بيانات مهم رهبر انقلاب اسلامی درباره فاجعه ميانمار

رهبرانقلاب: این مسأله‌ی حقیقتاً فاجعه‌آمیز میانمار حقیقتاً یک حادثه‌ی کم‌نظیر است. جلوی چشم کشورهای اسلامی، دولتهای اسلامی، جلوی چشم یک میلیارد و نیم مسلمان، جلوی چشم مجامع جهانیِ مدعی و دولتهای ریاکارِ دروغگویِ مدعیِ #حقوق_بشر، یک دولت بیرحمی جمع مردم بی‌پناه را می‌کشند، آتش می‌زنند، خانه‌هایشان را ویران می‌کنند، بیرون می‌کنند. حقیقتاً حادثه‌ی عجیبی است این و هیچ عکس‌العملِ به معنای واقعی کلمه هم مشاهده نمی‌شود.

راه چاره این است که دولتهای مسلمان عملاً وارد بشوند. نمی‌گوییم لشگرکشی کنند به آنجا، اما فشار سیاسی بیاورند، فشار اقتصادی بیاورند…. در مجامع جهانی علیه آنها فریاد بکشند.

جمهوری اسلامی این افتخار را برای خودش باید حفظ کند که علناً، صریحاً علیه ظلم حرف بزند، چه این ظلم در مناطق اشغال‌شده‌ی به وسیله‌ی صهیونیستها باشد، چه در کشور یمن و بمباران مردم یمن باشد، چه در بحرین باشد، چه در هر نقطه‌ی دیگری و چه در #میانمار.

باید نسبت به اینها جمهوری اسلامی #موضع_شجاعانه و صریح خودش را اتخاذ کند. ۹۶/۶/۲۱


 با اقدامات دولت میانمار و آن زن بی‌رحم در رأس آن، مرگ جایزه صلح نوبل رقم خورد

رهبرانقلاب، صبح امروز در ابتدای جلسه درس خارج فقه:

تقلیل فاجعه میانمار به یک درگیری مذهبی بین مسلمانان و بودایی‌ها درست نیست.

البته ممکن است در این حادثه تعصب مذهبی تأثیر داشته باشد اما این قضیه، یک قضیه سیاسی است، زیرا مجری آن، دولت #میانمار است و در رأس آن دولت نیز زنی بی‌رحم قرار دارد که برنده جایزه صلح نوبل بوده و با این اتفاقات، در واقع، مرگ جایزه صلح نوبل رقم خورد. ۹۶/۶/۲۱

 

عواقب خطرناک افراط در تربیت مذهبی کودکان

در تربیت، تمام قوایی که در وجود انسان هست حکمت و مصلحتی دارند. اگر در ما غرایز شهوانی هست، لغو و عبث نیست. ما باید این غرایز شهوانی را در حد احتیاج طبیعی اشباع کنیم؛ اینها یک حقی دارند. آدم‌های کج سلیقه‌ای پیدا می‌شوند که به خودشان یا به بچه‌شان که تحت کفالت تربیتشان است، فشار می‌آورند.

احتیاج به بازی در بچه یکی از حکمت‌های پروردگار است. یک مقدار انرژی در وجود کودک ذخیره است که او فقط به وسیله بازی می‌تواند این انرژی را دفع کند. انسان اشخاصی را می‌بیند که نمی‌گذارد بچه پنج شش ساله برود با بچه‌ها بازی کند، هر مجلسی که خودش می‌رود بچه را هم می‌برد برای اینکه تربیت بشود. جلوی خنده او را می‌گیرد، جلوی خوراک او را می‌گیرد.

یا یک افرادی پیدا می‌شوند (ما دیده‌ایم) که چون خود او مُعَمّم است، یک عبا و عمامه و نعلین تهیه می‌کند، بچه هشت ساله را عمامه سرش می‌گذارد، عبا به دوشش می‌اندازد و همراه خودش این طرف و آن طرف می‌برد.

بچه بزرگ می‌شود در حالی که احتیاجات طبیعی وجودش برآورده نشده است، همواره به او گفته‌اند خدا، قیامت، آتش جهنم. تا در سنین بیست و چند سالگی، این قوای ذخیره شده، این شهوت‌ها و تمایلات اشباع نشده یک‌مرتبه زنجیر را پاره می‌کند.

