هرگاه عیبی در من دیدی،به خودم خبر بده نه به کسی دیگر، چون تغییر آن دست من است !!

کار اولت ثواب دارد و نصیحت است،
اما گزینه دوم غیبت است وگناه است. چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر می دهیم؟

ما شهرت را با صحبت کردن “در مورد” یکدیگر می دانیم نه “با” یکدیگر! جمله ای که بر یک هتل نوشته بود شگفت زده ام کرد:
” اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو”
بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان برود!

نصیحت کن اما رسوا نکن

سرزنش کن اما جریحه دار نکن!

 

چطور سطح انرژِی روزانه را افزایش دهیم؟

اگر گمان می کنید خستگی شما در طول روز، مزمن و بیش از حد است به پزشک مراجعه کنید. اما این را بدانید که بیشترین علل مربوط به خستگی های روزانه ناشی از رژیم های غلط غذایی است. اما خبر خوب این است که استفاده از موادغذایی طبیعی انرژی زا این روند را می تواند کاملا معکوس کند. در ادامه بیشتر بخوانید:

خشکبار: بادام، فندق و بادام زمینی سرشار از منیزیم هستند، عنصری که نقش کلیدی در تبدیل شکر به انرژی دارد. همچنین آنها سرشار از فیبر هستند. فیبر قندخون را متعادل نگاه می دارد و باعث می شود دیرتر احساس گرسنگی کنید.

شکلات تلخ: خوردن شکلات تلخ پس از ناهار می تواند جایگزین یک دسر خوب باشد. شکلات حاوی ماده ای به نام تئوبرومین است که نقشی مشابه کافئین در قهوه داشته و به بهبود وضعیت انرژی در شما کمک می کند.

نان سبوس دار: کربوهیدرات ۶۰ درصد انرژی مورد نیاز بدن شما را تامین می کند. غلات سبوس دار حاوی مواد کربنی پیچیده و سرشار از ویتامین و مواد معدنی هستند. خوردن غلات سبوس دار از افزایش ناگهانی قند خون در شما جلوگیری می کند.

هل سبز: هل موجب افزایش انرژی شما شده و گردش خون را بهبود می بخشد.

مارچوبه: این سبزی خوشرنگ حاوی ویتامین ب است. این ویتامین کربوهیدرات های دریافتی بدن را تبدیل به سوخت مورد نیاز بدن یعنی گلوکز می کند. همچنین مارچوبه حاوی مقادیر زیادی فیبر است که منجر به متعادل نگاه داشتن قندخون می شود

مخلوط آب و لیمو: این محلول الکترولیتی برای سلول ها به منظور تولید انرژی لازم است. در واقع نوشیدن آب یکی از بهترین راه ها برای داشتن روزی بهتر به شما می رود. نتایج یک تحقیق در سال ۲۰۱۲ نشان می دهد زنانی که دچار اندکی کم آبی بوده اند بیشتر از سایرین احساس خستگی مفرط می کرده اند.

ویتامین ث: پژوهش های جدید نشان داده است که کمبود ویتامین ث باعث خستگی می شود. این ویتامین برای سلامت غدد فوق کلیوی لازم است. این غدد از احساس خستگی ناشی از استرس پیشگیری می کنند. ویتامین ث همچنین از ابتلا به عفونت ها پیشگیری کرده و باعث جذب بهتر آهن می شو

شرح حکمت۱۲۲ نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

فقال علیه السلام  کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى‏ غَیْرِنَا کُتِبَ، وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى‏ غَیْرِنَا وَجَبَ، وَکَأَنَّ الَّذِی نَرَى‏ مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ! نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ، کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَجَائِحَهٍ!
امام علیه السلام در تشییع جنازه‏اى شرکت داشت، صداى خنده بلند کسى را شنید،

پس گویى مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویى حق آن بر غیر ما واجب گشته و گویى این مردگانى را که مى‏بینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مى‏گردند. ما آنها را در قبرشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم (و چنان غافل و بى‏خبریم که) گویى بعد از آنها ما جاودانه مى‏مانیم به‏علاوه ما هر واعظ و اندرز دهنده‏اى را فراموش کرده‏ایم در حالى که هدف حوادث‏و آفات نابودکننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى و خنده و بى‏خبرى است؟!).[۱]

