دو راهیِ «پایبندی به اخلاق» یا «کسب منافع»؟

استاد_مطهری :
هیچ کس نیست که اخلاق را نشناسد و یا نداند که عدالت تا چه اندازه ضرورت دارد. مشکل کار در مرحله اجراست. آن وقتی که انسان می‌خواهد یک اصل اخلاقی را رعایت کند می‌بیند منافعش در یک طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر، می‌بیند یا باید دروغ بگوید، خیانت کند و سود را ببرد و یا باید راست بگوید، امانت بورزد و از سود صرف‌نظر کند.

 اینجاست که می‌بینیم بشر که دم از اخلاق و عدالت می‌زند، پای عمل که می‌رسد ضد اخلاق و ضد عدالت عمل می‌کند. آن چیزی که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا کند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیش‌می‌گیرد و سود را کنار می‌زند، تنها ایمان است، ایمان به خود عدالت و ایمان به خود اخلاق. و آن وقت انسان این ایمان را پیدا می‌کند که به اصل و اساس تقدس یعنی خدا ایمان داشته باشد.

? آزادی معنوی، ص 92

قسمتی از مباحث استاد تحریری

استاد تحریری:
وقتی قافله‌ی حسینی در حال حرکت است در بین راه یک خواب مانندی امام حسین (علیه السّلام) را فرا می‌گیرد. قهراً، طبیعتاً، فرزندان آن حضرت و خواص اطراف امام حسین (علیه السّلام) بودند بعد از این‌که از این حال به حال عادی در می‌آیند می‌فرمایند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».

 این جمله در مقام مصیبت گفته می‌شود فرزند هوشیار ایشان، حضرت علی اکبر (علیه السّلام) عرضه می‌دارد: ای پدر واقعه‌‌ای می‌خواهد رخ بدهد که شما این جمله را به زبان جاری کردید؟

حضرت فرمودند: بله، در همین حالت یک ندایی را منادی به من می‌گفت که این قافله دارد می‌رود و مرگ هم همراه آن است.

حضرت علی اکبر(ع) می‌فرمایند: «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ»،آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت امام حسین(ع) می‌فرمایند: بله. و در این‌جا حضرت علی اکبر(ع) عرضه می‌دارد: «إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ»، ما دیگر از مرگ باکی نداریم.

 آن‌طور که امام حسین در شب عاشورا فرمودند هر چیز براساس حق حرکت کند هر وقت مرگ بیاید این مرگ برای انسان یک بستر به سوی عالم سعادت و لطف و روح و ریحان الهی می‌شود خیلی مهم است که انسان به آن توجه داشته باشد.

 

اهداف تهاجم فرهنگی(بسته 10 موردی)

1.مبارزه با بیداری اسلامی با فشار بر طرفداران اسلام سیاسی و انقلاب اسلامی از طریق اتهام زنی، تروریست خواندن و… .

2.ایجاد اختلاف و شکاف در جهان اسلام با دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی و ایران را تهدید کشورهای منطقه معرفی کردن.

3.عرفی سازی حکومت و ترویج پلورا لیسم دینی.

4.از بین بردن امید مردم نسبت به آینده با سیاه نمائی مسائل داخلی کشور.

5.ایجاد بی اعتمادی در مردم نسبت به رهبران انقلاب و مسئولین با هدف از بین بردن پشتوانه های مردمی نظام اسلامی.

6.ایجاد اختلاف و تعمیق آن در میان جریان های سیاسی.

7.ترویج اندیشه های مادی با هدف سوق دادن مردم به دنیا گرائی و اصالت دادن به لذت جوئی.

8.ترویج اباحه گری و بی بند و باری اخلاقی برای مقابله با فرهنگ مقاومت و شهادت طلبی.

9.ترویج لیبرال دمکراسی غربی با شعار توسعه دمکراسی و تامین آزادی های مدنی.

10.مبارزه با نفوذ معنوی و قدرت نرم جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه و در میان ملل محروم جهان.

 

امام علی(ع) به ما می‌آموزد که انقلاب تغییر «اشخاص دولت‌» نیست، بلکه تغییر «احوال ملت» است

 دوره خلافت برای علی علیه‌السلام از تلخ‌ترین ایام زندگی او به حساب می‌‏آید، اما از نظر مکتبش او موفق شد بذر عدالت را در جامعه اسلامی بکارد.
اگر امام علی(ع) به جای آن دوره کوتاه، بیست سال خلافت می‌‏کرد در حالی که نظام زمان عثمان همچنان باقی می‌‏ماند، امروز نه اسلام باقی مانده بود نه امام علی(ع)، نه‏ نهج‌‏البلاغه‏ و نه اسمی از عدالت اسلامی؛ علی هم خلیفه‌‏ای می‌‏شد در ردیف معاویه.

 روش امام علی(ع) به وضوح به ما می‌‏آموزد که تغییر رژیم سیاسی و تغییر و تعویض پست‌ها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جای آن‌ها بدون دست زدن به بنیادهای اجتماع از نظر نظامات اقتصادی و عدالت اجتماعی، فایده‏‌ای ندارد و اثربخش نخواهد بود. بهامام علی(ع) می‌‏گفتند قانون که عطف بماسبق نمی‌‏کند؛ شما هرکاری می‏‌خواهید بکنید، بکنید ولی از امروز به بعد؛ می‏‌خواهی رعایت عدالت بکنی، رعایت #مساوات بکنی، بسیار خوب ولی از امروز؛ آنچه که در زمان خلیفه پیشین صورت گرفته است مال سابق است و ارتباطی به دوران حکومت شما ندارد.

و امام علی(ع) در جواب همه این به اصطلاح نصیحت‌ها می‏‌فرمود: خیر، قانون الهی عطف بماسبق می‌‏کند: «انَّ الْحَقَّ الْقَدیمَ لا یبْطِلُهُ شَی‏ءٌ» حق کهنه را چیزی نمی‌‏تواند باطل کند؛ وقتی بر من ثابت است که حق این است و باطل آن -ولو سال‌ها از آن گذشته- فرقی نمی‏‌کند، من باید حق را به موضع اصلی‌‏اش برگردانم.

شهید_مطهری،
?آیندۀ انقلاب اسلامی ایران، ص ۱۵۲
بازخوانی آثاراندیشمندان اسلامی

حکایت تکان دهنده رضایت بنده خدا نه خدا!!!

عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه.
مردگفت: فلان عابدبود.
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : “دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی رانان دادی!