از وقتی بچه اش به دنیا احساس میکنه از خدا دور شده
حسابی از دست بچه اش عاصی شده است. از وقتی بچه اش به دنیا آمده، احساس می کند از خدا دور شده. یاد نمازهای گذشته اش را که می کند، حسرت به دل می شود.
میپرسم :آن عبادتها را که یادش را بخیر میکنی، برای چه کسی انجام می دادی؟
میگوید:این دیگر چه سوالی است؟ معلوم است دیگر برای خدا. میگویم :چرا حس می کنید که با مسجد رفتن و ذکر گفتن و قرآن خواندن به خدا نزدیک می شوید.
میگوید:شما راه دیگری هم میشناسید؟
میگویم: وقت اذان است. کودک گرسنه است و غذا می خواهد. خدا راضی است به نماز خواندن یا غذا دادن؟
میگوید:فکر کنم غذا دادن.
میگویم:نماز را خوانده آید و کودک بهانه گرفته است. خدا راضی است به تعقیبات یا آرام کردن؟
میگوید:حتماً آرام کردن.
میگویم :غذا دادن و آرام کردن که مورد رضای خدا است، نمیتواند انسان را به خدا نزدیک کند؟
فکر کنم پاسخ باقی سوالات خود را یافته است.
[کتاب منِ دیگرِ ما]/استاد عباسی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فردوس تراب علی در 1397/01/20 ساعت 10:03:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |