موضوع: "راهی به حریم کبریا"

شرح حکمت 102 نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)

و قال علیه السلام  یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَایُقَرَّبُ فِیهِ إِلَّا الْمَاحِلُ، وَلَا یُظَرَّفُ فِیهِ إِلَّا الْفَاجِرُ، وَلَا یُضَعَّفُ فِیهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ، یَعُدُّونَ الصَّدَقَهَ فِیهِ غُرْماً، وَصِلَهَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَهَ اسْتِطَالَهً عَلَى النَّاسِ! فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَهِ النِّسَاءِ، وَإِمَارَهِ الصِّبْیَانِ، وَتَدْبِیرِ الْخِصْیَانِ!.
 

زمانى بر مردم فرا مى‏رسد که تنها حیله‏گرانِ سخن‏چین، مقرّبند و تنها فاجرانِ بدکار، ظریف ولطیف شمرده مى‏شوند وافراد با انصاف، ضعیف وناتوان محسوب خواهند شد. در آن زمان کمک به نیازمندان خسارت و ضرر، و صله رحم (که حق مسلم خویشاوندان است) منت، و عبادت (که وظیفه هر انسانى در پیشگاه خداست) وسیله برترى‏جویى بر مردم خواهد بود. در آن زمان حکومت به مشورت زنان و فرمانروایى کودکان و تدبیر خواجه‏هاست.[۱]

شرح و تفسیر پیش‏گویى عجیب‏

این کلام حکمت‏آمیز و پرمحتوا یکى از خبرهاى غیبى است که امام علیه السلام از زمان‏هاى آینده بیان مى‏کند و هشدارى است به اصحاب و یاران و پیروانش.

امام علیه السلام زمانى را پیش‏بینى مى‏کند که سه گروه پست و بى‏ارزش، باارزش و سه کار نیک و گرانبها، زشت و بد شمرده مى‏شوند و سه گروه نالایق زمام حکومت را به دست مى‏گیرند.

نخست مى‏فرماید: «زمانى بر مردم فرا مى‏رسد که تنها حیله‏گرانِ سخن‏چین، مقرب مى‏شوند و تنها فاجرانِ بدکار ظریف و لطیف شمرده مى‏شوند و افراد با انصاف، ضعیف و ناتوان محسوب خواهند شد»؛

(یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یُقَرَّبُ فِیهِ إِلَّا الْمَاحِلُ، وَلَا یُظَرَّفُ فِیهِ إِلَّا الْفَاجِرُ، وَلَا یُضَعَّفُ فِیهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ)

. اشاره به این‏که در آن زمان نظام ارزشى اسلام و احکام الهى و کتاب و سنت وارونه مى‏شود، افراد زشت سیرت و گنه‏کار و فاسد بر سر کار مى‏آیند و نیکان را از صحنه اجتماع به عقب مى‏رانند. در چنین شرایطى منکر معروف و معروف منکر مى‏گردد.

تعبیر به‏«ماحِل»از ماده‏«مَحْل»(بر وزن جهل) به معناى مکر و حیله و در اصل به معناى خشک و بى‏حاصل بودن زمین است. افراد حیله‏گر و سخن‏چین و مکّار را به همین سبب ماحل گفته‏اند.

«فاجِر»اشاره به افراد بى‏بند و بارى است که هرچه بر زبانشان آمد مى‏گویند

و از شوخى‏هاى رکیک و زشت ابا ندارند و آن را نوعى شوخ‏طبعى و ظرافت و لطافت مى‏شمرند.

«مُنْصِف»کسى است که حق مردم را به خوبى ادا مى‏کند؛ ولى در محیط زشت‏کاران چنین کسى را آدمى ضعیف و ناتوان و بى دست و پا شمرده مى‏شود؛ ولى در نظر آنها افرادى که اموال و ثروت فراوانى از راه حرام و غصب حقوق مردم گردآورى مى‏کنند، آدم‏هاى زرنگ و لایقى هستند.

