هرگاه عیبی در من دیدی،به خودم خبر بده نه به کسی دیگر، چون تغییر آن دست من است !!
دوشنبه 96/07/03
کار اولت ثواب دارد و نصیحت است،
اما گزینه دوم غیبت است وگناه است. چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر می دهیم؟
ما شهرت را با صحبت کردن “در مورد” یکدیگر می دانیم نه “با” یکدیگر! جمله ای که بر یک هتل نوشته بود شگفت زده ام کرد:
” اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو”
بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان برود!
نصیحت کن اما رسوا نکن
سرزنش کن اما جریحه دار نکن!
چطور سطح انرژِی روزانه را افزایش دهیم؟
شنبه 96/06/25
اگر گمان می کنید خستگی شما در طول روز، مزمن و بیش از حد است به پزشک مراجعه کنید. اما این را بدانید که بیشترین علل مربوط به خستگی های روزانه ناشی از رژیم های غلط غذایی است. اما خبر خوب این است که استفاده از موادغذایی طبیعی انرژی زا این روند را می تواند کاملا معکوس کند. در ادامه بیشتر بخوانید:
خشکبار: بادام، فندق و بادام زمینی سرشار از منیزیم هستند، عنصری که نقش کلیدی در تبدیل شکر به انرژی دارد. همچنین آنها سرشار از فیبر هستند. فیبر قندخون را متعادل نگاه می دارد و باعث می شود دیرتر احساس گرسنگی کنید.
شکلات تلخ: خوردن شکلات تلخ پس از ناهار می تواند جایگزین یک دسر خوب باشد. شکلات حاوی ماده ای به نام تئوبرومین است که نقشی مشابه کافئین در قهوه داشته و به بهبود وضعیت انرژی در شما کمک می کند.
نان سبوس دار: کربوهیدرات ۶۰ درصد انرژی مورد نیاز بدن شما را تامین می کند. غلات سبوس دار حاوی مواد کربنی پیچیده و سرشار از ویتامین و مواد معدنی هستند. خوردن غلات سبوس دار از افزایش ناگهانی قند خون در شما جلوگیری می کند.
هل سبز: هل موجب افزایش انرژی شما شده و گردش خون را بهبود می بخشد.
مارچوبه: این سبزی خوشرنگ حاوی ویتامین ب است. این ویتامین کربوهیدرات های دریافتی بدن را تبدیل به سوخت مورد نیاز بدن یعنی گلوکز می کند. همچنین مارچوبه حاوی مقادیر زیادی فیبر است که منجر به متعادل نگاه داشتن قندخون می شود
مخلوط آب و لیمو: این محلول الکترولیتی برای سلول ها به منظور تولید انرژی لازم است. در واقع نوشیدن آب یکی از بهترین راه ها برای داشتن روزی بهتر به شما می رود. نتایج یک تحقیق در سال ۲۰۱۲ نشان می دهد زنانی که دچار اندکی کم آبی بوده اند بیشتر از سایرین احساس خستگی مفرط می کرده اند.
ویتامین ث: پژوهش های جدید نشان داده است که کمبود ویتامین ث باعث خستگی می شود. این ویتامین برای سلامت غدد فوق کلیوی لازم است. این غدد از احساس خستگی ناشی از استرس پیشگیری می کنند. ویتامین ث همچنین از ابتلا به عفونت ها پیشگیری کرده و باعث جذب بهتر آهن می شو
شرح حکمت۱۲۲ نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
شنبه 96/06/25
فقال علیه السلام کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ، وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ، وَکَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ! نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ، کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَجَائِحَهٍ!