شرح و تفسیر خنده احمقانه‏

امام علیه السلام این سخن حکیمانه و تکان دهنده و بیدارگر را زمانى فرمود که در تشییع جنازه یکى از مؤمنان شرکت داشت، صداى خنده بلند کسى را شنید و فرمود: «گویى مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویى حق در آن بر غیر ما واجب گشته و گویى این مردگانى را که مى‏بینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مى‏گردند»؛ (وَتَبِعَ جِنَازَهً فَسَمِعَ رَجُلًا یَضْحَکُ فَقَالَ علیه السلام‏

: کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى‏ غَیْرِنَا کُتِبَ، وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى‏ غَیْرِنَا وَجَبَ، وَکَأَنَّ الَّذِی نَرَى‏ مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ!)

. به یقین خندیدن کسى در تشییع جنازه آن هم با صداى بلند که به گوش مولا على علیه السلام برسد نشانه نهایت غفلت و بى‏خبرى از سرنوشت خویش و مسئولیت‏هایى است که در این جهان دارد. به همین دلیل این بزرگ معلم اخلاق و بیدار کننده غافلان و بى‏خبران با سه تشبیه به آن شخص و امثال او هشدار دارد:

تشبیه اول: کار تو مثل این است که گمان مى‏کنى مرگ مال دیگران است و تو حیات جاویدان دارى. روزى جنازه تو را نیز بر مى‏دارند و تشییع کنندگان تو را به سوى آرامگاه ابدى‏ات مى‏برند. آیا دوست دارى آن روز دوستانت در تشییع جنازه تو بخندند؟

دوم: آیا «حق»- به معناى وظایف واجب و مسئولیت‏هاى الهى و وجدانى- مخصوص دیگران است و تو مستثنا هستى و یا این‏که تمام حقوق واجبه را ادا کرده‏اى و الان خوشحالى و مى‏خندى؟

سوم: آیا گمان مى‏برى تشییع جنازه مانند بدرقه مسافرانى است که به زودى به سوى تو باز مى‏گردند؟ گرچه چند روزى رنج فراق را تحمل مى‏کنى ولى به هنگام بازگشت شادى زائد الوصفى جاى آن را پر مى‏کند؟ در حالى که سفر مرگ، سفرى است که هرگز بازگشتى در آن نبوده و نخواهد بود و رنج فراق و جدایى از عزیزان از دست رفته جاویدان است. با این حال چه جاى خندیدن است.

سپس امام علیه السلام در ادامه این بحث به تعبیرات تکان دهنده دیگرى پرداخته و مى‏فرماید: «ما آنها را در قبرشان جاى مى‏دهیم و میراث آنها را مى‏خوریم (و چنان غافل و بى‏خبریم که) گویى بعد از آنها جاودانه مى‏مانیم»؛

(نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ، کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ)

. غافل از این‏که فردا نیز دیگران ما را در قبرهایمان جاى مى‏دهند و میراثمان را در میان خود تقسیم مى‏کنند و این روند همچنان ادامه مى‏یابد و هر کسى چند روزى نوبت اوست و به گفته شاعر:

هر که آمد عمارتى نو ساخت‏
 
رفت و منزل به دیگرى پرداخت‏
 
 
 
هنگامى که در مجلس یادبود و به اصطلاح فاتحه براى یکى از دوستان یا عزیزانمان شرکت مى‏کنیم باید در همان حال به این فکر باشیم که روزى هم چنین مجلسى براى ما مى‏گیرند و دوستان و بستگان ما در آن به فاتحه‏خوانى براى ما مشغول مى‏شوند، بنابراین از هم اکنون باید به فکر آن روز باشیم نه این‏که خنده مستانه سر دهیم و همه این واقعیت‏ها را به دست فراموشى بسپاریم.