این بچه‌ای که شما می‌دیدید در اثر تلقین پدر در دوازده سالگی نمازش بیست دقیقه طول می‌کشید، نماز شب می‌خواند، دعا می‌خواند، یک‌مرتبه می‌بینید در بیست و پنج سالگی یک فاسق و فاجری از آب درمی‌آید که آن سرش ناپیداست. چرا؟ برای اینکه شما به بهانه مقامات عالیه روح، سایر غرایز او را سرکوب کرده‌اید.

? استاد مطهری، آزادی معنوی، ص۱۱۵ (با تلخیص)



گاهی از من "مذهبی"؛ تنها یک تیپ مذهبی باقی می ماند؛

 

گاهی من “مذهبی” آنقدر درگیر پست ها و متن هایم در صفحات مجازی می شوم؛
که از خواندن روزانه چند خط قرآن یا کتب روایی،غافل میشوم؛
.
و در پایان روز،میبینم که حتی یک دهم وقتی که در فضای مجازی بودیم،در فضای قرآن و حدیث نفس نکشیدم….

آنقدر که آنلاین بودم و اولین نفر پست های دیگران را تائید کردم؛
به فکر نماز اول وقت نبودم…
.
آنقدر درگیر جذب حداکثری شدم که فراموش کردم “اخلاص” و “عبودیت” رمز برکت در کارهایمان است…

 آنقدر که به فکر آبروی خود،و برانگیختن تشویق دیگران و تائید کردن هایشان بودم،
به فکر رضایت صاحب زمانمان نبودم

چه کسانی در اسفل سافلین(قعرجهنم) قرار می‌گیرند⁉️

پیامبر ص فرمودند :

هر کسی که علیه دیگری شهادت دروغ بدهد، در روز قیامت، به زبانش آویزان می‌شود و با منافقان، درپایین‌ترین طبقه دوزخ خواهد بود
?من لا یحضره الفقیه ج 4، ص 15

هر کس ثروتمندى را به طمع مال دنیاى او احترام بگذارد و دوستش بدارد، خدا بر او خشم می‌گیرد، و درپایین‌ترین طبقه دوزخ، با قارون در یک درجه خواهد بود
?وسائل الشیعة، ج 17، ص 181،

زن بداخلاقی که شوهرش را آزار میدهد اگر پیش از این‌که از ناسازگارى دست بردارد و با مرد همراهى کند و یا قبل از این‌که مرد از وى خشنود شود، بمیرد، روز قیامت با منافقان محشور شود و سرنگون شود با آنها در آخرین طبقات جهنم
?بحار الانوار، ج 73، ص 367

وای بر کسانی که به اهل_بیت من ظلم کنند؛ عذاب آنها به همراه منافقان در قعر جهنم خواهد بود در برخی از روایات نیز از وجود قاتلان امام حسین(ع) در قعر جهنم خبر داده شده است
?عیون اخبار الرضا ج 2 ص 47

 

شرح حکم 120نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

 فقال علیه السلام  أَمَّا بَنُو مَخْزُومٍ فَرَیْحَانَهُ قُرَیْشٍ، نُحِبُّ حَدِیثَ رِجَالِهِمْ، وَالنِّکَاحَ فِی نِسَائِهِمْ. وَأَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً، وَأَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا. وَأَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِینَا، وَأَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا، هُمْ أَکْثَرُ وَأَمْکَرُ وَأَنْکَرُ، وَنَحْنُ أَفْصَحُ وَأَنْصَحُ وَأَصْبَحُ.
از امام علیه السلام در مورد قریش سؤال شد.

اما بنى‏مخزوم، گل‏هاى قبیله قریشند که ما دوست داریم با مردانشان هم سخن شویم و با زنانشان ازدواج کنیم، اما طایفه بنى عبد شمس، از همه بداندیش‏تر و بخیل‏ترند، اما ما (طایفه بنى‏هاشم) از همه آنها به آنچه در دست داریم بخشنده‏تریم و به هنگام بذل جان از همه سخاوتمندتر؛

جمعیت آنها بیشتر و مکرشان فزون‏تر و زشت‏ترند و ما فصیح‏تر و دلسوزتر و زیباتریم.[۱]

شرح و تفسیر ویژگى‏هاى قبایل قریش‏

این کلام حکیمانه در پاسخ کسى بیان شد که از امام علیه السلام درباره ویژگى‏هاى قبایل قریش سؤال کرد امام علیه السلام نیز به سه قبیله معروف آنها ( «بنو مخزوم»، «بنو عبد شمس» و «بنو هاشم») اشاره کرد و ویژگى‏هاى روحى و جسمى آنها را بر شمرد و در واقع به عنوان یک روان‏شناس ماهر در عبارات کوتاهى سجایاى آنها را بررسى کرد»؛

