه فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه». از اين روست كه امام مى فرمايد: غدير روز تنصيص است روز معرفى خاصان (على) با سخن صريح است.

19ـ روز اوصيا و انبيا:
«هذا يوم شيث، هذا يوم ادريس، هذا يوم يوشع، هذا يوم شمعون». در اين بخش از خطبه امام به تعلق روز غدير به برخى از انبيا و اوصيا چون ادريس، شيث، يوشع و شمعون اشارت مى كند، قرآن كريم درباره ادريس مى فرمايد: واذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقاً نبياً(مريم،56).
شيث، به حسب تاريخ، وصى حضرت آدم بوده است؛ يوشع نيز جانشين حضرت موسى(ع)،39 و شمعون جانشين حضرت عيسى(ع) بوده است.40 در ادامه روايت مى خوانيم كه روز غدير به آدم (قبول توبه)، ابراهيم (نجات از آتش)، هارون (جانشينى از موسى) و عيسى(ع) تعلّق دارد.41
گويا روز غدير يادآور نقاط حساس در نبوت و وصايت است كه بسيارى از انبيا از جمله پيامبر اسلام(ص) در آن تعيين جانشين كرده اند.


20ـ روز آسايش و آسودگى:
«هذا يوم الامن و المأمون». قبل از واقعه غدير، نگرانيهايى نسبت به آينده اسلام وجود داشت و حتى از پيامبر(ص) نيز چنين نگرانى يى ابراز مى شد، چرا كه در حديث ثقلين و خطبه حجة الوداع فرمود: «فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين» اما پس از جريان غدير مى بينيم اين نگرانى به سرور و شادى مبدل مى شود كه فرمود:
اللّه اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة ورضى الرب برسالتى والولاية لعلى من بعدى.42
على(ع) نيز در همين خطبه فرمود: «واقر عين نبيه والمؤمنين والتابعين»، افزون بر اين كه خداوند براى پيامبر(ص) نسبت به پيامدهاى غدير، امنيت و آسايش را تضمين كرد: «وضمن له عصمته منهم» كه از اين جهت نيز غدير روز آسودگى است.

21ـ روز گنج پنهان:
«هذا يوم اظهار المصون من المكنون». غدير روزى است كه آنچه در نهان نگهدارى مى شد، علنى گرديد، و اين همان امر مهم ولايت است. تعبير به «المصون من المكنون» بيانگر آن است كه حادثه غدير برنامه اى نبوده است كه خلق الساعه پديد آمده باشد، بلكه پيش از فرا رسيدن اين برهه از زمان در مكنون (صندوقچه) حفظ شده علم الهى و سينه پيامبر(ص) وجود داشته است و روز غدير تنها ظرف اعلان آن است.

22ـ روز آشكار شدن رازها:
«هذا يوم ابلاء السرائر». اين قسمت از خطبه تعبير ديگرى از بيانى است كه قبلاً بيان شده بود، در حقيقت امام با توجه به اهميت اين اعلان، آن را به چند گونه بيان كرده است. يك بار فرمود: «يوم الايضاح»، بار ديگر گفت: «يوم ابدى خفايا الصدور و مضمرات الامور»، و در مرتبه بعد فرمود: «اظهار المصون» و بالاخره در آخر فرمود: «ابلاء السرائر»؛ روزى كه اسرار درون اعم از كفر و ايمان، بغض و حب، شر و خير، ريا و اخلاص و… آشكار شد.
تعبير اخير برگرفته از وصف قيامت است كه قرآن بدان اشارت دارد و مى فرمايد: يوم تبلى السرائر(طارق،9). تشبيه روز غدير به روز قيامت مى تواند بيانگر اين نكته باشد كه آن گونه كه روز قيامت اعلان نهايى پايان دوره اى از حيات و آغاز حياتى ديگر است، غدير نيز به نوبه خود اعلان پايان دوره اى از هدايت و ارشاد (به صورت نبوت) وآغاز دوره اى ديگر در شكل امامت است و ويژگى جاودانگى دين را تضمين مى كند.