سپس مى‏افزاید: « (سه کار بسیار خوب، بد شمرده مى‏شود) در آن زمان کمک به نیازمندان خسارت و ضرر، و صله رحم (که حق مسلم خویشاوندان است) منّت، و عبادت (که وظیفه هر انسانى در پیشگاه خداست) وسیله برترى‏جویى بر مردم خواهد بود»؛

(یَعُدُّونَ الصَّدَقَهَ فِیهِ غُرْماً، وَصِلَهَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَهَ اسْتِطَالَهً عَلَى النَّاسِ)

. آرى در زمانى که ایمان و اخلاق از جامعه برچیده شود، مردم دلیلى نمى‏بینند که به نیازمندان کمک کنند و طبق محاسبه‏هاى ظاهرى مى‏گویند: فلان مقدار به فلان نیازمند دادیم و به همان اندازه از سرمایه ما کم شد و این خسارت است و نیز هنگامى که به دیدار بستگان خود مى‏روند آن را دِین شرعى و اخلاقى و انسانى به شمار نمى‏آورند، بلکه گویى نعمت بزرگى به آنان داده‏اند و بر آنان منت مى‏نهند و هنگامى که وظیفه عبادى خود را انجام مى‏دهند به جاى این‏که خضوع و تواضعشان بیشتر شود خود را از دیگران برتر و بلند مقام‏تر مى‏شمرند.

کوتاه سخن این‏که از اعمال به ظاهر نیک خود نتیجه‏هاى وارونه مى‏گیرند.

جمله امام علیه السلام «یَعُدُّونَ الصَّدَقَهَ فیهِ غُرْماً» شبیه چیزى است که در قرآن مجید آمده است که درباره عرب جاهلى مى‏فرماید: «وَمِنَ الْأعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً»؛ بعضى از عرب‏هاى بادیه نشین (که از تعالیم اسلام دورند) آنچه را در راه خدا انفاق مى‏کند غرامت و خسران براى خود مى‏پندارد».[۲]

و جمله‏«صِلَهُ الرَّحِمِ مِنّاً»شبیه چیزى است که در آیه ۱۷ سوره «حجرات» آمده است: « «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَّا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ»؛ آنها بر تو منت مى‏نهند که اسلام آوردند بگو اسلام آوردن خود را بر من منت ننهید خداوند بر شما منت مى‏نهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است اگر (در ادعاى ایمان) صادق هستید».

روشن است ایمان آوردن به پیامبر الهى وظیفه، بلکه برنامه سعادت و تکامل و افتخار است. این چیزى نیست که سبب منت بر پیامبر گردد. همچنین صله رحم همان‏گونه که اشاره کردیم وظیفه دینى و انسانى است که هر کس موفق به آن شود باید خدا را شکر گوید و مفتخر باشد نه این‏که وسیله منّت گردد.

همچنین عبادت مکتب عالى تربیت انسان است و باید وسیله تواضع و خضوع انسان در پیشگاه خدا گردد نه این‏که وسیله برترى جویى بر مردم شود.

آن‏گاه امام علیه السلام در ادامه این سخن به سه عامل فساد در چنین جامعه‏اى اشاره مى‏کند که سرچشمه آن اعمال نادرست است، مى‏فرماید: «در آن زمان حکومت به مشورت زنان و فرمانروایى کودکان و تدبیر خواجه‏ها خواهد بود»؛

(فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَهِ النِّسَاءِ، وَإِمَارَهِ الصِّبْیَانِ، وَتَدْبِیرِ الْخِصْیَانِ)

. بى شک، زنان در اسلام در بسیارى از حقوق با مردان برابرند، بلکه گاهى از آنان پیشى مى‏گیرند؛ ولى با توجه به ساختمان عاطفى آنها اداره بعضى از امور از توان آنها خارج است. به همین دلیل در تمام دنیا حتى در زمان ما که شعار مساوات زن و مرد در غرب همه جا را پر کرده ابتکار تمام حکومت‏ها و پست‏هاى مهم سیاسى و اقتصادى و جنگى- جز در موارد بسیار معدودى- در دست مردان است چرا که آنها آمادگى بیشترى براى این کار دارند. حال اگر حکومت با مشورت زنان باشد مشکلات غیر قابل انکارى به وجود خواهد آمد.