(وَ سُئِلَ علیه السلام عَنْ قُرَیْشٍ)

. نخست در پاسخ این سؤال- سؤال درباره طایفه قریش- از قبیله «بنى‏مخزوم» سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «اما بنى مخزوم گل‏هاى قبیله قریش‏اند که ما دوست داریم با مردانشان هم سخن شویم و با زنانشان ازدواج کنیم»؛

(فَقَالَ أَمَّا بَنُو مَخْزُومٍ فَرَیْحَانَهُ قُرَیْشٍ، نُحِبُّ حَدِیثَ رِجَالِهِمْ، وَالنِّکَاحَ فِی نِسَائِهِمْ)

. «مخزوم» جد این قبیله فرزند «یقظه بن مره» بود. و این طایفه به پاکیزگى و برخورد خوب و حسن معاشرت معروف بودند. امام علیه السلام نیز همین اوصافشان را ستود نه اوصاف معنوى و اخلاقى دیگر را و مى‏دانیم که «ابو جهل» معروف، «ولید» و دودمان «مغیره» از دشمنان سرسخت اسلام از این قبیله بودند که شأن نزول بعضى از آیات قرآن مسائل مربوط به آنها را تشکیل مى‏دهد؛ از جمله در شأن نزول آیات‏ «ذَرْنِى وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً* وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُوداً …»[۲] گفته‏اندکه این آیات درباره «ولید بن مغیره» ى معروف است که تصمیم داشت با قرآن معارضه کند. و آیه شریفه‏ «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ»[۳] درباره «ابو جهل» نازل شده که مذمت شدیدى در این آیات از هر دو به چشم مى‏خورد.

سپس امام علیه السلام به سراغ معرفى طایفه «بنى عبد شمس» مى‏رود که «ابو سفیان»، «معاویه» و «بنى‏امیه» از این قبیله‏اند، مى‏فرماید: «اما طائفه بنى عبد شمس از همه بداندیش‏تر و بخیل‏ترند»؛

(وَأَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً، وَأَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا)

. جمله‏«أَبْعَدُهَا رَأْیاً»

و«أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا»

گاه به شکل مدح تفسیر شده به این گونه که آنها داراى افکارى عمیق و دورنگرند و نسبت به آنچه در اختیار دارند شجاعانه دفاع مى‏کنند و گاه به صورت دو وصف مذموم تفسیر شده و جمله‏«أَبْعَدُهَا رَأْیاً»یعنى دورترین قبایل قریش از حقند و«أَبْعَدُهَا رَأْیاً»و«أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا»

به این معنا تفسیر شده که آنها بخیل‏ترین افرادند نسبت به چیزهایى که در اختیار دارند. با توجه به شواهد و قراین تاریخى و وجود افرادى همچون «ابو سفیان»، «معاویه» و «بنى‏امیه» در میان آنها، تفسیر دوم مناسب‏تر به نظر مى‏رسد و جمله «امکر» و «انکر» که بعدا خواهد آمد نیز شاهد این مدعاست.

آن‏گاه امام علیه السلام از بنى هاشم یاد کرده، مى‏فرماید: «اما ما (طایفه بنى‏هاشم) از همه آنها به آنچه در دست داریم بخشنده‏تر و به هنگام بذل جان از همه سخاوتمندتریم، جمعیت آنها بیشتر و مکرشان فزون‏تر و زشت‏ترند و ما فصیح‏تر و دلسوزتر و زیباتریم»؛

(وَأَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِینَا، وَأَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا، وَهُمْ أَکْثَرُ وَأَمْکَرُ وَأَنْکَرُ، وَنَحْنُ أَفْصَحُ وَأَنْصَحُ وَأَصْبَحُ)

. فصاحت بنى‏هاشم نمونه بارز آن در پیغمبر اکرم و امیرمؤمنان علیهما السلام و خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و نامه‏ها و کلمات قصار آن کاملًا نمودار است. دعاى‏

 

عرفه امام حسین علیه السلام و دعاهاى صحیفه سجادیه نیز نمونه‏هاى دیگرى از این فصاحت بى‏بدیل است.

خیرخواهى آنها درباره اسلام تا آنجا بود که تا پاى جان ایستادند و همه چیز را براى حفظ اسلام در صحنه‏هایى همچون کربلا و غیر آن فدا کردند. زیبایى صورت آنها در تواریخ کاملًا منعکس است. بذل و بخشش آنان در زندگى امیر مؤمنان که هزار برده را با دسترنج خود آزاد کرد و در رکوع نماز انگشتر گران‏قیمتى را به سائل داد و آیه در مدح او نازل شد و در زندگى بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام که پیراهن شب زفافش را به سائل تقدیم کرد و در زندگى امام حسن علیه السلام که در طول عمر خود چند بار تمام اموالش را میان خود و نیازمندان تنصیف نمود و همچنین در زندگى امام صادق علیه السلام که بخشى از اموال خود را به دست یکى از شیعیان سپرده بود تا اگر اختلافى در میان شیعیان در باره مسائل مالى ببیند مبلغ مورد اختلاف را از اموال او بپردازد و میان آنها صلح و صفا برقرار سازد معروف است.

کوتاه سخن این‏که تاریخ اسلام که به دست دوست و دشمن نوشته شده شاهد گویاى سخنان فشرده و پرمعنایى است که امام علیه السلام در این کلام حکمت‏آمیز خود بیان فرموده است.

در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که چگونه امام علیه السلام قبیله‏اى را به طور عموم زیر سؤال مى‏برد و آنها را آشکارا مذمت و نکوهش مى‏کند در حالى که از نظر شرع اسلام چنین کارى مناسب به نظر نمى‏رسد.

پاسخ این سؤال روشن است. اولًا این‏گونه حکم‏هاى عام ناظر به عموم نیست، بلکه ناظر به غالب افراد است. مثلًا وقتى مى‏گوییم: جوانان جسور و سرکش‏اند مفهومش این نیست که همه بدون استثنا چنین‏اند و یا این سخن که پیران پخته و پرتجربه‏اند دلیل وجود این صفت در تمام افراد کهن‏سال نیست.

ثانیاً ابراز صفات مخفى و پنهان اشکال دارد اما صفات آشکار که افراد نمونه‏هاى آن را در این قبایل آشکارا دیده بودند، بیان آن بى‏اشکال است؛ مثلا در طایفه بنى عبد شمس چهره‏هایى همچون «ابو سفیان» و فرزندانش و همچون همسر آلوده و زشت‏کارش «هند» را مى‏دیدند.

سؤال دیگر اینکه در عصر جاهلیت، عرب به افراد قبیله خود افتخار مى‏کردند و حتى کثرت جمعیت خود را به رخ دیگرى مى‏کشیدند؛ ولى با ظهور اسلام این تفاخر به انساب جاهلى از میان رفت. چگونه امیر مؤمنان على علیه السلام در اینجا ویژگى‏هاى قبایل قریش و برترى بنى‏هاشم را بیان مى‏کند؟

پاسخ آن است که عرب جاهلى بر ارزش‏هاى اخلاقى تکیه نمى‏کرد، بلکه روى تعداد و کثرت و پاره‏اى از صفات زشت مانند غارت‏گر بودن تکیه داشت و اصولًا دفاع از قبیله، دفاعى بى‏چون و چرا و بى قید و شرط و تعصب‏آمیز بود نه براى ارزش‏هاى اخلاقى آنها. امام علیه السلام نیز در اینجا تکیه بر ویژگى‏هاى اخلاقى مى‏کند.

***

بارالها! تو را سپاس مى‏گوییم که توفیق رحمت فرمودى دوازدهمین جلد شرح نهج‏البلاغه مولاى متقیان امیرمؤمنان على علیه السلام را مقارن ایام غدیر به پایان رساندیم و از غدیر پرفیض کلمات حکیمانه آن حضرت خود و دیگران را سیراب کردیم.

خداوندا! توفیق عمل به این سخنان نورانى را نیز مرحمت فرما و عنایت خود را کامل بگردان. آمین یا رب العالمین‏

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

این کلام شریف را زمخشرى در ربیع الابرار همانند روایت مرحوم سیّد رضى آورده است ولى در محجه البیضاء فیض کاشانى با تفاوت روشنى ذکر شده بى آنکه مدرک آن را بیان کند و از این تفاوت اجمالًا معلوم مى‏شود که از منبع دیگرى آن را گرفته است. ابن عبد ربه در عقد الفرید نیز آن را با تفاوتى ذکر کرده و همچنین ابن بکار در موفقیات و این هر دو پیش از سیّد رضى مى‏زیستند و به هر حال این کلام حکمت‏آمیز هم در کتب پیش از مرحوم رضى و هم در کتب بعد از آن آمده است.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۰۹).

[۲] . مدثر، آیه ۱۱ و ۱۲٫

[۳] . دخان، آیه ۴۹٫
 

 
مداحی های محرم