افراد غافل و بى‏خبرى هستند که چون نام مرگ برده مى‏شود فورا مى‏گویند:

بس کنید. خدا چنان روزى را نیاورد. و یا چون از کنار قبرستان رد مى‏شوند روى‏خود را بر مى‏گردانند! فارغ از این‏که اگر ما از مرگ غافل شویم او از ما غافل نمى‏شود و به گفته امام علیه السلام:

«وَکَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ، وَطَمَعُکُمْ فِیمَنْ لَیْسَ یُمْهِلُکُمْ‏

؛ چگونه غافل مى‏شوید از چیزى که هرگز از شما غافل نمى‏شود و چگونه طمع دارید در چیزى که هیچ گاه به شما مهلت نمى‏دهد».[۲]

سلیمان پیغمبر بزرگ خدا با آن همه قدرتى که داشت به هنگام پایان عمر فرشته مرگ لحظه‏اى به او مهلت نداد که از حال ایستاده بنشیند و در همان جا روح او را گرفت و با خود برد و جسم بى‏جان بعد از آنکه موریانه عصایى را که بر آن تکیه کرده بود خورد، به زمین افتاد با این حال ما چه انتظارى داریم.

در پایان این کلام حکمت‏آمیز، امام علیه السلام براى بیدار ساختن آن شخص غافل که در تشییع جنازه بلند مى‏خندید و کسانى که همچون او فکر مى‏کنند فرمود: «بعد از اینها ما هر واعظ و اندرز دهنده‏اى را فراموش کردیم در حالى که هدف مسائل سنگین و آفات نابود کننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى است؟)»؛

(ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَجَائِحَهٍ!). تعبیر به‏«وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ»

براى تعمیم و گسترش است، زیرا بعضى از حوادث مانند موت از آن به عنوان واعظ تعبیر مى‏شود و بعضى مانند آفت‏ها و بلیه‏ها به عنوان واعظه از آن تعبیر مى‏کنیم. آرى همه آنها به روشنى ما را اندرز مى‏دهند که بیدار باشید و به پایان زندگى خود و وظائفى بیندیشند که در برابر آن دارید. به خصوص این‏که معلوم نیست فردا چه کسى از ما باشد و چه کسى نباشد.

واژه «فادح» در اصل به معناى شى‏ء سنگین است سپس به هر حادثه‏اى که بر جسم و جان انسان سنگینى کند اطلاق شده است.

واژه «جائحه» به معناى امور نابود کننده است، لذا این دو نسبت به یکدیگر از قبیل اقل و اکثر هستند.

آشکارترین واعظ همان حادثه مرگ است که هر روز براى دوست و آشنایى رخ مى‏دهد. مخصوصاً در زمان ما، صفحه حوادث جراید و تسلیت‏ها همه روز پر است از خبر فوت گروهى که دیروز در میان ما مى‏زیستند و امروز به دیار مردگان رفته‏اند.

امام امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرماید:

«فَکَفى‏ واعِظاً بِمَوْتى‏ عایَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا الى‏ قُبُورِهِمْ غَیْرَ راکِبِینَ‏

؛ این واعظ براى شما کافى است که همه روز مردگانى را مى‏نگرید که آن‏ها را به سوى گورهایشان مى‏برند بى‏آنکه خودشان بخواهند».[۳]

در روایات متعددى این تعبیر از پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده است:

«کَفى‏ بِالْمَوْتِ واعِظاً؛ براى وعظ و اندرزِ انسان‏ها مرگ کافى است».[۴]

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

صاحب کتاب مصادر منابع این کلام حکمت‏آمیز و کلامى که بعد از آن مى‏آید را با هم آورده است و مى‏گوید: این دو گفتار حکیمانه گاهى به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نسبت داده شده و گاه به امیرمؤمنان على علیه السلام. از کسانى که این دو را از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرده‏اند ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب و یعقوبى در تاریخ خود و کلینى در روضه کافى و کراجکى در کنز الفوائد و ابونعیم اصفهانى در حلیه الاولیاء و ذهبى در میزان الاعتدال است و از کسانى که آن را از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل کرده‏اند اضافه بر مرحوم سیّد رضى، على بن ابراهیم در کتاب تفسیرش و فتال نیشابورى در روضه الواعظین هستند.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۱۰-/ ۱۱۲).