امام علیه السلام در تشییع جنازهاى شرکت داشت، صداى خنده بلند کسى را شنید،
پس گویى مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویى حق آن بر غیر ما واجب گشته و گویى این مردگانى را که مىبینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مىگردند. ما آنها را در قبرشان جاى مىدهیم و میراثشان را مىخوریم (و چنان غافل و بىخبریم که) گویى بعد از آنها ما جاودانه مىمانیم بهعلاوه ما هر واعظ و اندرز دهندهاى را فراموش کردهایم در حالى که هدف حوادثو آفات نابودکننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى و خنده و بىخبرى است؟!).[۱]
شرح و تفسیر خنده احمقانه
امام علیه السلام این سخن حکیمانه و تکان دهنده و بیدارگر را زمانى فرمود که در تشییع جنازه یکى از مؤمنان شرکت داشت، صداى خنده بلند کسى را شنید و فرمود: «گویى مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویى حق در آن بر غیر ما واجب گشته و گویى این مردگانى را که مىبینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مىگردند»؛ (وَتَبِعَ جِنَازَهً فَسَمِعَ رَجُلًا یَضْحَکُ فَقَالَ علیه السلام
: کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ، وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ، وَکَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ!)
. به یقین خندیدن کسى در تشییع جنازه آن هم با صداى بلند که به گوش مولا على علیه السلام برسد نشانه نهایت غفلت و بىخبرى از سرنوشت خویش و مسئولیتهایى است که در این جهان دارد. به همین دلیل این بزرگ معلم اخلاق و بیدار کننده غافلان و بىخبران با سه تشبیه به آن شخص و امثال او هشدار دارد:
تشبیه اول: کار تو مثل این است که گمان مىکنى مرگ مال دیگران است و تو حیات جاویدان دارى. روزى جنازه تو را نیز بر مىدارند و تشییع کنندگان تو را به سوى آرامگاه ابدىات مىبرند. آیا دوست دارى آن روز دوستانت در تشییع جنازه تو بخندند؟
دوم: آیا «حق»- به معناى وظایف واجب و مسئولیتهاى الهى و وجدانى- مخصوص دیگران است و تو مستثنا هستى و یا اینکه تمام حقوق واجبه را ادا کردهاى و الان خوشحالى و مىخندى؟
سوم: آیا گمان مىبرى تشییع جنازه مانند بدرقه مسافرانى است که به زودى به سوى تو باز مىگردند؟ گرچه چند روزى رنج فراق را تحمل مىکنى ولى به هنگام بازگشت شادى زائد الوصفى جاى آن را پر مىکند؟ در حالى که سفر مرگ، سفرى است که هرگز بازگشتى در آن نبوده و نخواهد بود و رنج فراق و جدایى از عزیزان از دست رفته جاویدان است. با این حال چه جاى خندیدن است.
سپس امام علیه السلام در ادامه این بحث به تعبیرات تکان دهنده دیگرى پرداخته و مىفرماید: «ما آنها را در قبرشان جاى مىدهیم و میراث آنها را مىخوریم (و چنان غافل و بىخبریم که) گویى بعد از آنها جاودانه مىمانیم»؛
(نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ، کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ)
. غافل از اینکه فردا نیز دیگران ما را در قبرهایمان جاى مىدهند و میراثمان را در میان خود تقسیم مىکنند و این روند همچنان ادامه مىیابد و هر کسى چند روزى نوبت اوست و به گفته شاعر:
هر که آمد عمارتى نو ساخت
رفت و منزل به دیگرى پرداخت
هنگامى که در مجلس یادبود و به اصطلاح فاتحه براى یکى از دوستان یا عزیزانمان شرکت مىکنیم باید در همان حال به این فکر باشیم که روزى هم چنین مجلسى براى ما مىگیرند و دوستان و بستگان ما در آن به فاتحهخوانى براى ما مشغول مىشوند، بنابراین از هم اکنون باید به فکر آن روز باشیم نه اینکه خنده مستانه سر دهیم و همه این واقعیتها را به دست فراموشى بسپاریم.