در بعضى از نسخه‏ها و حتى نسخه مرحوم سیّد رضى در خصائص الائمه‏ به‏ جاى نساء «إماء» آمده است که اشاره به کنیزانى است که در دربار خلفا بودند و مورد علاقه شدید آنها قرار داشتند. آنها نیز از این علاقه استفاده کرده و در مسائل حکومت دخالت مى‏کردند و حتى افرادى که مى‏خواستند در امور حکومت تأثیر بگذارند گاهى از طریق آنها در خلیفه یا پادشاه نفوذ مى‏کردند.

بعضى از روان‏شناسان امروز معتقدند زنان در مسائل جزیى دقیق‏تر از مردان‏اند؛ ولى در تصمیم‏هاى کلان مشکل دارند و به همین دلیل امر حکومت که نیاز به کلان نگرى دارد براى آنها مشکل است.

منظور از «اماره الصبیان» (حکومت کودکان) ممکن است مفهوم ظاهرى آن باشد که در طول تاریخ بارها کودکان کم سن و سالى به حکومت رسیده‏اند و امر حکومت به دست مادر یا بستگان نزدیک آنها انجام مى‏گرفت و یا معناى کنایى آن مراد باشد؛ یعنى کسانى که افکار بچه‏گانه دارند و دورنگر نیستند و افکار عمیق ندارند.

نیز «تدبیر الخصیان» (تدبیر خواجه‏ها) ممکن است همان معناى ظاهرى آن مراد باشد که در بعضى از دوران‏هاى تاریخى وجود داشته و خلفا یا پادشاهان حرمسراى گسترده‏اى داشتند و مردانى را بر آنها مى‏گماردند که خواجه باشند تا بتوانند بر آنها اعتماد کنند. آنان با کمک همسران پرنفوذ شاهان و خلفا منویات خود را در حکومت اجرا مى‏کردند و کسانى که در حاشیه بودند از نفوذشان استفاده مى‏کردند و به این ترتیب نظام جامعه در مسیرهاى غلط و در طریق منافع اشخاص خاصى قرار مى‏گرفت.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور معناى کنایى آن باشد، زیرا خواجه‏ها به علت از دست دادن مردانگى ظاهرى خود بسیارى از صفات مردان را نیز از دست مى‏دادند و تدبیر آنها تدبیر ضعیفى مى‏شد تا آنجا که بعضى گفته‏اند: در میان خواجگان در طول تاریخ کمتر نابغه‏اى پیدا شده است.

نکته ارزش‏هاى واقعى‏

همه انسان‏ها طالب اشیاى گرانبها و مقامات عالى و شخصیت و احترامند ولى ارزش‏ها را چه کسى تعریف یا تعیین مى‏کند؟ پاسخ آنکه کسانى که زمام حکومت یا رشته فکرى مردم را در دست دارند، یعنى امرا و علما ارزش‏ها را تعیین مى‏کنند. حال اگر آنها از مسیر منحرف شوند و به جاى ارزش‏هاى واقعى ارزش‏هاى کاذبى را عرضه بدارند، نظام ارزشى جامعه دگرگون مى‏شود و مردم ارزش‏هاى واقعى را رها کرده، به دنبال ارزش‏هاى کاذب مى‏روند.