[۲] . نهج‏البلاغه، خطبه ۱۸۸٫

[۳] . نهج‏البلاغه، خطبه ۱۸۸٫

[۴] . ر. ک: بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۶۴ و ۳۲۵٫

‍ اثر ولایت حقیقی

حضرت آیت الله انصاری همدانی (ره)

ولایت واقعی و دوستی ائمّه‌ی اطهار (ع) آن‌جایی مؤثّر است که انسان را سریع و بدون درگیری به معرفت و حقیقت برساند.

انسان در سایه‌ی آن بزرگواران زودتر به نتیجه می‌رسد؛ و این اثر ولایت حقیقی است…

ولایتی که انسان را به معرفت نرساند و چشم‌های باطنی انسان را روشن نکند و نتواند آسان حقایق را درک کند،

ولایتی خودبافته است و تصوّری بیش نیست.

منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۴۹

 

چرا در قرآن از حیواناتی مثل پلنگ یا شیر و ... یا از خیلی از میوه ها که در عربستان نبوده نام برده نشد؟

پاسخ:
خدمت شما عرض می کنم که قرآن کتاب هدایت است و هر مطلبی که در این کتاب آمده است بر مدار مساله هدایت می چرخد.
در این کتاب مقدس از بردن نام حیوانات و یا میوه ها و طبیعت اطراف ما قصد و هدفی دارد که با مساله هدایت مرتبط است مانند گفتن حکم شرعی که به آن موضوع مربوط می شود همچون چیزی که سگ شکاری ان را صید کرده باشد و یا در سوره انعام در آیات 142 به بعد در چند آیه حکم برخی از حیوانات حلال گوشت را بیان می کند؛ یا قصه یا سرگذشت قومی را ذکر می کند که متضمن نام حیوان و یا میوه ای است و اصل بیان داستان های قرآنی برای پند دادن و بیدار کردن و غفلت زدائی بشر است مانند داستان حضرت موسی، آدم، یوسف، نوح و … .

در مورادی از باب تشبیه معقول به محسوس میوه های بهشتی را با ذکر باغ ها و میوه های دنیوی بیان می کند.
گاهی بیان کردن نام میوه یا حیوانی برای ترغیب و وادار کردن انسان به تعقّل و تفکّر و توجه دادن انسان به قدرت خداوند در خلق و ربوبیّت است مانند این آیه که می فرماید: «أَفَلَا ينْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيفَ خُلِقَتْ»؛ آيا به شتر نمی نگرند که چگونه آفريده شده.(1)

و همچنین آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ لَا يسْتَحْيي أَنْ يضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ»؛ خدای را از اين که به پشه‏ ای يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس کسانی که ايمان آورده ‏اند می دانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولی کسانی که به کفر گراييده‏ اند می گويند خدا از اين مَثَل چه قصد داشته است [خدا] بسياری را با آن گمراه و بسياری را با آن راهنمايی می‏ کند و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند.(2)
و… .

خلاصه این که بردن نام میوه ها و سبزیجات و حیوانات برای دادن برنامه تغذیه و یا میوه و حیوان شناسی نیست بلکه برای تذکر دادن نعمات، ترغیب به تعقل و تفکر، خداشناسی و … است.

اما چرا فقط از میوه ها و حیوانات عربستان نامبرده شده و نه دیگر جاها.
جواب این است اولا: در مورد شیر که فرمودید در قرآن نام برده شده مانند دو آیه شریفه: «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ»؛ گويي گورخرانی رميده ‏اند.(3) «فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ»؛ که از مقابل شيری فرار کرده ‏اند.(4)
ثانیا: از برخی از حیواناتی که در قران نامش آورده شده برای منطقه عربستان نیست مانند فیل.

یکی از نکات بلاغت در این کلام را می توان این مساله عنوان کرد که از حیواناتی و میوه هائی نام برده که برای همه دنیا آشناست و اختصاص به جای خاصی ندارد و اکثر قریب به اتفاق مواردی که ذکر شده در همه جای دنیا وجود دارد و مواردی هم هست که شاید در همه جای دنیا یافت نشود اما شهرت جهانی دارد مانند شیر و فیل.

ـــــــــــــــ
(1) الغاشية/ 17.
(2) البقرة/ 26.
(3) المدثر/ 50.
(4) المدثر/ 51.