افراد غافل و بىخبرى هستند که چون نام مرگ برده مىشود فورا مىگویند:
بس کنید. خدا چنان روزى را نیاورد. و یا چون از کنار قبرستان رد مىشوند روىخود را بر مىگردانند! فارغ از اینکه اگر ما از مرگ غافل شویم او از ما غافل نمىشود و به گفته امام علیه السلام:
«وَکَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ، وَطَمَعُکُمْ فِیمَنْ لَیْسَ یُمْهِلُکُمْ
؛ چگونه غافل مىشوید از چیزى که هرگز از شما غافل نمىشود و چگونه طمع دارید در چیزى که هیچ گاه به شما مهلت نمىدهد».[۲]
سلیمان پیغمبر بزرگ خدا با آن همه قدرتى که داشت به هنگام پایان عمر فرشته مرگ لحظهاى به او مهلت نداد که از حال ایستاده بنشیند و در همان جا روح او را گرفت و با خود برد و جسم بىجان بعد از آنکه موریانه عصایى را که بر آن تکیه کرده بود خورد، به زمین افتاد با این حال ما چه انتظارى داریم.
در پایان این کلام حکمتآمیز، امام علیه السلام براى بیدار ساختن آن شخص غافل که در تشییع جنازه بلند مىخندید و کسانى که همچون او فکر مىکنند فرمود: «بعد از اینها ما هر واعظ و اندرز دهندهاى را فراموش کردیم در حالى که هدف مسائل سنگین و آفات نابود کننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى است؟)»؛
(ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَجَائِحَهٍ!). تعبیر به«وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ»
براى تعمیم و گسترش است، زیرا بعضى از حوادث مانند موت از آن به عنوان واعظ تعبیر مىشود و بعضى مانند آفتها و بلیهها به عنوان واعظه از آن تعبیر مىکنیم. آرى همه آنها به روشنى ما را اندرز مىدهند که بیدار باشید و به پایان زندگى خود و وظائفى بیندیشند که در برابر آن دارید. به خصوص اینکه معلوم نیست فردا چه کسى از ما باشد و چه کسى نباشد.
واژه «فادح» در اصل به معناى شىء سنگین است سپس به هر حادثهاى که بر جسم و جان انسان سنگینى کند اطلاق شده است.
واژه «جائحه» به معناى امور نابود کننده است، لذا این دو نسبت به یکدیگر از قبیل اقل و اکثر هستند.
آشکارترین واعظ همان حادثه مرگ است که هر روز براى دوست و آشنایى رخ مىدهد. مخصوصاً در زمان ما، صفحه حوادث جراید و تسلیتها همه روز پر است از خبر فوت گروهى که دیروز در میان ما مىزیستند و امروز به دیار مردگان رفتهاند.
امام امیرمؤمنان على علیه السلام در نهجالبلاغه مىفرماید:
«فَکَفى واعِظاً بِمَوْتى عایَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا الى قُبُورِهِمْ غَیْرَ راکِبِینَ
؛ این واعظ براى شما کافى است که همه روز مردگانى را مىنگرید که آنها را به سوى گورهایشان مىبرند بىآنکه خودشان بخواهند».[۳]
در روایات متعددى این تعبیر از پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده است:
«کَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً؛ براى وعظ و اندرزِ انسانها مرگ کافى است».[۴]
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
صاحب کتاب مصادر منابع این کلام حکمتآمیز و کلامى که بعد از آن مىآید را با هم آورده است و مىگوید: این دو گفتار حکیمانه گاهى به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نسبت داده شده و گاه به امیرمؤمنان على علیه السلام. از کسانى که این دو را از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کردهاند ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب و یعقوبى در تاریخ خود و کلینى در روضه کافى و کراجکى در کنز الفوائد و ابونعیم اصفهانى در حلیه الاولیاء و ذهبى در میزان الاعتدال است و از کسانى که آن را از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل کردهاند اضافه بر مرحوم سیّد رضى، على بن ابراهیم در کتاب تفسیرش و فتال نیشابورى در روضه الواعظین هستند.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۱۱۰-/ ۱۱۲).