مثلا در دوران جاهلیت که ارزش انسان‏ها را ثروت و فزونى فرزندانشان تعیین مى‏کرد هنگامى که قرآن بر مردى نازل شد تهى دست و فاقد پشتیبان‏هاى انسانى، تعجب کردند و گفتند:

«لَوْلا نُزِّلَ هذا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٌ؛

چرا این قرآن بر یکى از ثروتمندان با شخصیت مکه و طائف نازل نشده است‏[۳] یا فرعون هنگامى که موسى را در لباس چوپانى دید تعجب کرده گفت:

« «فَلَوْلَا أُلْقِىَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِّنْ ذَهَبٍ»؛ چرا موسى دستبندهاى طلا ندارد».[۴]

بر این اساس مهم‏ترین کارى که پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله انجام داد همان انقلاب ارزشى بود؛ ثروت را تحقیر کرد و تقوا را نشانه ارزش انسانى شمرد و شعار «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» جاى شعارهاى جاهلى را گرفت و همین امر همه چیز را منقلب و دگرگون ساخت و انسان‏ها را از بیراهه‏ها به مسیرهاى واقعى هدایت فرمود.

وَرُئِیَ عَلَیْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ.

[۱] . سند گفتار حکیمانه:

مطابق نقل مصادر نهج‏البلاغه، از جمله کسانى که پیش از مرحوم سیّد رضى این کلام حکمت‏آمیز را در کتب خود آورده‏اند، مبرد در کتاب کامل( با تفاوت مختصرى) و یعقوبى در تاریخ خود و مرحوم کلینى در روضه کافى هستند و بعد از سیّد رضى، راغب آن را در محاضرات الادباء با تغییراتى ذکر کرده و همچنین آمدى در غررالحکم و ابن طلحه شافعى در مطالب السؤول نیز با تفاوتى که نشان مى‏دهد از غیر نهج‏البلاغه گرفته‏اند آورده است.( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۹۵).

[۲] . توبه، آیه ۹۸٫

[۳] . زخرف، آیه ۳۱٫

[۴] . زخرف، آیه ۵۳٫

اسرار اعداد کوچک تر از یک!

تا حالا دقت کردید :
اعدادکوچک تراز یک ، خواص عجیبی دارند .
شاید بتوان آن ها رابا انسان های بخیل و حقیر در زندگی مقایسه کرد .

مثلا عدد (0.2) !!!
وقتی در آن ها ضرب می شوی یا می خواهی با آن ها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک می کنند.
3×0.2=0.6

وقتی می خواهی با آن ها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آن ها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگ تر می شوند.
3÷0.2=15
وقتی با آن ها جمع می شوی و در کنار آن ها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمی شود و چیزی به تو نمی آموزند.
3+0.2=3.2
و اگر آن ها را از زندگی کم کنی ،چیز زیادی از دست نداده ای !!!
3-0.2=2.8

⛔️هشدار
کوچک تر از یک نباشیم ……
و کوچکتر از یک ها را در زندگیمان راه ندهیم …..


مولاامیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:

آن کس که طمع را شعار خود گرداند ,
خویشتن را خرد و کوچک نمایاند

و هرکس که راز سختی خویش بر هر کسی گشاید ,
خوار و حقیر گردد

و آن که زبانش را بر خودفرمانروا ساخت,
خود را از بها بینداخت.

نهج‌البلاغه, حکمت ۲

نسوزید و بسازید خدا از هیس خوشش نمی آید

مادربزرگ در حالي كه سوزن نخ ميكرد ادامه داد:
آره مادر،نُه ساله بودم که شوهرم دادند،
از مکتب که اومدم، دیدم خونه‌مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تانشگون‌ریز، از لپ‌هام گرفت تا گل بندازه تا اومدم گریه کنم گفت: هیس، خواستگار آمده
خواستگار، حاج احمد آقا، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من نُه سالم
گفتم: من از این آقا می‌ترسم، دو سال از بابام بزرگتره
گفتند: هیس، شگون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره
آهان
جونم واست بگه بعد از عقد
به مادرم می‌گفتم: مامان من اینو دوست ندارم،گفت دوست داشتن چیه؟
عادت می‌کنی
بعد هم مامانت بدنیا اومد
با خاله‌هات و دایی خدابیامرزت،
بیست و خورده‌ایم بود که حاجی مرد
یعنی میدونی مادر، تا اومدم عاشقش بشم، افتاد و مرد
نه شاه‌عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه مشهد
مادربزرگ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت:
مادربزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت:
می‌دونی ننه، بچه گی نکردم، جوونی هم نکردم
یهو پیر شدم، پیر
پاشو دراز کرد و گفت: آخ ننه، پاهام خشک شده، هر چی بود که تموم شد
آخیش خداعمرت بده ننه چقد دوس داشتم كسی حرفمو گوش كنه و نگه هیس…
خنده تلخی كرد و گفت آره مادرجون به همه هیس نگید. بزار حرف بزنن بزار زندگی كنن،
خدا از هیس خوشش نمیاد.

