موضوع: "راهی به حریم کبریا"
شرح حکمت۱۲۲ نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
شنبه 96/06/25
فقال علیه السلام کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ، وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ، وَکَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ! نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ، کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَجَائِحَهٍ!
امام علیه السلام در تشییع جنازهاى شرکت داشت، صداى خنده بلند کسى را شنید،
پس گویى مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویى حق آن بر غیر ما واجب گشته و گویى این مردگانى را که مىبینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مىگردند. ما آنها را در قبرشان جاى مىدهیم و میراثشان را مىخوریم (و چنان غافل و بىخبریم که) گویى بعد از آنها ما جاودانه مىمانیم بهعلاوه ما هر واعظ و اندرز دهندهاى را فراموش کردهایم در حالى که هدف حوادثو آفات نابودکننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى و خنده و بىخبرى است؟!).[۱]
شرح و تفسیر خنده احمقانه
امام علیه السلام این سخن حکیمانه و تکان دهنده و بیدارگر را زمانى فرمود که در تشییع جنازه یکى از مؤمنان شرکت داشت، صداى خنده بلند کسى را شنید و فرمود: «گویى مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویى حق در آن بر غیر ما واجب گشته و گویى این مردگانى را که مىبینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مىگردند»؛ (وَتَبِعَ جِنَازَهً فَسَمِعَ رَجُلًا یَضْحَکُ فَقَالَ علیه السلام
: کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ، وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ، وَکَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ!)
. به یقین خندیدن کسى در تشییع جنازه آن هم با صداى بلند که به گوش مولا على علیه السلام برسد نشانه نهایت غفلت و بىخبرى از سرنوشت خویش و مسئولیتهایى است که در این جهان دارد. به همین دلیل این بزرگ معلم اخلاق و بیدار کننده غافلان و بىخبران با سه تشبیه به آن شخص و امثال او هشدار دارد:
تشبیه اول: کار تو مثل این است که گمان مىکنى مرگ مال دیگران است و تو حیات جاویدان دارى. روزى جنازه تو را نیز بر مىدارند و تشییع کنندگان تو را به سوى آرامگاه ابدىات مىبرند. آیا دوست دارى آن روز دوستانت در تشییع جنازه تو بخندند؟
دوم: آیا «حق»- به معناى وظایف واجب و مسئولیتهاى الهى و وجدانى- مخصوص دیگران است و تو مستثنا هستى و یا اینکه تمام حقوق واجبه را ادا کردهاى و الان خوشحالى و مىخندى؟
سوم: آیا گمان مىبرى تشییع جنازه مانند بدرقه مسافرانى است که به زودى به سوى تو باز مىگردند؟ گرچه چند روزى رنج فراق را تحمل مىکنى ولى به هنگام بازگشت شادى زائد الوصفى جاى آن را پر مىکند؟ در حالى که سفر مرگ، سفرى است که هرگز بازگشتى در آن نبوده و نخواهد بود و رنج فراق و جدایى از عزیزان از دست رفته جاویدان است. با این حال چه جاى خندیدن است.
سپس امام علیه السلام در ادامه این بحث به تعبیرات تکان دهنده دیگرى پرداخته و مىفرماید: «ما آنها را در قبرشان جاى مىدهیم و میراث آنها را مىخوریم (و چنان غافل و بىخبریم که) گویى بعد از آنها جاودانه مىمانیم»؛
(نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَنَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ، کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ)
. غافل از اینکه فردا نیز دیگران ما را در قبرهایمان جاى مىدهند و میراثمان را در میان خود تقسیم مىکنند و این روند همچنان ادامه مىیابد و هر کسى چند روزى نوبت اوست و به گفته شاعر:
هر که آمد عمارتى نو ساخت
رفت و منزل به دیگرى پرداخت
هنگامى که در مجلس یادبود و به اصطلاح فاتحه براى یکى از دوستان یا عزیزانمان شرکت مىکنیم باید در همان حال به این فکر باشیم که روزى هم چنین مجلسى براى ما مىگیرند و دوستان و بستگان ما در آن به فاتحهخوانى براى ما مشغول مىشوند، بنابراین از هم اکنون باید به فکر آن روز باشیم نه اینکه خنده مستانه سر دهیم و همه این واقعیتها را به دست فراموشى بسپاریم.
افراد غافل و بىخبرى هستند که چون نام مرگ برده مىشود فورا مىگویند:
بس کنید. خدا چنان روزى را نیاورد. و یا چون از کنار قبرستان رد مىشوند روىخود را بر مىگردانند! فارغ از اینکه اگر ما از مرگ غافل شویم او از ما غافل نمىشود و به گفته امام علیه السلام:
«وَکَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ، وَطَمَعُکُمْ فِیمَنْ لَیْسَ یُمْهِلُکُمْ
؛ چگونه غافل مىشوید از چیزى که هرگز از شما غافل نمىشود و چگونه طمع دارید در چیزى که هیچ گاه به شما مهلت نمىدهد».[۲]
سلیمان پیغمبر بزرگ خدا با آن همه قدرتى که داشت به هنگام پایان عمر فرشته مرگ لحظهاى به او مهلت نداد که از حال ایستاده بنشیند و در همان جا روح او را گرفت و با خود برد و جسم بىجان بعد از آنکه موریانه عصایى را که بر آن تکیه کرده بود خورد، به زمین افتاد با این حال ما چه انتظارى داریم.
در پایان این کلام حکمتآمیز، امام علیه السلام براى بیدار ساختن آن شخص غافل که در تشییع جنازه بلند مىخندید و کسانى که همچون او فکر مىکنند فرمود: «بعد از اینها ما هر واعظ و اندرز دهندهاى را فراموش کردیم در حالى که هدف مسائل سنگین و آفات نابود کننده قرار گرفتیم (با این حال چه جاى غفلت و فراموشى است؟)»؛
(ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ، وَرُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَجَائِحَهٍ!). تعبیر به«وَاعِظٍ وَوَاعِظَهٍ»
براى تعمیم و گسترش است، زیرا بعضى از حوادث مانند موت از آن به عنوان واعظ تعبیر مىشود و بعضى مانند آفتها و بلیهها به عنوان واعظه از آن تعبیر مىکنیم. آرى همه آنها به روشنى ما را اندرز مىدهند که بیدار باشید و به پایان زندگى خود و وظائفى بیندیشند که در برابر آن دارید. به خصوص اینکه معلوم نیست فردا چه کسى از ما باشد و چه کسى نباشد.
واژه «فادح» در اصل به معناى شىء سنگین است سپس به هر حادثهاى که بر جسم و جان انسان سنگینى کند اطلاق شده است.
واژه «جائحه» به معناى امور نابود کننده است، لذا این دو نسبت به یکدیگر از قبیل اقل و اکثر هستند.
آشکارترین واعظ همان حادثه مرگ است که هر روز براى دوست و آشنایى رخ مىدهد. مخصوصاً در زمان ما، صفحه حوادث جراید و تسلیتها همه روز پر است از خبر فوت گروهى که دیروز در میان ما مىزیستند و امروز به دیار مردگان رفتهاند.
امام امیرمؤمنان على علیه السلام در نهجالبلاغه مىفرماید:
«فَکَفى واعِظاً بِمَوْتى عایَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا الى قُبُورِهِمْ غَیْرَ راکِبِینَ
؛ این واعظ براى شما کافى است که همه روز مردگانى را مىنگرید که آنها را به سوى گورهایشان مىبرند بىآنکه خودشان بخواهند».[۳]
در روایات متعددى این تعبیر از پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده است:
«کَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً؛ براى وعظ و اندرزِ انسانها مرگ کافى است».[۴]
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
صاحب کتاب مصادر منابع این کلام حکمتآمیز و کلامى که بعد از آن مىآید را با هم آورده است و مىگوید: این دو گفتار حکیمانه گاهى به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نسبت داده شده و گاه به امیرمؤمنان على علیه السلام. از کسانى که این دو را از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کردهاند ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب و یعقوبى در تاریخ خود و کلینى در روضه کافى و کراجکى در کنز الفوائد و ابونعیم اصفهانى در حلیه الاولیاء و ذهبى در میزان الاعتدال است و از کسانى که آن را از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل کردهاند اضافه بر مرحوم سیّد رضى، على بن ابراهیم در کتاب تفسیرش و فتال نیشابورى در روضه الواعظین هستند.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۱۱۰-/ ۱۱۲).
[۲] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۸٫
[۳] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۸٫
[۴] . ر. ک: بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۶۴ و ۳۲۵٫
اثر ولایت حقیقی
شنبه 96/06/25
حضرت آیت الله انصاری همدانی (ره)
ولایت واقعی و دوستی ائمّهی اطهار (ع) آنجایی مؤثّر است که انسان را سریع و بدون درگیری به معرفت و حقیقت برساند.
انسان در سایهی آن بزرگواران زودتر به نتیجه میرسد؛ و این اثر ولایت حقیقی است…
ولایتی که انسان را به معرفت نرساند و چشمهای باطنی انسان را روشن نکند و نتواند آسان حقایق را درک کند،
ولایتی خودبافته است و تصوّری بیش نیست.
منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۴۹
چرا در قرآن از حیواناتی مثل پلنگ یا شیر و ... یا از خیلی از میوه ها که در عربستان نبوده نام برده نشد؟
شنبه 96/06/25
پاسخ:
خدمت شما عرض می کنم که قرآن کتاب هدایت است و هر مطلبی که در این کتاب آمده است بر مدار مساله هدایت می چرخد.
در این کتاب مقدس از بردن نام حیوانات و یا میوه ها و طبیعت اطراف ما قصد و هدفی دارد که با مساله هدایت مرتبط است مانند گفتن حکم شرعی که به آن موضوع مربوط می شود همچون چیزی که سگ شکاری ان را صید کرده باشد و یا در سوره انعام در آیات 142 به بعد در چند آیه حکم برخی از حیوانات حلال گوشت را بیان می کند؛ یا قصه یا سرگذشت قومی را ذکر می کند که متضمن نام حیوان و یا میوه ای است و اصل بیان داستان های قرآنی برای پند دادن و بیدار کردن و غفلت زدائی بشر است مانند داستان حضرت موسی، آدم، یوسف، نوح و … .
در مورادی از باب تشبیه معقول به محسوس میوه های بهشتی را با ذکر باغ ها و میوه های دنیوی بیان می کند.
گاهی بیان کردن نام میوه یا حیوانی برای ترغیب و وادار کردن انسان به تعقّل و تفکّر و توجه دادن انسان به قدرت خداوند در خلق و ربوبیّت است مانند این آیه که می فرماید: «أَفَلَا ينْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيفَ خُلِقَتْ»؛ آيا به شتر نمی نگرند که چگونه آفريده شده.(1)
و همچنین آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ لَا يسْتَحْيي أَنْ يضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ»؛ خدای را از اين که به پشه ای يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس کسانی که ايمان آورده اند می دانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولی کسانی که به کفر گراييده اند می گويند خدا از اين مَثَل چه قصد داشته است [خدا] بسياری را با آن گمراه و بسياری را با آن راهنمايی می کند و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند.(2)
و… .
خلاصه این که بردن نام میوه ها و سبزیجات و حیوانات برای دادن برنامه تغذیه و یا میوه و حیوان شناسی نیست بلکه برای تذکر دادن نعمات، ترغیب به تعقل و تفکر، خداشناسی و … است.
اما چرا فقط از میوه ها و حیوانات عربستان نامبرده شده و نه دیگر جاها.
جواب این است اولا: در مورد شیر که فرمودید در قرآن نام برده شده مانند دو آیه شریفه: «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ»؛ گويي گورخرانی رميده اند.(3) «فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ»؛ که از مقابل شيری فرار کرده اند.(4)
ثانیا: از برخی از حیواناتی که در قران نامش آورده شده برای منطقه عربستان نیست مانند فیل.
یکی از نکات بلاغت در این کلام را می توان این مساله عنوان کرد که از حیواناتی و میوه هائی نام برده که برای همه دنیا آشناست و اختصاص به جای خاصی ندارد و اکثر قریب به اتفاق مواردی که ذکر شده در همه جای دنیا وجود دارد و مواردی هم هست که شاید در همه جای دنیا یافت نشود اما شهرت جهانی دارد مانند شیر و فیل.
ـــــــــــــــ
(1) الغاشية/ 17.
(2) البقرة/ 26.
(3) المدثر/ 50.
(4) المدثر/ 51.
اولین نشانه حتمی ظهور : خروج سفیانی(تواتر روایات سفیانی)
جمعه 96/06/24
روایات مربوط به سفیانی در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت، بسیار فراوان است و به گفته محدثان شیعی، به حد تواتر می باشد علاوه بر این، حتی احادیث خسف بیداء سپاه سفیانی در منطقه بیداء (بین مکه و مدینه)، نیز نزدیک به حد تواتر می باشد.
از این رو جای هیچ مناقشه ای در باره اصل وجود سفیانی در آینده و فرو رفتن لشکر اعزامی سفیانی به حجاز (خسف بیداء) به عنوان دو نشانه مهم و علامت حتمی ظهور، وجود ندارد.
