اسلام دینی با ظرفیتی امت ساز؛ مرتفع و پیشتاز در مسابقه ادیان3

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
امت شدن مقدم بر امر به معروف و نهی از منکر است
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
این خیلی درس عجیبی بود، این آیه با ما خیلی حرف می‌زند. تقدم و تأخر این آیه دل انسان را می‌لرزاند. ماها دوره‌های امر به معروف و نهی از منکرمان بر محور دعوت به خیر نیست. قبلش امت هم نشده‌ایم! دوره امر به معروف و نهی از منکر است و اتفاقاً شروع آن از نهی از منکر است.

نمی‌دانم عرض کردم یا نه! یک بار یک ستادی تشکیل شده بود، سال‌ها پیش، شاید سال هفتاد و شش یا هفتاد و هفت بود. ما هم دبیر آن ستاد بودیم. سازمان تبلیغات در امر به معروف و نهی از منکر از استان‌های مختلف رؤسای سازمان‌ها آمده بودند. ریاست وقت سازمان تبلیغات آن روز فرمودند اتمام حجت بر کشور تمام است، این جریان پشتوانه‌ای هزینه‌ای موجود است، بانیان هستند، شما هم که هستید، مساجد کشور هم که به عنوان پایگاه‌های امر به معروف و نهی از منکر هستند. افق این است، بسم الله، شروع کنید. ما تا این مدت به نتیجه خواهیم رسید! الآن تقریباً بیست سال گذشته… ما چه گام رو به جلویی در ارتقای جامعه دیدیم؟

اصلاً ارتقای جامعه را رها کنیم! در فضای آمران به معروف و ناهیان از منکر، در فضای خودمان که بودیم، اشکال کجا بود؟ اشکال این بود که ما نیازمند به این بودیم که فهمی صحیح و قرآنی از جریان امر به معروف و نهی از منکر داشته باشیم و اتفاقاً مدل صحیحی که خداوند متعال برای فهم این معنا قرار داده بود، برای این آیه شریفه مدل ماجرای حسینی بود. شروع آن هم با امت شدن بود. ما اینها را متوجه نشدیم.

اگر بخواهیم همین آیه را با یک مقدار ضوابط راحت‌تر بررسی بکنیم، ببینیم آیا غیر از ماجرای امام حسین صلوات الله علیه محل تحقق دیگری داشته یا نه؟ این که خدای متعال امر می‌کند یک امت باشید که ابتدا دعوت به خیر بکنید، فضای دعوت به خیر را فراهم بکنید. مصداق دیگر آن و بسیار فراتر از آن ماجرای پنج تن علیهم السلام می‌شود. اگر بپذیریم این آیه باید در یک زمان مشخص سامان پیدا بکند، نه در بازه زمانی طولانی. خب یک مصداق آن ماجرای حسینی است، یک مصداق آن پنج تن است.

یک مصداق دیگر آن اگر از زمان بگذریم و طول زمان را در نظر بگیریم و بگوییم افرادی که دارند یک زنجیره را شکل می‌دهند، یک جریان کلان را شکل می‌دهند. خب مصداق آن خود اهل بیت علیهم السلام می‌شود. مصداق وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ خود اهل بیت هستند ولی با توجه به این که ما موضوع زمان را می‌پذیریم، قدر متیقّن معنا ماجرای حسینی است. ما از ماجرای حسینی به بعد مصداقی نمی‌شناسیم. امتی نمی‌شناسیم که این مراحل را طی کرده باشد.

پس از بهترین مباحث قرآنی در شناخت ماجرای حسینی با کلیدواژه امت شکل می‌گیرد و از جمله آیاتی که هدف قیام امام را مطرح می‌کند این آیه شریفه است. ما امشب از همین زاویه امت یک قدری بررسی بکنیم. ببینیم ماجرای امت در درون قرآن چگونه است؟ این فضای ارزشمند که اباعبدالله صلوات الله علیه شکل دادند چه فضایی است و آیا مصداق تام آن ماجرای حسینی بوده یا ماجرای امت شدن بر محور ارزش‌ها برای ما هم، برای جامعه اسلامی هم، برای جامعه مسلمانان هم یک نقطه بسیار مطلوب است یا خیر؟ صلواتی بر محمد و آل محمد تقدیم بفرمایید…