خطبه غديريه در منابع روايى

اين خطبه اگرچه در كتب اربعه اول يافت نمى شود، اما در ديگر منابع معتبر وجود دارد كه برخى از آنها را يادآور مى شويم.

1ـ مصباح المتهجد وسلاح المتعبد: به حسب ظاهر مرجع اصلى اين روايت «مصباح المتهجد وسلاح المتعبد» تأليف شيخ طوسى، مؤلف كتابهاى «استبصار» و «تهذيب الاحكام»، از كتب اربعه است، كه نويسنده مقاله نيز روايت را از تصوير نسخه خطى آن نقل مى كند.3

2ـ منابع ديگر: پس از شيخ طوسى، ديگر نويسندگان، مؤلفان جوامع روايى و ادعيه، اين روايت را با واسطه و يا بى واسطه از شيخ طوسى و «مصباح المتهجد» نقل كرده اند، كه برخى از آنها تمام خطبه را نقل كرده اند و بعضى تنها به نقل پاره هايى از آن بسنده كرده اند.


الف: منابعى كه همه خطبه را نقل كرده اند1. اقبال الاعمال: رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن طاووس (متوفاى664)، تمام اين خطبه را در كتاب «اقبال الاعمال» نقل كرده است، يادآورى مى كنيم ابن طاووس اين روايت را به سند خود از شيخ طوسى و با همان سند شيخ با اندك تفاوتى در بعضى از كلمات نقل مى كند..4

2. مصباح كفعمى:شيخ تقى الدين ابراهيم بن على ابن الحسن … الكفعمى (متوفاى905)، اين خطبه را از «مصباح المتهجد»، در كتاب خود به نام «جنة الامان الواقية وجنة الايمان الباقية» معروف به «مصباح كفعمى» با كمى تفاوت آورده است.5


3. بحارالانوار: علامه ملا محمّد باقر مجلسى، اين خطبه را از «مصباح الزائر»، تأليف سيد ابن طاووس، صاحب «اقبال الاعمال»، و به طور كامل در «بحارالانوار» نقل كرده است، لكن با نسخه «مصباح المتهجد» اندكى تفاوت دارد.6


4. مصباح الزائر: از آنجا كه علامه مجلسى اين خطبه را از «مصباح الزائر» نقل مى كند بى شك اين كتاب نيز از جمله منابعى است كه خطبه را به طور كامل ذكر كرده است، ولى بايد توجه داشت كه چون مؤلف «اقبال الاعمال»، «مصباح الزائر» يك نفر است و كتاب اخير اولين تأليف سيد ابن طاووس است، ممكن است اين دانشمند آنچه را كه در «اقبال الاعمال»، نقل كرده است همان باشد كه در «مصباح المتهجد» بيان داشته است.

5. مسند الامام الرضا(ع): مؤلف اين اثر، متن كامل خطبه را از كتاب «مصباح المتهجد» نقل كرده است.7


ب: منابعى كه تنها به نقل پاره هايى از خطبه بسنده كرده اند1. مناقب ابن شهر آشوب: رشيد الدين محمّد بن على بن شهر آشوب مازندرانى (متوفاى588)، بخش كمى از اين خطبه را در كتاب خود به نام «مناقب آل ابى طالب» نقل كرده است.8

2. وسائل الشيعه: شيخ حر عاملى بخشهايى از اين روايت را كه در ارتباط با استحباب روزه عيد غدير است از كتاب «مصباح المتهجد»، در كتاب الصوم «وسائل الشيعه» با ذكر سند نقل كرده است..9

3. تفسير نورالثقلين: محدث مفسر عبدعلى حويزى، پاره هايى از اين خطبه كه در اهميت عقل و خرد و كارايى آن است و مشتمل بر آيه شريفه ليهلك من هلك عن بيّنة…(انفال،42) است، ذيل همين آيه، و بخشى ديگر را به مناسبت آيه لاتمسكوا بعصم الكوافر…(ممتحنه،10) را در جاى ديگر آورده است.10


4. جامع احاديث الشيعه: در اين مجموعه كه زير نظر آية اللّه العظمى بروجردى، تدوين گرديده است، به مناسبت استحباب روزه در روز هجدهم ذو الحجه، بخشى از خطبه را كه مربوط به روزه و صدقه است، نقل شده است.11


5. الغدير: علامه امينى در كتاب «الغدير» به ذكر بخشهايى از اين خطبه كه مشتمل بر واژه «عيد» است به مناسبت «عيد الغدير العترة» پرداخته است.12 علامه امينى اگرچه خود تصريح نمى كند كه خطبه را از كدام منبع نقل كرده است، ولى از قراين و شواهد و بويژه از پاورقى كتاب بخوبى معلوم مى شود كه آن را از «مصباح المتهجد» نقل كرده است.

نگاهى گذرا به مفاد خطبه به عنوان سند جهانى اسلام

امام اميرالمؤمنين(ع) در يكى از روزهاى جمعه كه مصادف با روز عيد غدير بوده است، خطبه اى ايراد مى كند كه با حمد و ثناى الهى و با كلمات و جملاتى پر معنا و شهادت به وحدانيت ذات اقدس اله و بيان برخى از صفات ثبوتيه و سلبيه او، شروع مى شود، و پس از تشريح اهميت نبوت و رسالت، و بيان اين كه گواهى به نبوت، قرين اعتراف به لاهوتيت خداست، به بيان مسئله امامت و مقام امامان(ع) مى پردازد و درباره جايگاه واقعى ائمه، خلقت و نشأت وجودى آنها و ديگر ويژگى هايشان سخن مى گويد.

در ادامه به نقش پراهميت خود مى پردازد و در كنار حجت ظاهر، شاهدى ديگر را بر حقانيّت خود مطرح مى فرمايد. پس از آن، اهميت روز جمعه و عيد غدير را خاطر نشان مى سازد و فلسفه روز جمعه و اعمال مستحب آن را بيان مى نمايد. آنگاه به ارتباط توحيد، نبوت و ولايت و دين با يكديگر اشارت مى كنند و آثار و ثمرات معرفى ولىّ، در واقعه غدير را به تفصيل بيان كرده و با تعابيرى بلند به تفسير آن مى پردازد. پس از آن نصايح و پندهاى ارزشمندى مى دهد و با استناد به آيات قرآن مردم را به اطاعت خدا و رعايت تقوا و دورى از گناه تشويق مى نمايد. سپس در بيان معناى استكبار، استكبار را سرپيچى از پيروى كسى كه مى بايست اطاعت شود مى داند و به تفسير «طريق»، «صراط» و «سبيل اللّه» مى پردازد و مى فرمايد: صراط منم، سبيل اللّه منم، نورالانوار منم و… .
در پايان خطبه بار ديگر مردم را به اخلاق فردى، اجتماعى، مالى و… سفارش مى كند و استحباب روزه روز غدير و پاداش بس عظيم آن را يادآور مى شود.

گوينده اين سخنان كسى است كه همه ملل اسلام به علم، فضل، كمال، مقام والا و عدالت و تقوايش اعتراف دارند؛ از اين روى جاى دارد همگان به اين خطبه به عنوان «سند جهانى اسلام» بنگرند و بدان احتجاج كنند، و به بركت آن، شبهه هاى اعتقادى خود را رفع كنند و مرزبندى هاى ساختگى ميان فرقه ها را بردارند، پيوند وثيق ميان توحيد، نبوت، رسالت و امامت را درك كنند و براساس آن عقايد، احكام و معارف را از باب حكمت و علم نبى دريافت دارند.

دیدید بعضیا میگن فلان کارو بکن اگه گناه داشت گناهش با من ⁉️

فکر میکنین نظر خدا درباره این حرف چیه؟
 سوره عنکبوت آیه ۱۲ 

 وقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ

 ﻭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺎ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﺪ، (ﻭ ﺍﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺩﺍﺭﺩ) ﻣﺎ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ!  ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ ، ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ!