انقلاب اسلامی به هیچ گروهی بدهکار نیست

انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه ها و لیبرال ها می خوریم، آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر آمریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری می کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده اید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده ایم و صدها چرای دیگر.


? صحیفه نور جلد ۲۱ صفحه ۸۸
 تاریخ ۳/۱۲ /۱۳۶۷


میدونی ضرب المثل «سرش بره قولش نمیره» ازکجااومده؟؟

روی دستش “پسرش” رفت
ولی “قولش نه”
نیزه ها تا “جگرش” رفت
ولی “قولش نه”
این چه خورشید غریبی است که با حالِ نزار پای “نعش قمرش” رفت
ولی “قولش نه”
شیر مردی که در آن واقعه “هفتاد و دو” بار دست غم بر “کمرش” رفت
ولی “قولش نه”
هر کجا می نگری “نام حسین است و حسین” ای دمش گرم “سرش” رفت
ولی “قولش نه”

«صلے الله علیک یا اباعبدالله »

 

‍ داستان یک همنشین بد _سوره مبارکه الصافات آیات ۵۰ تا ۵۷

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءلُونَ
در آنجا(بهشت) مومنان بعضی با بعضی به صحبت روی میکنند .

قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ
یکی از آنها گوید: ای رفیقان بهشتی مرا در دنیا همنشینی کافر بود،

يَقُولُ أَئِنَّكَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِينَ
که او به من می گفت : آیا تو از آنها هستی که (وعده های بهشت و قیامت را) تصدیق می کنی؟

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِينُونَ
آیا آنگاه که، مردیم و خاک و استخوان شدیم ، کیفرمان می دهند ؟

قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ
گوید: آیا میخواهید از احوال آن فرد مطلع شوید؟

فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاء الْجَحِيمِ
آنگاه بنگرند و او را در میان آتش دوزخ معذب بینند.

قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدتَّ لَتُرْدِينِ
به او گوید : به خدا سوگند، نزدیک بود که مرا چون خود هلاک گردانی.

وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ
و اگر موهبت پروردگارم نبود، من نیز در دوزخ همراه تو می بودم.
داستانها و نکات #قرآنی

 

«…چرا پیامبر به امام حسین فرمود بیا بالا، ای چَشمِ پشه…؟؟!!!

میدونید یعنی چی⁉️
حتما بخونید و برای عزیز دل زهرا اشک بریزید

امام صادق علیه السلام فرمودند: بر بدن جد غریب ما ۱۹۵۰ زخم زدند.
راوی سئوال کرد یابن رسول الله مگر امکان دارد چنین چیزی ( مگر یک بدن چقدر طاقت دارد مگر یک بدن چقدر حجم دارد).
حضرت فرمودند: به خدا قسم نیزه برجای نیزه میزدند، شمشیر برجای شمشیر می زدند، تیر برجای تیر می زدند.
در اینجا به یاد بیتی شعر افتادم :

 زخم ها بر پیکرت حک گشته است
جسم بی جانت مشبک گشته است

مناقب ابن شهر آشوب نقل می کند:

پیغمبر صلوات الله علیه و آله بالای منبر مسجد نشسته بودند و برای مردم موعظه می کردند.

یک وقت امام حسین که در آن زمان چهار، پنج ساله بودند از در وارد شدند، امام حسین علیه السلام آمدند پائین پله ی منبر ایستادند، ناگهان پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله شروع به گریه کردن نمودند و به حسین علیه السلام اشاره کرده فرمودند:

ترَقَ عَینَ البَقَه

اگر خوب دقت کنیم معنی: ترق؛ یعنی بیا بالا ( از پله های منبر بیا بالا )

عین؛ یعنی چشم

بقه؛ یعنی پشه

هیچکس معنی این تعبیر را نفهمید یعنی چه!!!

چرا رسول الله به سیدالشهداء خطاب می کند بیا بالا ای چشم پشه⁉️

سالیان سال کسی نفهمید شاید بعد از هزار و چند سال!!!

♦️قریب به صد و اندی سال پیش مرحوم فرهاد میرزا اعتماد السلطنه ( فرهاد میرزا معتمد الدوله فرزند عباس میرزا ) صاحب مقتل بسیار ارزشمند قَمقام زَخّاز و صَمصام بَتّار که یک مقتل بسیار ارزشمند و مفیدی است، ایشان به فرنگ رفت،در اروپا میکروسکوپ تازه اختراع شده بود به این جناب شاهزاده قجری گفتند که آقای شاهزاده تشریف بیاورید که یک وسیله ای اختراع شده به نام میکروسکوپ هر چیز ریزی که زیرش بگذارید درشت نمایی میکند و نشان میدهد. ما چشم یک پشه را جدا کردیم و گذاشتیم زیر این میکروسکوپ… بیایید نگاه کنید!?
جناب فرهاد میرزا چشم خود را گذاشت روی میکروسکوپ و نگاهی کرد و در همان موقع کسی که پای دستگاه بود گفت جناب آقای فرهاد میرزا شمردیم ۱۹۵۰ شکاف در چشم پشه است‼️

یک دفعه دیدند فرهاد میرزا نشست روی زمین شروع کرد به گریه و به سر زدن!
همه گفتند چه شد فرهاد میرزا، ما که چیزی نگفتیم؟!

ما گفتیم چشم پشه یک حالتی دارد شبکه شبکه است و سوراخ سوراخ، شمردیم و دیدیم ۱۹۵۰ شبکه دارد !!

فرهاد میرزا گفت شماها نمی دانید!

بعد از هزار و چهارصد سال تعبیر حرف پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مشخص شد که چرا آن روز پیغمبر اکرم به اباعبدالله الحسین علیه السلام با عنوان چشم پشه خطاب کرد!!!!

? بحار جلد 36، ص313. از كتاب کفایة الأثر.

 

حکایتی از تکبر !!

روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت.
در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند.
همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و تکبرت ، اهل دوزخ !

? نقل از محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج۱