پرورش کودک خلاق

 

✅ درخواست همکاری از کودک

از کودکان بخواهيد که اشياء و امور نيمه تمام را تکميل کنند؛ از کودکان تقاضا کنيد تا جملات نا تمام و داستانهاي نا کامل، تصاوير و نقاشي هاي نيمه تمام و حتي اشياء ناقص را کامل نمايند. براي او اسباب بازي هايي بخريد که خودش بتواند آنها را به يکديگر متصل کند و با آنها مدلهاي مختلف خلق کند .

✅ توسعه تحمل عقاید

تحمل عقاید تازه را توسعه دهید . مربیان باید عقاید تازه افراد خلاق را حمایت و بچه ها را تشویق به این عمل کنند .

✅ لمس اشیا

اجازه دهيد اشيا را از نزديک لمس کنند. علاوه بر مشاهده اشيا لازم است کودک آنها را لمس کند زيرا مشاهده شيء به تنهايی کنجکاوي کودک را ارضا نمي کند. کودکاني که از لمس کردن اشيا محروم مي شوند توانايي لازم جهت کشف و اختراع را از دست مي دهند. مشاهده همراه با لمس اشيا، آنها را در بازي هاي خيالي، اختراعات و پاسخ گويي به آزمونهاي خلاقيت ياري مي دهد. به کودکان اجازه دهيد وسايل بي خطر خانه را لمس کند. خصوصا کودکان بيرون کشيدن وسايل آشپزخانه از داخل کابينتها و بازي با کاسه و قابلمه و بشقابها را بسيار دوست دارند .

✅ اعطای آزادی

زمينه رشد خلاقيت در خانه زماني فراهم مي شود كه به كودكانتان آزادي زيادي بدهيد و به آنها به عنوان يك فرد احترام بگذاريد، از نظر عاطفي در حد اعتدال به آنها نزديك شويد و بر روي ارزشهاي اخلاقي و نه قوانين خاص تأكيد کنید.

(متن شبهه) میگن نماز حرف زدن با خداست!

متن شبهه⁉️⁉️
میگن نماز حرف زدن با خداست!
ولی چرا برامون تعیین میکنن چه وقت و چندبار در روز باها خدا باید حرف زد و مکالمات از قبل معلومه
تکراری، عربی، بی جواب!


پاسخ

1. اولا نماز خواندن تنها و تنها برای حرف زدن با خدا نیست
یعنی اینگونه نیست که خداوند نمازهای واجب و مستحب را تنها برای حرف زدن بندگان با خود تشریع نموده باشد
بلکه اگر رجوعی به روایات داشته باشیم خواهیم دید که ائمه اطهار علیهم السلام حکمت های مختلفی را برای نمازها مطرح کرده اند
حتی بعضا دیده میشود برخی نمازها حکمت خاص خودش را دارند.

2. ثانیا چه اشکالی دارد برای حرف زدن با خدا یک نظمی برقرار شود و در ساعت مشخص و تعداد مرتبه های مشخص این حرف زدن صورت بگیرد!؟

اگر یک بزرگی و وزیری طبق مصلحت های کاری ، ساعت خاصی رو برای ملاقات افراد با خود تعیین نماید اشکالی دارد!؟
آیا کسی باید اعتراض کند و بگوید که من میخواهم با اقای وزیر تنها در نیمه شب یا در فلان ساعت از روز ملاقات داشته باشم!؟
قطعا برای احترام به او کسی این اعتراض را نمیکند
چرا که میداند آن وزیر طبق یک مصلحتی ساعت و روز ملاقت رو تعیین نموده است.

بنابراین خداوندحکیم هم قطعا طبق مصالحی تشخیص داده بندگاه در ساعات مختلفی از روز به عبادت مشغول شوند.

3. ثالثا تکرار در عبادات و دیگر رفتارهای دینی برای دفع و رفع گناه، غفلت، فراموشی یاد خدا و مانند آن است که چون عوامل ایجاد کننده آن پیوسته مشغول کار و هجمه به انسان هستند عوامل باز دارنده و درمان کننده که همان رفتارهای دینی؛ مانند موعظه و عبادات هستند نیز باید پیوسته تکرار شوند.
برای همین است که می بینیم امیرمومنان هر شب مردم را به یاد سفر آخرت می اندازد و یا در دین واجب شده است که ما هر روز پنج وعده نماز بخوانیم و پیوسته به یاد خدا باشیم.

البته این می تواند تنها دلیل نباشد و این تکرارها دلیل و یا دلایل دیگری نیز داشته باشد؛ اما بی تردید این پاسخ دلیل عمده ای است که روایات اسلامی بر آن تأکید دارند.

4. رابعابرای روشن شدن پاسخ به علت عربی بودن نماز ، ابتدا باید منظور از سؤال روشن شود؛ اگر منظور این است که به جای عربی ، زبان دیگری جایگزین شود،،،…
این سؤال برای افراد بیگانه ی از آن زبان نیز مطرح است و اگر منظور این است که چرا باید نماز را فقط به زبان عربی بخوانیم و هر کسی نمی تواند به زبان مادری و محلی خود نماز بخواند، باید به نکات زیر توجه داشت:

نکته­ اول: می توان گفت عمده ترین دلیل در خواندن نماز به زبان عربی، پس از آن که نماز، سنت پیامبر است و عبادات توقیفی(به جا آوردن آنها باید به همان شکلی باشد که خداوند تعیین فرموده است.) هستند، حفظ و بقای نماز در طول قرون و اعصار است که بدون کم و کاست برای همیشه باقی بماند و اگر هر کسی به زبان محلی و مادری خود آن را تلفظ می نمود احتمال کم و زیاد شدن الفاظ، تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بی اساس منتفی نبود و چه بسا این تغییرات، به دیگر واجبات و ارکان نماز نیز سرایت می کرد و شاید کم کم اصل نماز از اهمیت افتاده و کاملاً به فراموشی سپرده می شد.

بدیهی است برای اینکه هر چیزی برای همیشه و در طول تاریخ بماند باید دارای معیار و مقیاسی غیرقابل تغییر باشد، نظیر اینکه در مورد اندازه، میلی متر، سانتی متر و یا متر و در مورد وزن، گرم، کیلو و… را به عنوان معیار و میزان غیرقابل تغییر قرار داده اند، هم چنین در مورد نماز، اموری را که به نام واجبات و ارکان است به عنوان معیار و ملاک قرار داده اند که یکی از آنها لزوم عربی بودن اذکار واجب آن است.

نکته­ دوم: اسلام یک دین جهانى است و مى‏خواهد همه ی مسلمانان را در یک جبهه و صف واحد قرار دهد. تشکیل چنین جمعیتى بدون زبان واحدى که همه با هم تفاهم کنند، امکان‏پذیر نیست و زبان عربى که به اعتراف اهل فن، از جامع‏ترین زبان‏هاى دنیاست، مى‏تواند به عنوان یک زبان بین المللى و زبان نماز تمام مسلمانان، رمز وحدت و نشانه‏ى یگانگى مسلمانان ‏باشد؛ این اصل در سایر دستورات اسلامى، همچون به سوى قبله‏ى واحد نماز خواندن و… نیز تجلى پیدا کرده است.
والسلام علی من اتبع الهدی