در مجموع، 4 نظریه در موضوع سفیانی، مطرح می باشد:
1. قول مشهور شیعه که سفیانی به عنوان علامت حتمی ظهور امام مهدی علیه السلام، در حد تواتر، می باشد. و جزئیات و تفاصیل سفیانی نیز در احادیث معتبر گزارش شده است.
2. اصل وجود سفیانی متواتر معنوی است اما جزئیات و تفاصیل مربوط به آن قابل اثبات نیست.
3. احادیث سفیانی جعلی است و اعتباری ندارد.
4. سفیانی، به عنوان نماد جبهه باطل می باشد و نمادین و سمبلیک است. بنابراین سفیانی شخصی، معنایی ندارد و باید به سفیانی نوعی معتقد بود.
حتمی بودن خروج سفیانی
در روایات اسلامی به حتمی بودن خروج سفیانی اشاره شده است؛ اين مطلب در روايات متعدد و معتبری با تعابير مختلفي چون: «محتوم»، «لابدّمنه»، «حتم من الله»، «لابدّ ان یکون»، «لایکون قائم إلا بسفیانی»، «من قبل قیام القائم»، «خمس قبل قیام القائم» و «خمس علامات محتومات» و … بيان شده است.
امام سجاد عليه السلام در حدیث معتبر فرموده اند:
… قیام قائم از ناحیه خداوند قطعی است و خروج سفیانی نیز قطعی است. هرگز قیام قائم بدون سفیانی نخواهد بود.
حمیری، قرب الاسناد، ص374
امام صادق علیه السلام:
سفیانی از علایم حتمی است و قیام او در ماه رجب خواهد بود.
شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 650
و در کتاب الغیبه نعمانی، از امام باقر عليه السلام در تفسیر آیه ﴿ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده﴾نقل شده است:
آنها دو اجلاند: اجل محتوم و تغییرناپذير و اجل موقوف و مشروط. حمران پرسید: اجل محتوم چیست؟ فرمود: اجلی که جز آن نخواهد شد. حمران عرض کرد: اجل موقوف و مشروط چیست؟ فرمود: آنچه اراده خداوند در آن راه دارد و قابل تقدیم و تاخیر و برطرف شدن است. حمران عرض کرد: امیدوارم قیام سفیانی از علایم موقوف و مشروطي باشد که بدا در آن راه دارد! امام فرمودند: به خدا سوگند که چنین نیست، او از علایم حتمی است.
عاملی، دراسة علامات الظهور، ص 45
امام صادق عليه السلام نیز در این خصوص در روایت معتبر فرموده اند:
برخی از امور محتوم و تغییر ناپذيرند و برخیشان غیر محتوم است. قیام سفیانی در ماه رجب، از علایم حتمی است.
نعمانی، الغیبۀ، ص 300
و نیز امام باقر علیه السلام در حدیث دیگری فرموده اند:
برخی از امور موقوف و مشروط اند و برخی محتوم و تغییر ناپذير، و سفیانی از علایم حتمی است که بی تردید رخ خواهد داد.
نعمانی، الغیبۀ، ص 301.
امام صادق علیه السلام :
از حتمیاتی که پیش از قیام قائم خواهند بود: سفیانی، فرورفتن (لشکر سفیانی) در بیداء، قتل نفس زکیه، و ندای آسمانی است.
نعمانی، الغیبه، ص264
ابو حمزه ثمالی ، نقل می کند که به امام صادق علیه السلام عرض کردم که پدر شما، امام باقر پيوسته ميفرمود: قيام سفياني از امور حتمي است. امام صادق(ع) فرمودند: آري، همينطور است … .
شیخ صدوق، كمال الدين، ج 2، ص652
در عصر ظهور ، منطقه شام در خاورمیانه، آبستن حوادث است و اختلافات شدیدی بین گروه ها و پرچم های مختلف، در حال وقوع است، بعد از زمین لرزه بزرگ و خسف منطقه حرستا یا جابیه در کشور سوریه، منطقه شام، آماده خروج سفیانی میشود.
مبحث نشانه های ظهور
جمعه 96/06/24
تحولات عربستان و بررسی روایات مرتبط با آن
روایات تصریح دارند که حکومت منطقه حجاز و کشور عربستان و حاکمان مکه و مدینه، قبل از ظهور امام مهدی علیه السلام، حکومتی مخالف اهل بیت و دشمن شیعه، میباشد. اما با ظهور و قیام علنی امام مهدی، حکومت بنی فلان، برای همیشه نابود خواهد شد.
