موضوع: "بازخوانی آثاراندیشمندان اسلامی"
اين زنان چه كرده بودند؟ تصویر عمل ما به عالم لوح ثبت می شود
چهارشنبه 96/06/01
اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد:
روزى با فاطمه محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم، ديديم حضرت به شدت گريه مى كند.
گفتم :
پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله! چرا گريه مى كنى؟
فرمود:
يا على! آن شب كه مرا به معراج بردند، گروهى از زنان امت خود را در عذاب سختى ديدم و از شدت عذابشان گريستم. (و اكنون گريه ام براى ايشان است).
⚫️ زنى را ديدم كه از موى سر آويزان است و مغز سرش از شدت حرارت مى جوشد.
⚫️ زنى را ديدم كه از زبانش آويزان كرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوى او مى ريزند.
⚫️ زنى را ديدم، گوشت بدن خود را مى خورد و آتش از زير پاى او شعله ور است.
⚫️ و زنى را ديدم دست و پاى او را بسته اند و مارها و عقرب ها بر او مسلط است.
⚫️ زنى را ديدم از پاهايش در تنور آتشين جهنم آويزان است.
⚫️ زنى را ديدم، از سر خوك و از بدن الاغ بود و به انواع عذاب گرفتار است.
⚫️ و زنى را به صورت سگ ديدم و آتش از نشيمنگاه او داخل مى شود و از دهانش بيرون مى آيد و فرشتگان عذاب عمودهاى آتشين بر سر و بدان او مى كوبند.
حضرت فاطمه عليهاالسلام عرض كرد:
پدر جان! اين زنان در دنيا چه كرده بودند كه خداوند آنان را چنين عذاب مى كند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
? دخترم! زنى كه از موى سرش آويخته شده بود، موى سر خود را از نامحرم نمى پوشاند.
? و زنى كه از زبانش آويزان بود، بدون اجازه شوهر از خانه بيرون مى رفت.
? و زنى كه گوشت بدن خود را مى خورد، خود را براى ديگران زينت مى كرد و از نامحرمان پرهيز نداشت.
? و زنى كه دست و پايش بسته بود و مارها و عقرب ها بر او مسلط شده بودند، به وضو و طهارت لباس و غسل حيض اهميت نمى داد و نماز را سبك مى شمرد…
? و زنى كه سرش مانند خوك و بدنش مانند الاغ بود، او زنى سخن چين و دروغگو بود.
? و اما زنى كه در قيافه سگ بود و آتش از نشيمنگاه او وارد و از دهانش خارج مى شد، زنى خواننده و حسود بود.
سپس فرمود:
واى بر آن زنى كه همسرش از او راضى نباشد و خوشا به حال آن زن كه همسرش از او راضى باشد.
شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص 9-11
زهد به روح انسان مربوط است و معنایش خشکه مقدس بازی نیست
دوشنبه 96/05/30
علی(ع) مىفرمايد: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ». زهد در دو جمله قرآن بيان شده؛ يعنى زهد، اين خشكه مقدس بازىها نيست، زهد به روح انسان مربوط است. آنجا كه در سوره حديد مىفرمايد: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحوا بِما اتيكُمْ». (حدید/۲۳)
اينكه برسيد به اين مرحله كه اگر دنيايى كه داريد از شما گرفته شد غمزده نشويد، غم دنيا شما را نگيرد؛ و اگر چيزى نداريد و دنيا يکمرتبه به شما رو بياورد، شادىزده نشويد.
به عبارت ديگر اگر تمام دنيا در دست شماست، چنانچه آن را از شما بگيرند تو همان آدم باشى كه هيچ چيز نداشته باشى؛ و همه دنيا را هم به تو بدهند تو همان آدم باشى.
استاد مطهری، سیری در سیرۀ نبوی، ص۷۱
داستان مُدلِ داوینچی برای تابلوی «شام آخر»
دوشنبه 96/05/30
«لئوناردو داوينچي» نقاش معروف ایتالیایی هنگام كشيدن تابلوي «شام آخر» دچار مشكل بزرگي شد؛ او ميبايست نيكي و خوبی را به شكل عيسي و بدي و پلشتی را به شكل يهودا (از ياران خائن مسيح كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند) تصوير ميكرد. او كار را نيمه تمام رها كرد تا مدلهاي مناسبش را پيدا كند.
?روزي در يك مراسم همسرایی کلیسا، تصوير كامل مسيح را در چهره يكي از آن جوانان گروه سرود يافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از زوایای زیبا و نورانی چهرهاش طرحهای اولیه الهاماتی را برداشت کرد.
سه سال گذشت… تابلو شام آخر با چهره های جذاب حواریون تقريبأ تمام شده بود؛ اما داوينچي هنوز براي يهودای خائن مدل مناسبي پيدا نكرده بود.
لئوناردو داوینچی پس از جستجوی فراوان، جوانی با ظاهری درهم شكسته و ژنده پوش را مست و خراب در کنار جوي آبي يافت. با کمک دستيارانش او را تا كليسا آوردند.
گدا را كه هنوز درست نميفهميد چه خبر است، در كليسا سرپا نگهاش داشتند تا داوينچي از خطوط کریه و گناه آلود چهره اش که آثار خودپرستي و بی تعهدی آشکارا در آن نقش بسته بود، نسخه برداري كرد.