مناسبتهای ایام غدیریه

۹ ذیحجه: صدور حدیث شریف سد الابواب
.
۹ ذیحجه: روز عرفه
.
۱۰ ذیحجه: عید قربان
.
۱۰ ذیحجه: ابلاغ سوره توبه (برائت) توسط امیرالمؤمنین علیه السلام
.
۱۰ ذیحجه: بیان حدیث شریف ثقلین توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله
.
۱۲ ذیحجه: سپردن نشانه های نبوت و امامت به امیرالمؤمنین علیه السلام
.
۱۳ ذیحجه: اعلام عمومی لقب «امیرالمؤمنین» برای حضرت علی علیه السلام
.
۱۴ ذیحجه: بخشش فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها و نزول آیه «و آت ذا القربی حقه»
.
۱۵ ذیحجه: شق القمر
.
۱۵ ذیحجه: میلاد امام هادی علیه السلام و توجه به زیارت جامعه کبیره و غدیریه
.
۱۷ ذیحجه: نزول آیه محبت در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام
.
۱۷ ذیحجه: نزول آیه تبلیغ «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک…»
.
۱۸ ذیحجه: عید بزرگ غدیر
.
۱۸ ذیحجه: ایراد خطبه غدیر توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله
.
۱۸ ذیحجه: نزول آیه اکمال و اتمام «اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی…»
.
۱۸ ذیحجه: روز بیعت با امام زمان عجل الله فرجه
.
۱۸ ذیحجه: اجرای عقد اخوت میان پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام
.
۱8 ذیحجه: آغاز حکومت ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از ۲۵ سال
.
۱۸ ذیحجه: روز نصب جانشینان انبیای الهی علیهم السلام
.
۱۸ ذیحجه: تأکید رسول خدا صلی الله علیه و آله بر حدیث منزلت
.
۱۸ ذیحجه: استقرار کشتی حضرت نوح (توجه به حدیث سفینه)
.
۲۰ ذیحجه: معجزه غدیر و نزول آیه «سأل سائل بعذاب واقع»
.
۲۱ ذیحجه: روز نزول آیه اولی الامر «و اولی الامر منکم…»
.
۲۱ ذیحجه: حدیث بساط (فرش پرنده)
.
۲۲ ذیحجه: مصونیت پیامبر صلی الله علیه و آله در توطئه هرشا
.
۲۴ ذیحجه: عید بزرگ مباهله
.
۲۴ ذیحجه: بخشش انگشتر در رکوع و نزول آیه ولایت «انما ولیکم…و هم راکعون»
.
۲۴ ذیحجه: نزول آیه تطهیر و صدور حدیث شریف کساء در جریان مباهله
.
۲۵ ذیحجه: نزول سوره انسان «هل اتی» در شأن پنج تن آل عبا علیهم السلام
.
۲5 ذیحجه: اقامه اولین نماز جمعه توسط امیرالمؤمنین علیه السلام
.
دهه آخر ذیحجه: میلاد امام موسی کاظم علیه السلام
.

خاطرات مستر همفر( قسمت5)


با عالم کهنسالي برخورد کردم به نام احمد افندم که در خوش نفسي، پرحوصلگي، پاك باطني و خيرخواهي، بهترين مردان ديني مان را همچون او نيافته بودم. او شب و روز ميکوشيد تا همچون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شود که او را برترين نمونه مي دانست. هرگاه نام او را ميبرد چشمانش پر از اشك مي شد. خوشبختانه او حتّي يك بار هم از ريشه و کسان من نپرسيد. او مرا محمّد افندي صدا مي کرد. آنچه مي پرسيدم به من مي آموخت و وقتي فهميد که من درکشورشان ميهمان هستم و براي کار و زندگي در سايه خليفه پيامبر رفته ام، با من بسيار مهرباني کرد. اينها دلايلي بود که من براي زندگي در استانبول ارائه کرده بودم.


به شيخ گفتم: من جواني هستم که پدر و مادرم را از دست داده ام. برادري هم ندارم آنان برايم ثروتي به ارث گذاشته اند. من انديشيدم که قرآن و سنّت بياموزم و لذا به پايتخت اسلام آمده ام که به دين و دنيا برسم. شيخ به من بسيار خوش آمد گفت. او با کلماتي که عيناً مي آورم گفت:


?به چند دليل احترام تو لازم است:
١ تو مسلماني و مسلمانان برادرند.
٢ تو ميهماني و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفته است: “ميهمان را نوازش کنيد.”
٣ تو جوينده دانشي و اسلام بر بزرگداشت جويندگان دانش پاي مي فشارد.
٤ تو در پي کسبي و در خبر است که ” کاسب دوست خداست.”


از اين مسايل بسيار شگفت زده شده، با خود گفتم: چه خوب بود مسيحيّت چنين حقايق تابناکي داشت و تعجّب کردم که چرا اسلام با چنين مرتبه والايي به دست اين حاکمان سرکش و عالمان بي اطّلاع از زندگي بدين پايه ناتوان و پست شده است.


به شيخ گفتم: مي خواهم قرآن کريم را بياموزم. او از اين درخواست من شادمان شد و آموزش سوره حمد و تفسير مفاهيم آن را آغاز نمود. تلفظ برخي از کلمات برايم دشوار بود و گاه حتّي در نهايت، مشقّت مي ديدم.


