کشکول همسرانه
سه شنبه 96/05/24
همسر دوست داشتنی
قابل توجه افرادی که میگویند چگونه همسرم را هم عاشق امام زمان کنم…
مهدی باوران، در سیره رفتاری نسبت به همسر و فرزندان، بهترین الگوها یعنی اهل بیت را دارند. لذا هر حرف یا هر مبنایی را نمی پذیرند.
در روایتی رسول خدا به حضرت علی فرمودند: خدمت به خانواده، کَفّاره گناهان بزرگ است و موجب فرونشاندن خشم الهی و موجب افزایش درجات است. ای علی! به خانواده خدمت نمی کند مگر صِدّیق یا شهید یا مردی که خدا برایش خیر دنیا و آخرت را خواسته است. (جامع الاخبار، ص ۱۰۳)
انسان منتظر، با نیّت رضایت امام زمانش به این روایت عمل میکند و به خاطر چنین نیّتی، عاشقانه به همسرش خدمت میکند و از طرفی، با این کارهایش، محبت همسرش را نیز به امام عصر جلب میکند.
چرا بچه من نمی تواند خودش را سرگرم کند؟
سه شنبه 96/05/24
خیلی ساده بگویم:"به همان دلیل که شما بدون تلویزیون نمی توانید خودتان را سرگرم کنید".
شما به وجود تلویزیون در خانه عادت کرده اید بنابراین به سرگرمی های جایگزین فکر هم نمی کنید. فرزند شما عادت کرده که دائم با شما یا یکی از اطرافیان بازی کند طبیعی است که هنگام تنهایی سردرگم شود و نداند که چگونه می تواند خودش را سرگرم کند.
چگونه این مهارت را به فرزندم آموزش دهم؟
تمرین و آموزش بهتر است از همان دوران نوزادی شروع شود یعنی وقتی کودک از خواب بیدار می شود و مشغول بازی با انگشتان دست و پا یا جغجغه است مزاحم بازی اش نشوید. کمی آنطرف تر مشغول کار خوتان باشید. اگر جغجغه را رها کرد یک توپ پیش او بیندازید تا مدتی هم با توپ سرگرم باشد.
اگر این فرصت را از دست داده اید نگران نباشید باز هم می توانید عادت فرزندتان را تغییر دهید. البته شما که تا دیروز ساعتها با فرزندتان بازی می کردید نمی توانید ناگهان او را تنها بگذارید. باید به تدریج به او بیاموزید چگونه می تواند خودش را سرگرم کند.
برای این کار باید چند ترفند ساده را اجرا کنید:
1- در قدم اول علاقه او را کشف کنید.
ببینید به چه وسیله یا بازی علاقه مند است و همان را در نزدیکی او قرار دهید. ممکن است یک جعبه پر از خرت و پرت یا مدادهای رنگی کوچک یا کاغذهای باطله برای او جذاب باشد. به محضی که با وسیله ای سرگرم شد کمی از او فاصله بگیرید. و هر بار کمی به این فاصله اضافه کنید.
2- وقتی از بازی کردن با یک وسیله خسته شد مدتی خودتان با او بازی کنید و بعد دوباره وسیله دیگری در اختیار او بگذارید. قرار دادن انبوهی از اسباب بازی های متنوع در کنار کودک اشتباه است. این تنوع او را سردرگم می کند.
3- از تشویق هم غافل نشوید.
البته تشویق غیر مستقیم. مثلاً وقتی می بینید که با سازه ها چیزی ساخته است به او بگویید: “چقدر قشنگ ساختی میتونی باز هم از اینها بسازی".
جدای از اینکه شما به کارهایتان می رسید، تنها بازی کردن برای کودک یک ضرورت است. تقويت استقلال، اعتمادبه نفس، خلاقيت، ومهارت های زبانی بخشی از نتایج تنها بازی کردن کودکان است.
?
چه کسی خدا را به وجور آورده؟ (قسمت اول)
سه شنبه 96/05/24
استیون هاوکینگ:
پرسش اول : چه کسی جهان را به وجود آورده است؟!
پاسخ: خدا
پرسش دوم : چه کسی خدا را به وجود آورده است ؟!
پاسخ : خدا نیازی به بوجود آورنده ندارد.
نتیجه: پس ما قبول کردیم چیزی میتواند وجود داشته باشد که نیاز به خالق ندارد.
حال به پرسش اول برمیگردیم.
البته که وجودِ هستی ِمحض، که نیازی به خالق ندارد را قبول داریم. در نگاه عقلی به کارگاه هستی، همه مجبورند که این حقیقت را قبول داشته باشند.
مباحث و چگونگی و هدف از شرح و بیان گزارهها و استدلالهای «حِکَمی و فلسفی»، بسیار بسیار با شعارهای تبلیغاتی و ژورنالیستی و سفسطه متفاوت است. چه موضوعِ بحث “خداوند خالق” باشد، چه هر موضوع دیگری.
به عنوان مثال:
«در پرسش چه کسی جهان را به وجود آورده است؟»، خودش پاسخ میدهد: «خدا»! همین جا بحث متوقف میشود و از او سؤال میشود که آیا خودت این پاسخ را عقلانی دانسته و قبول داری، یا همینطوری میگویی تا بعد زیر سؤال ببری؟! اگر قبول داری، بحث تمام است و حالا باید بروی سراغ تکمیل خداشناسی، و اگر قبول نداری، این روش بحث عقلی و فلسفی نیست، چرا که طرح سؤال دوم، مبتنی بر قبول پاسخ برای سؤال اول میباشد.
در پرسش دو، میپرسد: «خدا را چه کسی خلق کرده است؟»، باز همینجا بحث متوقف میشود که «آیا خدا را خالق میشناسی و یا مخلوق»؟ اگر خالق میشناسی، بحث تمام است و دیگر پرسیده نمیشود که او را چه کسی خلق کرده است، چرا که مخلوق نیست؟ و اگر مخلوق میشناسی، پس چرا ابتدا گفتی که جهان را او به وجود آورده است؟ مگر مخلوق میتواند خودش یا چیز دیگری را خلق نماید؟!
ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را باز پس گیرند! هم این طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان(الحج، 73)
مگر تا کنون کسی “وجود بدون خالق” را مطلقاً رد کرده بود که “هاوکینگ” یا دیگران بخواهند آن را اثبات کنند؟!
پس وقتی گفته میشود که خداوند سبحان، وجود ازلی و ابدی است، هستیِ محض است و عالَمِ هستی را او هستی بخشیده و آفریده است، معلوم است که اذعان به “وجود بدون خالق” میباشد.
منتها تمام بحث بر سر همین است که آن “وجود بدون خالق کیست یا چیست؟» آیا ماده اولیه است؟ آیا تصادم عدم با عدم است و … چرا و به کدام استدلال و برهان عقلی؟!
“هاوکینگ” با این صغرا و کبرا چیدن برای یک بحث منطقی، به چه نتیجهای رسیده است؟ اگر به خالق رسیده . اگر به وجود ازلی رسیده است، دیگر چون و چرایش برای چیست؟ و اگر نرسیده، پس چرا او را خالق جهان هستی مینامد؟!…
ادامه دارد …
بزرگ ترین دشمنان و خطرناک ترین آن ها برای امام حسین (ع)
سه شنبه 96/05/24
اين گروه بر آن بودند تا چهره امام حسين را مخدوش كنند، و واقعه_كربلا را درحد_سالگردها_و_عزادارىها نگه دارند، و آن را در گريه و اندوه و ناله منحصر كنند. ما بر حسين بسيار مى گرييم، اما هرگز در گريه متوقف نمى شويم. گريه ما براى نو كردن اندوهها و كينهها و ميل به انتقام و خشم بر باطل است. اينها انگيزه ما براى گريه است. چرا از به خاك افكنده شدن امام حسين ياد مى كنيم و آن را در مقاتل مى خوانيم؟ نالهها و شيون هاى دلخراش! ماجرا را صحنه به صحنه مى خوانيم تا واقعيت را پيش رو آوريم، و خطر ستم پيشگان و سنگدلى شان را دريابيم، و همچنين #ابعاد_فداكارى و تأثير آن را بفهميم. پس، ما تنها به شيون بسنده نمى كنيم، و حسين را تنها شهيد اشكها نمى دانيم، و برآنيم كه #تكليف ما فقط با عزادارى به انجام نمى رسد. اگر در تاريخ نبرد ميان حق و باطل، واقعه كربلا را از مقطع زمانى خودش خارج سازيم و آن را با گذشته پيوند دهيم، به طور طبيعى حادثه با آينده هم پيوند مى خورد.
امام_موسی_صدر صفحه 5-حسین (ع) وارث انبیاء
منجی گرایی دردیانت یهود شماره۱
سه شنبه 96/05/24
باورهای یهودی به مساله ظهور منجی، و زمان موعود، در بسیاری از معادلات و رفتارهای سیاسی نقش تعیین کننده ای داشته و منجر به واکنشها و کشمکشهای بسیار این قوم با اقوام و مکاتب دیگر شده است. چرا که از سویی باور آئینی قوم یهود به مساله ظهور موعود از یک حقیقت واحد سرچشمه گرفته، اما از سویی القاء تفکرات یک سویه، مغرضانه، و نژاد پرستانه عالمان و سیاستگذاران این قوم، منجر به گل آلود شدن و تیره گی این اندیشه شده است.
روایت تاریخ به این مهم اذعان دارد که تفکر انتظار در قوم یهود به عنوان یک نگرش بسیط تاریخی در همه ادوار این قومیت به شکلی ظهور و بروز داشته است. از زمانی که قوم بنی اسرائیل زیر یوغ اسارت و بردگی فرعونیان در انتظار حضرت موسی، پیامبر قوم یهود به سر می بردند، تا زمانی که بعد از 300 سال آوارگی و بیابانگردی، در شبه جزیره عربستان و شهر یثرب به عنوان نشانه های جغرافیایی ظهور آخرین پیامبر الهی مسکن گزیدند. هر چند این قومیت در امتحان الهی انتظار این دو پیامبر بزرگ الهی مردود شدند، ولی با این حال همین نگرش تنگ نظرانه را از پیشینیان خود به ارث برده و با جمودی نا آگاهانه و تفکری قشری و کاملا قومی هم اکنون نیز مدعی ظهور یسوع یا همان عیسای نبی می باشند.
در این نوشتار، و آنچه بعد از این خواهد آمد، بر آن شده ایم که تفکرات منجی گرایانه این قومیت را مورد تحلیل و واکاوی قرار دهیم و با بازشناسی تفکرات ناب و اصیل اندیشه های یهود در محور انتظار موعود، دامنه این تفکرات را از آلودگیهای انحراف و بدعت های خود ساخته جدا سازیم. از این رو این نوشتار با رویکرد جریان شناسی تاریخی و دینی در حوزه انتظار تقدیم حضور شما عزیزان خواهد شد.
یهود اعتقادی محكم یافته بود كه روزی ناجی او خواهد آمد و به تبع نفوذ اندیشه ”¹نژاد پرستانه”؛ و باور سختی كه به آنها احساس ”¹قومی برگزیده”؛ را داده بود، مسیح را تنها نجات دهنده خود می دانست. چنانکه در آثار ”¹دانیال نبی”؛ و دیگر آثار، سخنان بسیاری درباره مكاشفات ویژه و مختصات ناجی موعود آمده است
1- تعاملات تاریخی ظهور موسی(علیه السلام) و قوم یهود:
حضرت موسی بن عمران، از نوادگان حضرت یعقوب(علیه السلام) و از خاندان بنی اسرائیل است؛ بنیاسرائیل در سرزمین مصر زندگی میكردند، آنان از هنگامی در آن جا مستقر شدند، كه حضرت یوسف(علیه السلام) پدر و برادرانش را به آن سرزمین دعوت کرد. زندگی «بنی اسرائیل» در سرزمین مصر با احترام و شرافت سپری میشد و جمعیت آنان رو به افزایش بود، اما رفته رفته، برای بنیاسرائیل محدودیت ایجاد كرده، و آنان را ضعیف ساختند. و زمانی كه «فرعون» به سلطنت رسید بنیاسرائیل را به شدت خوار و ذلیل ساخت و برای حفظ تخت و تاج خود نوزادهای پسر بنی اسرائیل را می كشت. در این محیط وحشتناك، حضرت موسی(علیه السلام) از پدری به نام «عمران» و مادری به نام «یوكابد» متولد شد. و به لطف خداوند نه تنها ازكشته شدن نجات یافت، بلكه دوران كودكی خود را در كاخ «فرعون» گذراند تا به سن جوانی رسید. آنگاه روانه شهر «مدین» شده و با یكی از دختران شعیب(علیه السلام) ازدواج كرد و پس از حدود ده سال، بار دیگر به سوی مصر آمد، به هنگام بازگشت به مصر در میان راه به پیامبری مبعوث شد. و برای دعوت فرعون به سوی توحید و هدایت قومش مأموریت یافت.(1)
از اولین روزهای حیات یهود و رحلت موسی (علیه السلام) تا زمانی كه شهر اورشلیم در سال 70 میلادی توسط رومیها از بین رفت، انتظار ظهور ”مسیح”؛ در بین قوم یهود افزایش می یافت. این انتظار ناشی از پاره ای از آیات تورات بود كه نوید ظهور مردی عادل در آخرالزمان را می داد و از سوی دیگر حوادث رفته بر یهود توجه آنان را به این بخش از تورات جلب می كرد. یهودیان آواره و یهودیان فلسطین در اعتقاد به مسیح تفاوتی با یكدیگر نداشتند. آنها معتقد بودند ”مردی از نسل داوود، یا از آسمان فرا خواهد آمد و نخست قوم یهود را از ستم دیگران خواهد رهانید و سپس همه اقوام را به سعادت و صلاح خواهد كشید. ولی ظهور مسیح هنگامی خواهد بود كه یهود انسانها را آماده و در خور بیند پس باید به امید ظهور مسیح منتظر، با زهد زیست. (2)
یهود اعتقادی محكم یافته بود كه روزی ناجی او خواهد آمد و به تبع نفوذ اندیشه “نژاد پرستانه”؛ و باور سختی كه به آنها احساس ”قومی برگزیده”؛ را داده بود، مسیح را تنها نجات دهنده خود می دانست. چنانکه در آثار ”دانیال نبی”؛ و دیگر آثار، سخنان بسیاری درباره مكاشفات ویژه و مختصات ناجی موعود آمده است.
یهود
اخبار رسیده از طریق تورات و دیگر انبیای بنی اسرائیل حكایت از آن می كند كه نوید دستیابی به “مدینه فاضله دینی”؛ به صورت تام و تمام به یهود داده نشده است بلكه، آنها می باید ضمن اقرار آوردن به بعثت موسی (علیه السلام) و عمل به احكام و فرمانهای او منتظر فرا رسیدن لحظه ظهور منجی شوند و با گردن نهادن به فرمان تورات، در زمره منتطران موعود قرار