وقتي كار نقاش تمام شد، مرد بیچاره كه ديگر كمي هشیار شده بود، چشمهايش را باز كرد و تابلوی نقاشي پيش رويش را ديد و با شگفتي و اندوه فراوان گفت: “من اين تابلو را قبلأ ديدهام!”
داوينچي با تعجب پرسيد: “كي؟کجا؟!”
مرد کریه المنظر گفت: سه سال قبل، پيش از آنكه همه چيزم را بخاطر گناهان و اشتباهات خودم از دست بدهم. موقعي كه در يك گروه سرود کلیسا آواز ميخواندم، زندگي مومنانه و پر از رويايي داشتم… و نقاش هنرمندي از من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي شوم!…
(بر گرفته از كتاب «شما عظیمتر از آنی هستید که می اندیشید»)
چه شخصیت هایی که ابتدا شبیه «اولیاءالهی» سرشار از عشق خدمت به اسلام و انقلاب، در گروه یاران رهبری نهضت اسلامی ظاهر شدند و سپس با چرخش رویکرد خویش و وارونه کردن اندیشه ها و تبدیل انگیزه های خود، مبدل به دشمنان نهضت جهانی اسلام شدند… اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً
حفظ عزت حتی در تنگدستی!
دوشنبه 96/05/30
ممکن است هر فردی در چرخه زندگی خود گرفتار آلام و مصائبی گردد که گذر از آن نیازمند تحمل والایی است، اما عزتنفسی که کتاب هدایت آن را مختص خدا، رسول و مؤمنان دانسته، به بندگان این اجازه را نمیدهد تا در این دوران زیر بار منت فساق و منافقین روند.
? آیه: وَ لِلَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُۆْمِنِینَ منافقون/8
و عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است
? حکایت؛ مرحوم راشد نقل می کند: سالهای جنگ بینالمللی اول، سختیهای زیادی در همه ایران پیش آمد و از آن جمله در شهر ما بیماریهایی مانند وبا و آنفلوآنزا شیوع پیدا کرد، در خانه ما نخست پدرم مبتلا گشت، بعد از آن من و خواهرم و فقط کار خدا بود که تنها مادرم سالم ماند که پرستاری ما را میکرد، این بیماری خیلی سنگین بود. مرحوم دکتر ضیاء به عیادت ما میآمد، بعدها خود مرحوم دکتر ضیاء برای من نقل کرد، من به خانه شما میرفتم و میدیدم چهار بیمار که همگی احتیاج به دوا و نخود و آب و آش و بعد از بریدن تب، نیاز به برنج نرم پختهای دارند که به آن میگویند (ترچلو) و وضع خانه شمارا میدیدم. روزی که به عیادت مرحوم ملا عباس تربتی رفتم، دستمالی حاوی مبلغی پول نقره که شخص معروفی به من داده بود، کنار بستر ایشان گذاشتم، مرحوم ملا عباس پرسید این چیست؟ گفتم: پولی است که شخصی داده و از باب وجوهات شرعیِ نیست بلکه برای مصارف این چند بیمار است. پرسید چه کسی این را داده است؟ من چون نمیتوانستم به حاج آخوند برخلاف واقع بگویم، گفتم: فلان کس داده است و به من سپرده است، اسمش را نگویم، اما چون شما پرسیدید ناچار شدم بگویم، دیدم با آن حال بیماری اشکش جاری شد و گفت: در این قحطی که مردم از گرسنگی میمیرند این آدم عروسی راه انداخت و از مشهد مطرب زنانه آورد و پول فراوانی صرف شراب کرد تا مردم مسلمان بخوردند، آیا شما روا میدانید، من از چنین آدمی پول قبول کنم؟ من راضی هستم بمیرم و از چنین کسانی نوشدارو نگیرم و زیر بار منت این افراد نروم. مرحوم دکتر ضیاء گفت؛ من نیز به گریه افتادم و پول را به صاحبش پس دادم.1
1. با اقتباس و ویراست از کتاب فضیلتهای فراموششده
نگو من چه کار کرده بودم که گرفتار این مشکلات شدم ...!؟ دلت بايد قرص باشد
دوشنبه 96/05/30
فرار نکن تو باید سختی ها را متحمل شوى
اين سختی ها صيقل توست
مگر تو نمی خواهی اينه شوی
شفاف شوی …!؟
باید كسى تورا صيقل دهد
تو را با ابریشم که صيقل نمی دهند
تو را باید با جسمى سخت (سنگ و سمباده) صیقل داد
نگران نباش .
نگو من چه کار کرده بودم که گرفتار این مشکلات شدم …!؟
دلت بايد قرص باشد
تو كه سابقه رحمت مرا (خداوند) ديده اى
من (خداوند)به تو چشم دادم ، گوش دادم
ميبينى كه مسير حركت تو را چه خوب تنظيم كرده ام
حالا اگر چهار روزى چيزى را منع كردم نگران نباش ..
با من قهر نكن …
در خانه ی ديگری نرو …
اين تراژدى براى پاك شدن توست
براى پالايش روح تو.
به من اعتماد کن
الهى قمشه اى_مقدمه اى بر كتاب گفتگو با خدا