خطبه غديريه در منابع روايى
اين خطبه اگرچه در كتب اربعه اول يافت نمى شود، اما در ديگر منابع معتبر وجود دارد كه برخى از آنها را يادآور مى شويم.
1ـ مصباح المتهجد وسلاح المتعبد: به حسب ظاهر مرجع اصلى اين روايت «مصباح المتهجد وسلاح المتعبد» تأليف شيخ طوسى، مؤلف كتابهاى «استبصار» و «تهذيب الاحكام»، از كتب اربعه است، كه نويسنده مقاله نيز روايت را از تصوير نسخه خطى آن نقل مى كند.3
2ـ منابع ديگر: پس از شيخ طوسى، ديگر نويسندگان، مؤلفان جوامع روايى و ادعيه، اين روايت را با واسطه و يا بى واسطه از شيخ طوسى و «مصباح المتهجد» نقل كرده اند، كه برخى از آنها تمام خطبه را نقل كرده اند و بعضى تنها به نقل پاره هايى از آن بسنده كرده اند.
الف: منابعى كه همه خطبه را نقل كرده اند1. اقبال الاعمال: رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن طاووس (متوفاى664)، تمام اين خطبه را در كتاب «اقبال الاعمال» نقل كرده است، يادآورى مى كنيم ابن طاووس اين روايت را به سند خود از شيخ طوسى و با همان سند شيخ با اندك تفاوتى در بعضى از كلمات نقل مى كند..4
2. مصباح كفعمى:شيخ تقى الدين ابراهيم بن على ابن الحسن … الكفعمى (متوفاى905)، اين خطبه را از «مصباح المتهجد»، در كتاب خود به نام «جنة الامان الواقية وجنة الايمان الباقية» معروف به «مصباح كفعمى» با كمى تفاوت آورده است.5
3. بحارالانوار: علامه ملا محمّد باقر مجلسى، اين خطبه را از «مصباح الزائر»، تأليف سيد ابن طاووس، صاحب «اقبال الاعمال»، و به طور كامل در «بحارالانوار» نقل كرده است، لكن با نسخه «مصباح المتهجد» اندكى تفاوت دارد.6
4. مصباح الزائر: از آنجا كه علامه مجلسى اين خطبه را از «مصباح الزائر» نقل مى كند بى شك اين كتاب نيز از جمله منابعى است كه خطبه را به طور كامل ذكر كرده است، ولى بايد توجه داشت كه چون مؤلف «اقبال الاعمال»، «مصباح الزائر» يك نفر است و كتاب اخير اولين تأليف سيد ابن طاووس است، ممكن است اين دانشمند آنچه را كه در «اقبال الاعمال»، نقل كرده است همان باشد كه در «مصباح المتهجد» بيان داشته است.
5. مسند الامام الرضا(ع): مؤلف اين اثر، متن كامل خطبه را از كتاب «مصباح المتهجد» نقل كرده است.7
ب: منابعى كه تنها به نقل پاره هايى از خطبه بسنده كرده اند1. مناقب ابن شهر آشوب: رشيد الدين محمّد بن على بن شهر آشوب مازندرانى (متوفاى588)، بخش كمى از اين خطبه را در كتاب خود به نام «مناقب آل ابى طالب» نقل كرده است.8
2. وسائل الشيعه: شيخ حر عاملى بخشهايى از اين روايت را كه در ارتباط با استحباب روزه عيد غدير است از كتاب «مصباح المتهجد»، در كتاب الصوم «وسائل الشيعه» با ذكر سند نقل كرده است..9
3. تفسير نورالثقلين: محدث مفسر عبدعلى حويزى، پاره هايى از اين خطبه كه در اهميت عقل و خرد و كارايى آن است و مشتمل بر آيه شريفه ليهلك من هلك عن بيّنة…(انفال،42) است، ذيل همين آيه، و بخشى ديگر را به مناسبت آيه لاتمسكوا بعصم الكوافر…(ممتحنه،10) را در جاى ديگر آورده است.10
4. جامع احاديث الشيعه: در اين مجموعه كه زير نظر آية اللّه العظمى بروجردى، تدوين گرديده است، به مناسبت استحباب روزه در روز هجدهم ذو الحجه، بخشى از خطبه را كه مربوط به روزه و صدقه است، نقل شده است.11
5. الغدير: علامه امينى در كتاب «الغدير» به ذكر بخشهايى از اين خطبه كه مشتمل بر واژه «عيد» است به مناسبت «عيد الغدير العترة» پرداخته است.12 علامه امينى اگرچه خود تصريح نمى كند كه خطبه را از كدام منبع نقل كرده است، ولى از قراين و شواهد و بويژه از پاورقى كتاب بخوبى معلوم مى شود كه آن را از «مصباح المتهجد» نقل كرده است.
نگاهى گذرا به مفاد خطبه به عنوان سند جهانى اسلام
امام اميرالمؤمنين(ع) در يكى از روزهاى جمعه كه مصادف با روز عيد غدير بوده است، خطبه اى ايراد مى كند كه با حمد و ثناى الهى و با كلمات و جملاتى پر معنا و شهادت به وحدانيت ذات اقدس اله و بيان برخى از صفات ثبوتيه و سلبيه او، شروع مى شود، و پس از تشريح اهميت نبوت و رسالت، و بيان اين كه گواهى به نبوت، قرين اعتراف به لاهوتيت خداست، به بيان مسئله امامت و مقام امامان(ع) مى پردازد و درباره جايگاه واقعى ائمه، خلقت و نشأت وجودى آنها و ديگر ويژگى هايشان سخن مى گويد.
در ادامه به نقش پراهميت خود مى پردازد و در كنار حجت ظاهر، شاهدى ديگر را بر حقانيّت خود مطرح مى فرمايد. پس از آن، اهميت روز جمعه و عيد غدير را خاطر نشان مى سازد و فلسفه روز جمعه و اعمال مستحب آن را بيان مى نمايد. آنگاه به ارتباط توحيد، نبوت و ولايت و دين با يكديگر اشارت مى كنند و آثار و ثمرات معرفى ولىّ، در واقعه غدير را به تفصيل بيان كرده و با تعابيرى بلند به تفسير آن مى پردازد. پس از آن نصايح و پندهاى ارزشمندى مى دهد و با استناد به آيات قرآن مردم را به اطاعت خدا و رعايت تقوا و دورى از گناه تشويق مى نمايد. سپس در بيان معناى استكبار، استكبار را سرپيچى از پيروى كسى كه مى بايست اطاعت شود مى داند و به تفسير «طريق»، «صراط» و «سبيل اللّه» مى پردازد و مى فرمايد: صراط منم، سبيل اللّه منم، نورالانوار منم و… .
در پايان خطبه بار ديگر مردم را به اخلاق فردى، اجتماعى، مالى و… سفارش مى كند و استحباب روزه روز غدير و پاداش بس عظيم آن را يادآور مى شود.
گوينده اين سخنان كسى است كه همه ملل اسلام به علم، فضل، كمال، مقام والا و عدالت و تقوايش اعتراف دارند؛ از اين روى جاى دارد همگان به اين خطبه به عنوان «سند جهانى اسلام» بنگرند و بدان احتجاج كنند، و به بركت آن، شبهه هاى اعتقادى خود را رفع كنند و مرزبندى هاى ساختگى ميان فرقه ها را بردارند، پيوند وثيق ميان توحيد، نبوت، رسالت و امامت را درك كنند و براساس آن عقايد، احكام و معارف را از باب حكمت و علم نبى دريافت دارند.
دیدید بعضیا میگن فلان کارو بکن اگه گناه داشت گناهش با من ⁉️
فکر میکنین نظر خدا درباره این حرف چیه؟
سوره عنکبوت آیه ۱۲
وقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ
ﻭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺎ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﺪ، (ﻭ ﺍﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺩﺍﺭﺩ) ﻣﺎ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ! ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ ، ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ!