در حدیثی از امام جعفر صادق علیه السلام، نقل شده است:
… ای زراره، گریزی نیست از اینکه غلام و جوان ای در مدینه، به شهادت برسد. عرض کردم، فدایتان شوم، آیا لشکر سفیانی اعزامی به حجاز او را خواهد کشت؟ فرمودند: خیر. بلکه نظامیان خاندان بنی فلان، اور ابه قتل خواهند رساند. انان، وارد مدینه خواهند شد و او را بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشد، به شهادت میرسانند. در این موقع، منتظر فرج و ظهور امام مهدی باشید.
(نعمانی، الغیبۀ، ص 166-167)
در این روایت، صراحتا، اشاره شده است که شهادت این غلام، توسط عوامل و نیروهای نظامی بنی فلان در کشور حجاز (عربستان) و در شهر مدینه، به شهادت میرسد. (قتل غلام بالمدینه) و نه لشکر سفیانی.
بنابراین نشان میدهد که بنی فلان، تا آستانه ظهور در کشور حجاز (عربستان) حکومت میکنند. و این عبارت «یقتله جیش السفیانی»، قرینه بر این است، این روایات از روایات عصر ظهور، میباشد. زیرا در روایات معتبر و متعدد، در منابع شیعه و اهل سنت، به خروج قائم آل محمد و سفیانی در سال واحد، اشاره شده است. از جمله در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
سفیانی و قائم هر دو در یک سال نمایان میشوند.
همچنین در روایت دیگری، به موضوع حکومت بنی فلان در کشور عربستان، تصریح بیشتری شده است. در حدیثی از امام علی علیه السلام، چنین نقل شده است:
آیا شما را از زمان به پایان رسیدن سلطنت خاندان بنی فلان خبر ندهم؟ گفتیم: آری ای امیر مؤمنان؛ حضرت فرمودند: هنگام کشته شدن شخصی بیگناه در روز حرام در ماه حرام از خاندان قریش. قسم به آنکه دانه را شکافت و آدمی را آفرید، پس از آن، بیش از پانزده شب حکومتشان طول نخواهد کشید … .
( نعمانی، الغیبۀ، ص 258)
در این روایت، به قتل نفس زکیه از نشانههای حتمی ظهور، توسط بنی فلان، در بلد حرام (مکه)، در ۲۵ ذی الحجه، ۱۵ روز قبل از ظهور و قیام علنی امام مهدی علیه السلام (در عاشورا ماه محرم) اشاره شده است. در این روایت، امام علی علیه السلام، صراحتا به پایان ملک بنی فلان و نابودی سلطنت خانوادگی بعد از به شهادت رساندن نفس زکیه در کشور حجاز (عربستان) و شهر مکه، اشاره دارد.
بعد از اینکه مشخص شد، خاندان بنی فلان، قبل از ظهور، بر عربستان حکومت می کنند. ذکر خواهیم کرد که مساله (اختلاف بین فلان) در روایات متعدد، تصریح شده است. از امام باقر علیه السلام، نقل شده است:
… فرج شما جز با اختلاف بنیفلان محقق نمیشود … و قائم قیام نمیکند و شما هم آنچه را عاشقش هستید نخواهید دید تا وقتی بنی فلان بر سر آنچه در بینشان است مبتلا به اختلاف و درگیری شوند مردم به (حکومت) آنها طمع کنند و وحدت از بین برود و سفیانی خروج کند … .
(کلینی، الکافی، ج 8، ص 209)
حتی در روایتی، درباره اختلاف بنی فلان، تعبیر “محتوم” و حتمی به کار رفته است، که نشان از وقوع آن دارد. از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
… و خروج سفیانی، حتمی است، ندای آسمانی، حتمی است … و اختلاف بنی فلان، حتمی است و قتل نفس زکیه، حتمی است … .
(شیخ طوسی، الغیبۀ، ص 435)
ر روایتی در کتاب کافی مرحوم کلینی، به اختلاف بنی فلان، قبل از خروج سفیانی، اشاره شده است:
به آنچه که دوست دارید، نخواهید رسید مگر اینکه بین بین فلان اختلاف شود، پس هر گاه اختلاف شد و مردم در امر حکومت طمع کردند، و تشتت و اختلاف فراگیر شد، بعد از این امر خروج سفیانی رخ می دهد.
(کلینی، الکافی، ج 8، ص 209)
امام صادق(ع) : این امر واقع نمی شود مگر هنگامی که شمشیرهای بنی فلانی در میان خود به کارافتد و حلقه تنگتر شود و اختلاف به جاهای باریک بکشد آنگاه سفیانی خروج کند….
کشف الغمه ج3 ص 319