[۲] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۸٫
[۳] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۸٫
[۴] . ر. ک: بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۶۴ و ۳۲۵٫
اثر ولایت حقیقی
شنبه 96/06/25
حضرت آیت الله انصاری همدانی (ره)
ولایت واقعی و دوستی ائمّهی اطهار (ع) آنجایی مؤثّر است که انسان را سریع و بدون درگیری به معرفت و حقیقت برساند.
انسان در سایهی آن بزرگواران زودتر به نتیجه میرسد؛ و این اثر ولایت حقیقی است…
ولایتی که انسان را به معرفت نرساند و چشمهای باطنی انسان را روشن نکند و نتواند آسان حقایق را درک کند،
ولایتی خودبافته است و تصوّری بیش نیست.
منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۴۹
چرا در قرآن از حیواناتی مثل پلنگ یا شیر و ... یا از خیلی از میوه ها که در عربستان نبوده نام برده نشد؟
شنبه 96/06/25
پاسخ:
خدمت شما عرض می کنم که قرآن کتاب هدایت است و هر مطلبی که در این کتاب آمده است بر مدار مساله هدایت می چرخد.
در این کتاب مقدس از بردن نام حیوانات و یا میوه ها و طبیعت اطراف ما قصد و هدفی دارد که با مساله هدایت مرتبط است مانند گفتن حکم شرعی که به آن موضوع مربوط می شود همچون چیزی که سگ شکاری ان را صید کرده باشد و یا در سوره انعام در آیات 142 به بعد در چند آیه حکم برخی از حیوانات حلال گوشت را بیان می کند؛ یا قصه یا سرگذشت قومی را ذکر می کند که متضمن نام حیوان و یا میوه ای است و اصل بیان داستان های قرآنی برای پند دادن و بیدار کردن و غفلت زدائی بشر است مانند داستان حضرت موسی، آدم، یوسف، نوح و … .
در مورادی از باب تشبیه معقول به محسوس میوه های بهشتی را با ذکر باغ ها و میوه های دنیوی بیان می کند.
گاهی بیان کردن نام میوه یا حیوانی برای ترغیب و وادار کردن انسان به تعقّل و تفکّر و توجه دادن انسان به قدرت خداوند در خلق و ربوبیّت است مانند این آیه که می فرماید: «أَفَلَا ينْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيفَ خُلِقَتْ»؛ آيا به شتر نمی نگرند که چگونه آفريده شده.(1)
و همچنین آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ لَا يسْتَحْيي أَنْ يضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ»؛ خدای را از اين که به پشه ای يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس کسانی که ايمان آورده اند می دانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولی کسانی که به کفر گراييده اند می گويند خدا از اين مَثَل چه قصد داشته است [خدا] بسياری را با آن گمراه و بسياری را با آن راهنمايی می کند و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند.(2)
و… .
خلاصه این که بردن نام میوه ها و سبزیجات و حیوانات برای دادن برنامه تغذیه و یا میوه و حیوان شناسی نیست بلکه برای تذکر دادن نعمات، ترغیب به تعقل و تفکر، خداشناسی و … است.
اما چرا فقط از میوه ها و حیوانات عربستان نامبرده شده و نه دیگر جاها.
جواب این است اولا: در مورد شیر که فرمودید در قرآن نام برده شده مانند دو آیه شریفه: «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ»؛ گويي گورخرانی رميده اند.(3) «فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ»؛ که از مقابل شيری فرار کرده اند.(4)
ثانیا: از برخی از حیواناتی که در قران نامش آورده شده برای منطقه عربستان نیست مانند فیل.
یکی از نکات بلاغت در این کلام را می توان این مساله عنوان کرد که از حیواناتی و میوه هائی نام برده که برای همه دنیا آشناست و اختصاص به جای خاصی ندارد و اکثر قریب به اتفاق مواردی که ذکر شده در همه جای دنیا وجود دارد و مواردی هم هست که شاید در همه جای دنیا یافت نشود اما شهرت جهانی دارد مانند شیر و فیل.
ـــــــــــــــ
(1) الغاشية/ 17.
(2) البقرة/ 26.
(3) المدثر/ 50.
(4) المدثر/ 51.