به ياد مي آورم که تلفظ جمله «وَ عَليَ اُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ» را پس از دهها بار تكرار در طول يك هفته آموختم. زيرا شيخ گفته بود بايد چنان ادغام کني که هشت «ميم» پديدار شود. بدين ترتيب من در طول دو سال کامل قرآن را از ابتدا تا انتها خواندم.


او هنگامي که مي خواست مرا آموزش دهد وضوي نماز مي گرفت و از من هم ميخواست که چون او وضو بگيرم و روي به قبله بنشينم.
گفتني است وضو يكي از شست و شوهاي مسلمانان مي باشد. ابتدا روي را مي شويند، سپس دست راست را از انگشتان تا آرنج و آنگاه دست چپ را به همين گونه، پس از آن بر سر، پشت گوشها و گردن دست ميکشند و سرانجام پاهايشان را مي شويند.

مي گويند گرداندن آب در دهان و به بيني کشاندن آن پيش از وضو بسيار نيكو است. استفاده از مسواك برايم بسيار دشوار بود و آن چوبي است که براي تميز کردن دندانهايشان پيش از وضو به دهان مي برند. من معتقد بودم اين چوب براي دهان و دندانها زيان آور است، گاهي نيز دهان را زخم مي کرد و از آن خون مي آمد. امّا من ناگزير از اين کار بودم زيرا مسواك زدن سنّت مؤکد پيامبرشان حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم بود و آنها فضيلتهاي بسياري براي آن برمي شمردند…

ادامه دارد…

 

خاطرات مستر همفر (قسمت 4)


در سال ١٧١٠ وزارت مستعمرات من را به مصر، عراق، تهران، حجاز و استانبول فرستاد تا اطّلاعات کافي براي ضعيف کردن مسلمانان و چيرگي بيشتر بر آنان به دست آورم.

همزمان نه نفر ديگر از بهترين کارمندان وزارت که فعاليّت، نشاط و دلبستگي کافي براي تحكيم سلطه بريتانيا بر امپراطوري عثماني و ديگر کشورهاي اسلامي را داشتند، به مناطق مختلف اعزام شدند. وزارت پول کافي، اطّلاعات لازم، نقشه هاي مربوطه و نامهاي حاکمان، سران قبايل و عالمان را در اختيار ما قرار داد. اين سخن دبيرکل را هنگامي که به نام مسيح ما را بدرود ميداد، فراموش نمي کنم:


«.. آينده کشور ما در گرو موفقيّت شماست، آنچه در توان داريد کوتاهي نكنيد »


من با هدف دوگانه اي، راهي استانبول مرکز خلافت اسلامي شدم در لندن زبانهاي ترکي، عربي (زبان قرآن) و پهلوي (زبان ايرانيان) را آموخته بودم ولي حالا بايد زبان ترکي (زبان مسلمانان ترکيه) را تكميل مي نمودم. آموختن زبان با دانستن زبان آن طوري که بتوان مانند مردم آن کشور سخن گفت تفاوت دارد. نخست چند سال طول مي کشد امّا دومي چند برابر به درازا خواهد کشيد و من بايد زبان را با همه ريزه کاريهايش چنان مي آموختم که مورد بدگماني قرار نگيرم.


امّا در اين مورد نگراني زيادي نداشتم. زيرا مسلمانان تسامح، سعه صدر و خوشگماني را از پيامبرشان آموخته اند و بدگماني نزد آنها چون بدگماني براي ما نيست. حكومت ترکان نيز در رتبه اي نبود که بتواند جاسوسان و مزدوران را باز شناسد. اين حكومت آنچنان ناتوان و از هم گسيخته بود که خاطر ما را آسوده ميکرد.


پس از يك سفر خسته کننده به استانبول رسيدم. خود را محمّد ناميدم و به مسجد (جايگاه گردهمايي و عبادت مسلمانان) رفتم. نظم، پاکيزگي و فرمانبرداري آنان شگفت زده ام کرد.


با خود گفتم: چرا ما با اين انسانها مي جنگيم؟ چرا مي کوشيم آنها را درهم بكوبيم و دستاوردهايشان را برباييم؟ آيا مسيح ما را بدين کار سفارش کرده است؟ امّا زود اين انديشه اهريمني را از خود دور کردم و دوباره اراده نمودم که اين جام را تا پايان بنوشم…

ادامه دارد…

 

شرح حکمت 115نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

و قال علیه السلام  کَیْفَ یَکُونُ حَالُ مَنْ یَفْنى‏ بِبَقَائِهِ، وَیَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَیُؤْتى‏ مِنْ مَأْمَنِهِ؟
کسى به امام علیه السلام عرض کرد: اى امیرمؤمنان حال شما چگونه است؟

