مهمترين علتِ عظمت و كرامت شيعه، ربط با ولايت اميرالمؤمنين است
شيعيان افرادى هستند كه در مكتب مولا اميرالمؤمنين عليهالسّلام درس عمل خواندهاند… و در همين دنيا كلام مولايشان كه فرمود:
وَ اَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيا قُلُوبَكُمْ قَبْلَ انْ تُخْرَجَ مِنْها ابْدانُكُمْ.«دلهاى خود را از دنيا خارج كنيد قبل از آنكه بدنهايتان از دنيا خارج گردد» در دلشان نشسته است. و البتّه همانطور كه بهشت جا و منزل پاكان است، بايد منزلگه و مقام آنان بوده باشد.
آنها در راه و روشِ اميرالمؤمنين كه تسليم محض در مقابل اوامر و دستورات خداست تسليم بوده، چون و چرا نمى كردند… و به دنبال اين خلوص فكرى و علمى، در عالم خارج همان عقيده خود را اِعمال و از خودسرى و استكبار مصون بودند،
اين است مقام شيعه كه نمونه كامل مقام انسانيّت و ميوه رسيده عالم وجود و نوگل نورسته در باغ وجدان و حميّت و انصاف است.
امام_شناسى،ج3، ص74.
بخشی از پیام سردار قاسم سلیمانی به مناسبت شهادت محسن حججی
?به حلقوم بریده این شهید عزیز راه اباعبدالله (ع) سوگند یاد می کنیم که از تعقیب این شجره ملعونه و نابودی این غده خطرناک برآمده در پیکر جهان اسلام تا آخرین نفرشان از پای نخواهیم نشست.
?ما از ابتدا مصمم و به دور از تردید در این راه گام برداشتیم اما ارتکاب این جنایت ها عزم و اراده ما را جزم تر و جدی تر نمود تا جای جای اراضی اسلامی را از وجود بی وجود پلیدشان تطهیر نماییم.
?اینجانب به پدر، مادر، همسر و فرزند مقاوم این شهید بزرگوار که فرزندشان مانند سالار شهیدان امام حسین(ع) و با همان شیوه ظالمانه به شهادت رسید تبریک عرض می کنم زیرا نام خانواده شهید پرورتان با خاندان سید و سرور شهیدان همنام و قرین گردید و شهید شما و ما سند افتخار ایران اسلامی و سپاه ولایت است.
?ایران اسلامی در راه آزادی و شریعت و برای نجات دین مبین اسلام چنین قربانیان ارزشمندی را تقدیم می کند و از خدای سبحان عاجزانه طلب می کنیم که حسن عاقبت با مرگی همچون شهید محسن حججی عزیز برای مقرر فرماید.
هنیئا لک و لکم و عظم الله اجورنا و اجورکم
قاسم سلیمانی
چرا هنرمندان و بازیگران فرزندشان تحصیل کرده میشود امافرزندان افراد به ظاهر متدین بزهکار میشوند؟
چه طور برخی از فرزندان خوانندگان یا بازیگران، مانند پدر، هنرمند و یا تحصیل کرده می شوند، ولی فرزندان برخی از کسانی که به ظاهر متدین هستند، سر از اختلاس و یا بزهکاری در می آورند.
پاسخ:
در واقع باید گفت که این مطلب، شبهه به حساب نمی آید، چراکه شبهه، سوال و اشکال در درک مفاهیم دینی است اما این مطلب، تنها اتکا به چند مصداق است.
با این حال عرض می کنیم:
1. معیار موفقیت و اینکه منظور از موفقیت چیست را خود دین بیان می دارد، با حفظ تمام احترامات به هنرپیشگان مان، خوانندگان مان و نیز سیر اقشار، اما بدیهی است که سلطان پاپ یا رهبر ارکست، بازیگری، خوانندگی و مانند آن از نظر دین، لااقل موفقیت دینی محسوب نمی شود، بلکه موفقیت، کمال و رشد الهی است که معیارهای آن هم در دین توضیح داده شده است و باید گفت که برای هر انسانی، (ساده ترین انسان ها تا تشریفاتی ترین آنان) این راه باز است.
2. قرار نیست که نفقه یا پولی که پدر در اختیار فرزندان قرار می دهد، سرنوشت آنان را رقم بزند، هر چند تاثیراتی نیز داشته باشد؛ بلکه سرنوشت تمامی افراد، در گروی اعمال و کردار آنان است و این در روایات به وضوح بیان شده است.