تشبیه مولای مابه «دریای ژرف و بیکران»
دریا، یکی از چند مواردی است که نگاه کردن به آنها، ثوابی معادل نگاه کردن به آیات قرآن دارد. «نگاه كردن به سه چيز عبادت است. نگاه كردن به چهره پدر، نگاه كردن به قرآن و نگاه كردن به دريا.» (1)
این موضوع شاید به این خاطر است که این آبی بی انتها و بی کرانه، از شگفت آورترین آیات خداوند است. نه تنها پهنه ی پر موج آن، از آرامش بخش ترین زیبایی های طبیعت است، بلکه ژرفا و عرصه ی آن نیز، میدانگاه موجودات و ماهی های شگفت آوری است که بخش بزرگی از آنها توسط انسانها شناسایی نشده اند و نامی ندارند.
جالب این جاست که هر چه در عمق دریا ها و اقیانوس ها بیشتر فرو می رویم، عجایب دریا بیشتر می شود و شگفتی های آفرینش خداوند بیشتر به چشم می آید.
شاید به خاطر این وسعت و ژرفاست که امامان را شبیه به دریا معرفی می کنند: امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: «امام همچون…دریای خشک ناشدنی… است» (2)
آقای مهربان من! پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم، که عمود بر زمین بایستد… (3)
در انتظارش ماندهام، دل را به دریا داده ام// می آید و بغض مرا با گریه کامل میکند (4)
نکته ی آخر: آقای ما نشناختنی است! چرا که در عمق روح بلند او، صفات نشناخته ای است که دست هیچ انسانی به آن نمی رسد همچون: خلیفة اللهی!
پی نوشت:
1. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام / ترجمه حجازى ؛ ص82؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5؛ تولید موسسه نور.
2. بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار) ؛ ج3 ؛ ص115
3. موسوی گرمارودی، سید علی، شعر در سایه سار نخل ولایت.
4. شعر از فاطمه یاوری.
شرح حکمت 111نهج البلاغه(روزانه با نهج البلاغه)
۱۱۱ و ۱۱۲ و قال علیه السلام لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ.
مَعْنى ذلِکَ أنَّ الْمِحْنَهَ تَغْلُظُ عَلَیْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَیْهِ، وَلا یَفْعَلُ ذلِکَ إلّا بِالْأتْقِیاءِ الْأبْرارِ وَالْمُصْطَفَیْنَ الْأخْیارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ علیه السلام:مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً.«وَقَدْ یُؤَوَّلُ ذلِکَ عَلى مَعْنى آخَرَ لَیْسَ هذا مَوْضِعَ ذِکْرِهِ».
به هنگام بازگشت امیرمؤمنان على علیه السلام از میدان صفین «سهل بن حنیف» در کوفه چشم از دنیا فرو بست در حالى که محبوبترین مردم نزد امام علیه السلام بود.
حتى اگر کوهى مرا دوست بدارد از هم مىشکافد و فرو مىریزد!
سیّد رضى مىگوید: معناى این سخن آن است که شداید و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مىآیند و این سرنوشت تنها در انتظار پرهیزگارانو نیکان و برگزیدگان و خوبان است.
این سخن همانند سخن دیگرى است که از امام علیه السلام نقل شده است که فرمود:
هرکس ما اهل بیت را دوست دارد باید پوشش فقر را براى خود مهیا سازد (و آماده انواع محرومیتها و گرفتارىها) گردد.
سید رضى در پایان مىگوید: گاهى براى این کلام تفسیر دیگرى کردهاند که اینجا جاى شرح آن نیست.[۱]
شرح و تفسیر
در مقدمه این کلام حکمتآمیز شأن ورودى براى آن ذکر شده هنگام باز گشت امیر مؤمنان على علیه السلام از میدان صفین به امام علیه السلام خبر دادند «سهل بن حنیف» (یکى از پیشگامان اسلام، از اصحاب خاص پیغمبر اکرم و امیرمؤمنان على علیهما السلام) در کوفه چشم از دنیا فرو بسته در حالى که محبوبترین مردم نزد امام علیه السلام بود»؛
(وَ قَدْ تُوُفِّیَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ الْأَنْصَارِیُّ بِالْکُوفَهِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّینَ، وَکَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیْهِ)
. امام علیه السلام در این هنگام در زمینه بىوفایى دنیا و از دست رفتن سریع عزیزان فرمود: «حتى اگر کوهى مرا دوست بدارد از هم مىشکافد و فرو مىریزد»؛
(لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ)
. اشاره به بىوفایى و ناپایدارى طبیعت دنیا و از دست رفتن عزیزان است که هم آزمونى براى مردان خداست و هم هشدارى براى همگان.