چگونه خواهد بود حال کسى که با بقاى خود فانى مى‏شود و با سلامت خود بیمار مى‏گردد و در حالى (یا در جایى) که خود را در امان مى‏بیندمرگ دامانش را مى‏گیرد.[۱]

 

شرح و تفسیر

امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه به سه نکته مهم در پاسخ سؤالى که کسى از آن حضرت پرسید حال شما اى امیرمؤمنان چگونه است؟ اشاره کرده، مى‏فرماید:

«چگونه خواهد بود حال کسى که با بقاى خود فانى مى‏شود و با سلامت خود بیمار مى‏گردد و در حالى (و در جایى) که خود را در امان مى‏بیند مرگش فرا مى‏رسد»؛

(وَقِیلَ لَهُ علیه السلام کَیْفَ نَجِدُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقال علیه السلام: کَیْفَ یَکُونُ حَالُ مَنْ یَفْنَى بِبَقَائِهِ، وَیَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَیُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ)

. دلیل اینکه چگونه انسان با بقائش فانى مى‏شود روشن است، زیرا عمر انسان هر قدر طولانى باشد بالاخره محدود است و هر ساعتى که از عمر او مى‏گذرد یک گام به پایان عمر و فنا نزدیک‏تر مى‏شود درست مانند سرمایه‏دارى که هر روز مبلغى از سرمایه خود را هزینه مى‏کند بى آنکه درآمدى به جاى آن داشته باشد که درباره او مى‏توان گفت با استفاده از سرمایه‏اش، مفلس و تنگدست خواهد شد.

اما این‏که انسان چگونه به سبب سلامتش بیمار مى‏شود از این نظر است که سلامتى انسان به سبب کار کردن منظم تمام دستگاه‏هاى بدن است؛ ولى همین کار کردن منظم آن را تدریجاً فرسوده مى‏کند و انواع اختلالات روى مى‏دهد و سرانجام از کار باز مى‏ایستد.

راز اینکه چگونه انسان از محل امنش آسیب مى‏پذیرد آن است که عوامل‏ آسیب‏پذیرى در درون وجود خود انسان پنهان است. ناگهان با اختلالى که در یکى از رگ‏هاى قلب یا مغز رخ مى‏دهد سکته قلبى یا مغزى به او عارض مى‏شود و او را نیمه‏جان مى‏سازد و یا به جهان دیگر مى‏فرستد.

قرآن مجید در آیات مختلف به این نکات اشاره کرده، در یک جا مى‏فرماید:

«أیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکَکُمُ الْمَوْتَ وَلَوْ کُنْتُمْ فى‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ»؛ هر جا باشید مرگ به سراغ شما مى‏آید هرچند در دژهاى محکم باشید».[۲]

در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَالْعَصْرِ* إنَّ الْإنْسانَ لَفِى خُسْرٍ»؛ قسم به عصر که انسان (پیوسته) در حال خسران و زیان کردن است».[۳]

در همین کلمات قصار، حکمت ۷۴، آمده بود که‏

«نَفْسُ الْمَرْءِ خَطاهُ إلى‏ أجَلِهِ؛

نفس‏هاى انسان گام‏هاى او به سوى مرگ است (هر نفسى که مى‏کشد یک گام به مرگ نزدیک‏تر مى‏شود.)

احتمال دیگر در تفسیر جمله‏هاى حکیمانه بالا هست که انسان به هنگام بقا و سلامتى جسم، چه بسا از خطرات غافل مى‏شود و این بقا و سلامتى او را به فنا و بیمارى مى‏کشاند، چرا که عامل بسیارى از این حوادث ناگوار، غفلت به هنگام توانایى و تندرستى است.

همچنین انسان در محل امن خود غالباً احتیاط را از دست مى‏دهد و گاه همان محل امن تبدیل به محل خطر بزرگى مى‏شود و یا این‏که انسان به افرادى کاملًا اطمینان مى کند و همه چیز خود را به دست آن‏ها مى‏سپارد، ناگهان از همان‏ها ضربه مى‏خورد؛ ولى تفسیر اول مناسب‏تر است.

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

در مصادر نهج‏البلاغه آمده که این کلام در امالى شیخ طوسى مسنداً از« عبداللَّه بن جعفر»( جعفر بن ابى‏طالب) آمده است که مى‏گوید:« صبحگاهان خدمت عمویم على بن ابى‏طالب رسیدم در حالى که بیمار بود. از حال مبارک ایشان سؤال کردم. سخن بالا را در پاسخ من فرمود» و این نشان مى‏دهد که مرحوم شیخ طوسى آن را از منبع دیگرى غیر از نهج‏البلاغه اخذ کرده است و مرحوم راوندى نیز در کتاب دعوت طبق نقل روضه بحارالانوار آن را با تفاوتى نقل کرده است.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۰۶).

[۲] . نساء، آیه ۷۸٫

[۳] . عصر، آیه ۱ و ۲٫