3. هر کسی برای خود اختیار دارد و هر کس در هر موقعیتی می تواند به مقامات کمال برسد و این ربطی به پدر و مادر ندارد، درست است که پدر و مادر موثر اند اما تنها علت نیستند، خود قرآن فرزند نوح را کافر بیان می کند در حالی که فرزندان بسیاری از مشرکینِ پست، مسلمان و صاحب کمالات شدند.
4. در آخر باید بگوییم که برای احتراز از افتادن در مغلطه، نباید به مصادیق اتکا کنیم، بلکه باید به دنبال اصل و مفهوم برویم، اسلام برای رشد و کمال معیارهایی داده است، آنان را بررسی کنیم، نه آنکه به چند مصداق که استقرایی ناقص بیش نیست، توسل جوییم.
5. این مغلطه، همان مغالطه پهلوان پنبه است که برای جانب خود، بزرگانش را مثال می زند، اما برای جانب مقابل، بدترین ها را می یابد.
6. اگر به این مغلطه ها باشد، بسیاری از علمای طراز اول را داریم که فرزندان شان هم از علمای طراز اول بوده اند، علامه محمدتقی مجلسی و پسرش علامه محمدباقر مجلسی، علامه حلی و پسرش فخرالمحققین، ابن بابویه و فرزندش شیخ صدوق و بسیاری دیگر؛ در مقابل نیز کسانی هستند که از موفقیت و کمال الهی، بهره ای نبرده اند، و فرزندانشان نیز این چنین اند. پس در واقع، این مثال آوردن ها، نه دلیل علمی است و نه لازمه ای برای پذیرشِ مطلبی منطقی می شود.
ای پسر فاتح خندق و خیبر!فطرت ما را هم فتح کن!
ما پیش چشم بچهها
نام تو را بر زبان راندیم
برای آمدنت دعا کردیم
و در دوریات اشک ریختیم
ولی در برابر نگاه ساده اما نافذ همین بچهها
حسد ورزیدیم
غیبت کردیم
دروغ گفتیم
فریاد خشم سر دادیم
لج کردیم
و با تکبر نشستیم و برخاستیم.
ما به تو خیلی بد کردیم
با این کارها
یقین بچهها را دو چندان کردیم
که این «تو»یی که ما به آنها معرفی میکنیم
اصل آن عکسِ خداکشیده نیست.
ما میخواهیم راه رفته را برگردیم، آقا!
میخواهیم فریاد بزنیم
تا همۀ بچهها نه، همۀ عالم بشنوند
که ما خودمان هم
تو را نشناخته فریاد میزدیم.
میخواهیم به بچهها راستش را بگوییم
تا آنها بدانند
تویی که ما به آنها معرفی میکردیم
اصلِ آن عکس خداکشیده نبود
و ما تازه این را فهمیدهایم.
ما امامی ساخته بودیم در خیالمان
امامی که شبیه خودمان بود
و گمان میکردیم که تو همان امامی.
حواسم هست چه میگویم.
اعتقاد ما این بود
که تو شبیه خودمان هستی
و با این اعتقاد
دیگر تلاش برای شبیهِ تو شدن
معنایی نداشت.
بچهها از ما فراری
و ما در حال تحمیل عشق یک نفر مثل خودمان.
بچهها از خُلق ما به تنگ آمده
و ما در حال تزریق شوق آمدن کسی مثل خودمان.
بچهها غرق دعا
برای رها شدن از ما
و ما دستانشان را به هر زور و ضربی
بالا میبردیم رو به آسمان
برای زودتر آمدن کسی مثل خودمان.
آقا!
ما راه رفته را که نه!
چاهِ رفته را میخواهیم برگردیم
راه خویش را در برابر ما و کودکانمان باز کن.
ای پسر فاتح خندق و خیبر!
به نگاه معصوم کودکانمان سوگندت می¬دهیم
فطرت ما را هم فتح کن!
آیتاللّه میلانی در حال بیهوشی پرفسور برلون را مسلمان کرد...
مرحوم آیتاللّه سیدمحمد هادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند.
مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند، پس از این مسأله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم، وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت:
تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند. در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کردهاند به خاک بسپارند.
و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی که حقیقت اسلام را باور کرده اند، قرار دارد.
خاطرهای از حجتالاسلام جواد مروی