سپس مرحوم سیّد رضى به دنبال این گفتار حکیمانه درباره بىوفایى دنیا مىافزاید: «معناى این سخن آن است که شدائد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مىآیند و این سرنوشت تنها در انتظار پرهیزگاران و نیکان و برگزیدگان و خوبان است و این سخن همانند سخن دیگرى از امام علیه السلام است که فرمود: «هرکس ما اهل بیت را دوست دارد باید پوشش فقر را براى خود مهیا سازد (و آماده انواع محرومیتها و گرفتارىها) گردد»؛
(مَعْنى ذلِکَ أنَّ الْمِحْنَهَتَغْلُظُ عَلَیْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَیْهِ، وَ لا یَفْعَلُ ذلِکَ إلّا بِالْأتْقِیاءِ الْأبْرارِ وَالْمُصْطَفَیْنَ الْأخْیارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ علیه السلام: مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً)
. «جلباب» به لباسى مىگویند که تمام بدن یا قسمت عمده آن را بپوشاند؛ چادر یا مانند آن.
در اینکه چه رابطهاى در میان محبت اهل بیت و پوشش فقر است تفسیرهاى مختلفى شده که از میان همه آنها سه تفسیر زیر از همه مناسبتر است:
نخست اینکه به مقتضاى «الْبَلاءُ لِلْوِلاءِ»؛ بلاها به سراغ دوستان خدا مىروند و همچین به مقتضاى حدیث
«إنَّ أشَدَّ النَّاسِ بَلاءً الْأنْبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلَوْنَهُمْ ثُمَّ الْأمْثَلُ فَالْأمْثَلُ؛
گرفتارىها و مشکلات بیش از همه دامان پیامبران را مىگیرد سپس کسانى که به دنبال آنها هستند سپس نیکان یکى پس از دیگرى»[۲] افرادى که به امام علیه السلام که مجموعهاى از فضایل انسانى و برکات معنوى و الهى است عشق بورزند در صف اولیا قرار مىگیرند و به حکم اینکه مقربترند جام بلا بیشترشان مىدهند که هم آزمونى است براى آنان و همه وسیلهاى است براى ترفیع درجاتشان.
بنا به تفسیر دیگر منظور آن است کسانى که عشق به امام مىروزند یا حب اهل بیت دارند باید فقر به معناى سادگى زندگى را پیشه کنند؛ همان فقرى که پیغمبر اکرم درباره آن مىفرمود:
«الْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى سایِرِ الْأنْبِیاءِ؛
فقر مایه افتخار من است و با آن بر سایر پیامبران افتخار مىکنم»[۳] این تعبیر اگر به معناى فقر «فقر الى الله» نباشد به معناى ساده زیستن و قانع به زندگى خالى از هر گونه زرق و برق و تجمل بودن است. پیروان این مکتب نیز مانند پیشوایانشان باید به چنین زندگىاى قانع باشند.
تفسیر سوم اینکه منظور از دو کلام حکمتآمیز بالا آن است که دشمنان اهلبیت به ویژه بنىامیه و پس از آنها بنى عباس در صدد بودند که هر کس را پیرو این مکتب و عاشق این پیشوایان ببینند از هر نظر در فشار قرار دهند تا آنجا که حتى از نظر معیشت نیز در تنگنا واقع شوند. از این گذشته ولاى اهل بیت همان ولاى حق است و طرفدار حق در هر عصر و زمان مورد تهاجم طرفداران باطل که عِده و عُده آنها غالبا کم نیست واقع مىشود. تاریخ اسلام نیز نشان مىدهد کسانى که طرفدار پیغمبر اکرم یا پیشوایان معصومین علیهم السلام مىشدند از طرف دشمنان در فشار شدید قرار مىگرفتند داستان شعب ابىطالب و ابىذر و مشکلاتى که معاویه و عثمان براى او فراهم کردند تا آنجا که مظلومانه در بیابان محروم «ربذه» در شدیدترین فقر جان به جان آفرین سپرد، نمونهاى از این دست است.
از شعبى نیز که یکى از تابعین معروف است نقل شده مىگفت:
«ما نَدْرى ما نَصْنَعُ بِعَلىّ بْنِ أبىطالِبٍ إنَّ احْبَبْناهُ إفْتَقَرْنا وَإنْ أبْغَضْناهُ کَفَرنا؛
نمىدانیم با على علیه السلام چه کنیم اگر او را دوست بداریم (چنان بر ما سخت مىگیرند که) فقیر و نیازمند مىشویم و اگر او را دشمن بداریم کافر مىشویم».[۴]
از این روشنتر سخنى است که در تاریخ طبرى و تاریخ ابن اثیر از «معاویه» نقل شده که چون «مغیره بن شعبه» را در سنه ۴۱ والى کوفه کرد او را فرا خواند و گفت: من مىخواستم سفارشهاى زیادى به تو بکنم اما چون تو را فرد بصیرى مىدانم از آنها صرف نظر کردم؛ ولى یک توصیه را ترک نمىکنم و آن اینکه دشنام على و نکوهش او را فراموش مکن و براى «عثمان» فراوان رحمت خدا را بطلب و استغفار کن و تا مىتوانى عیب بر یاران على بگذار و آنها را از مرکز حکومت دور کن و پیروان «عثمان» را مدح و تمجید نما و به مرکز حکومتنزدیک کن. «مغیره» گفت: من تجربه فراوان در امر حکومت دارم و دیگران نیز مرا آزمودهاند و پیش از تو براى غیر تو عهدهدار مناصبى بودهام و هیچ کس مرا در این امر نکوهش نکرده است و تو هم در آینده مرا خواهى آزمود. یا مدح و تمجید مىکنى و یا نکوهش. معاویه گفت: ان شاء الله تو را مدح و تمجید خواهم کرد.[۵]
مرحوم سیّد رضى بعد از آنکه تفسیر اول را براى این دو کلام حکیمانه برگزیده مىافزاید: «گاهى براى این کلام تفسیر دیگرى کردهاند که اینجا جاى شرح آن نیست»؛
(وَقَدْ یُؤَوَّلُ ذلِکَ عَلى مَعْنى آخَرَ لَیْسَ هذا مَوْضِعُ ذِکْرِهِ)
. بعید نیست که مرحوم سیّد رضى نیز نظرش در آخر کلام خود به دو تفسیر دیگرى باشد که ما در بالا آوردیم.
[۱] . سند گفتار حکیمانه:
از جمله کسانى که حکمت پربار اول را نقل کرده، زمخشرى در ربیع الابرار و آمدى در غررالحکم و نویسنده الدرجات الرفیعه( سید على خان متوفاى ۱۱۲۰) است.
اما کلمه حکمت آمیز دوم در میان علما و دانشمندان پیش از سیّد رضى مشهور بوده و آن را به صورتهاى مختلفى نقل کرده و در تفسیر آن نظرات متعددى دادهاند از جمله کسانى که آن را نقل کردهاند سید مرتضى در کتاب امالى و ابن اثیر در نهایه است.( مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۱۰۳).
مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار بعد از اشاره به این دو کلام حکمتآمیز مولا امیر مؤمنان علیه السلام شرح مبسوطى در چند صفحه درباره آن آورده است که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد.( بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۴۷).
[۲] . کافى، ج ۲، ص ۲۵۲٫
[۳] . بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۲٫
[۴] . مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۴۸٫
[۵] . تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۱۱۲( در حوادث سال ۵۱ به مناسبت ذکر شهادت حجر بن عدى ذکر شده است) و تاریخ ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۰۲٫